خاطرات غلامرضا شیرالی
05 تیر 1403
غلامرضا شیرالی، رزمنده آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستوششمین برنامه شب خاطره (مرداد 1391) بود. او درباره چگونگی به جبهه رفتن و اسیر شدن خود با زبان طنز و لهجه اهوازی خاطره گفت. او گفت وقتی به جبهه میرفتم 13 سال داشتم. شناسنامهام را با تیغ دستکاری کردم. دفعه اول، متولد 1347 بودم و نوشتم 1350؛ نمیدانستم باید سال تولدم را کم کنم. تنبیه شدم و... دفعه بعد یادم رفت همان سال تولد را به حروف هم تغییر بدهم. باز هم موفق نشدم...
او ادامه داد: خلاصه به جبهه رفتم. کمکامدادگر شدم. یک بار از وسط عراقیها رد شدم. چون نمیدانستم عراقی هستند، اسیر نشدم. با برانکارد زخمیها را برمیگرداندم. بالاخره در عملیات کربلای 4 اسیر شدم.
در ادامه، این روایت را ببینیم.
تاکنون 356 برنامه شب خاطره دفاع مقدس از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 7 تیر 1403 برگزار میشود.
تعداد بازدید: 2107








آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 6
کلبهای در اختیارمان گذاشتند. اینجا دیگر همه کاری میکردیم. حتی حدود 15 روز مشغول سولهزنی بودیم ضمن کار سولهزنی وقتی مسئول گروه ـ نصرتی ـ آمد و گفت که زود آب و گل درست کنید و روی پلیتها بریزید که برق نزنند، تازه فهمیدیم که اطرافمان پر از دمکرات است. کار زیاد بود و هیچکس بیکار نمیماند. همه در کنار هم با تلاش کار میکردند و این در گرمای 30 ـ 40 درجه بود با پشههای فراوانی که دائم نیش میزدند.






