«مدرسه تاریخ شفاهی»-2

شباهت‌های خاطره‌نگاری و تاریخ شفاهی؛ عامل خلط مبحث

تنظیم: مریم اسدی جعفری

16 مرداد 1403


به گزارش سایت تاریخ شفاهی، دومین جلسه آنلاین «مدرسه تاریخ شفاهی» عصر یکشنبه، 17 تیر 1403 با سخنرانی دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی با محوریت «مرز تاریخ شفاهی با سنت شفاهی و خاطره‌گیری» به همت انجمن ایرانی تاریخ برگزار شد.

دکتر ابوالحسنی در آغاز سخنانش، اظهار داشت: «متأسفانه تاکنون، متوجه یک بدفهمی از تاریخ شفاهی شده‌ایم. همه آنچه به عنوان سند شفاهی از گذشته وجود دارد، جزو تاریخ شفاهی محسوب می‌کنیم. باید تفاوت تاریخ شفاهی با خاطره‌گویی و خاطره‌نویسی را بدانیم. البته سازوکار و شباهت‌هایی با هم دارند که باعث فریب ما و خلط مبحث می‌شود. تاریخ شفاهی، مجموعه‌ای از روایات تاریخی از عاملان، ناظران و کارگردانان تاریخ است که در کنار هم قرار می‌گیرند و یک رویداد یا تجربه جمعی از یک سرزمین را بیان می‌کنند. تاریخ شفاهی، مکانیسمی است که با آن، داده‌های جدید تاریخی تولید می‌کنیم. در عین حال، یک نحله فکری نیز هست. چون به موضوعات کمتر شناخته‌شده، طبقات و اقشار ناشناخته یا ساکت جامعه و موضوعات بدیع و نو می‌پردازد و عرصه‌ها و حوزه‌های جدیدی خلق می‌کند. تاریخ شفاهی بر اساس مصاحبه شکل می‌گیرد، اما مصاحبه تاریخ شفاهی با انواع مصاحبه‌ها تفاوت دارد. مصاحبه‌های تاریخ شفاهی، ناظر بر تاریخ؛ یعنی رویدادهای گذشتۀ نزدیک یا دور است.»

وی در ادامه، سنت شفاهی را این‌گونه تشریح کرد: «سنت شفاهی، میراث پیشاتاریخی، تاریخِ دور از دسترس و تاریخِ فراتر از تاریخ است که سینه به سینه نقل شده و همچنین، بستر و کانال انتقال این میراث است. در سنت شفاهی، اسطوره‌های چندهزار ساله و ارزش‌های دیرپای جامعه، هنجارها و آداب و رسوم، باورهای مذهبی و غیرمذهبی و بخشی از ادبیات را داریم و همه این‌ها جزو سنت شفاهی هستند، اما ربطی به تاریخ شفاهی ندارند. پس این باور که ما از ابتدای تاریخ، تاریخ شفاهی داشته‎ایم، کاملاً غلط است. سنت و رسومی که در هزاره‌های مختلف در بین اقوام مختلف، سینه به سینه گشته، تاریخ شفاهی نیست. همه ملت‌ها و جوامع، این سنت شفاهی را داشته‌اند و هنوز هم در سرزمین ما اقوامی هستند که داستان‌ها، ادبیات عامه و ارزش‌های قومی را به نقل از پیشینان خود، به صورت سینه به سینه به نسل‌های بعدی منتقل می‌کنند. یهودی‌ها قدیمی‌ترین قوم پایبند به سنت شفاهی هستند و تعالیم و دستورات دینی خود را به صورت سینه به سینه نقل می‌کنند. در کنار تورات، یک تاریخ و ادبیات غیرمکتوب از یهودی‌ها با عنوان تورات شفاهی وجود دارد که مجموعه شفاهی از باورهای دینی، مذهبی و شعائر یهود است که بعدها به صورت مکتوب درآمده است. فرهنگ شفاهی در بین ایرانیان نیز از ادوار کهن تاکنون، حاکم بوده و این فرهنگ شفاهی، مخصوصاً درباره تاریخ مذهبی‌شان کاربرد داشته است. پس سنت شفاهی در بین اقوام وجود داشته و نباید هیچ‌کدام از این‌ها را تاریخ شفاهی محسوب کنیم.»

دکتر ابوالحسنی، تاریخ شفاهی را نتیجه و تولید مستقیم مصاحبه فردی یا مصاحبه گروهی معرفی کرد و افزود: «زمان و مکان، دو رکن اصلی تاریخ شفاهی هستند. تاریخ‌نگاری غرب هم به حدی جزئی‌نگر و دقیق شده که حتی درباره برخی رویدادها، ساعت و دقیقه ارائه می‌دهد. استناد موضوعات در سنت شفاهی ممکن است به یک فرد خاص باشد، در حالی که موضوع تاریخ شفاهی، با افراد مختلف، در زمانی که آن را درک می‌کنیم و آن فرد، ناظر یا عامل آن بوده، پیوند خورده است. این در حالی است که سنت شفاهی، تجربه چندین نسل، بدون زمان و مکانِ معین است، اما در تاریخ شفاهی، محدوده زمانی و مکانی بازیگران آن رویداد، مشخص است. یکی از ایرادات اساسی که به تاریخ شفاهی در ایران وارد شده، این است که تاریخ شفاهی، فرصتی برای گروه‌های به حاشیه رانده‌شده و موضوعات مغفول مانده است، اما بعضی به سراغ حوزه سیاست رفته‌اند و با کسانی که همیشه تریبون دارند، نشستند و صحبت کردند. درست است که در این مباحث، موضوعاتی مطرح می‌شود که بیش از این، به آن اشاره نشده، اما حوزه‌های غیر از سیاست و راویانی غیر از سیاسیون باید در اولویت قرار گیرند. آنچه تاریخ شفاهی تولید می‌کند، باید بدیع و نو باشد. اگر قرار باشد حرف‌های قبلی را که در اسناد آمده تکرار کنیم، تاریخ شفاهی کاری نکرده و بسیاری از مسائل در حوزه تاریخ، مخفی می‌ماند. پس تاریخ شفاهی، بازه زمانی معاصر دمِ دست یا تاریخِ فعال است که درون آن زندگی می‌کنیم و بازیگران و راویان آن، در دسترس هستند و می‌توان با آن‌ها صحبت کرد، یا مسائل بازگو شده در اسناد مکتوب پیشین، به کمک تاریخ شفاهی از یک زاویه جدید، تفسیر می‌شود. خیلی از مسائل، جزو بدیهیات تاریخ معاصر است، ولی وقتی از ابزار و سازوکار تاریخ شفاهی استفاده می‌کنیم، داده‌هایی به دست می‌آید که آن بدیهیات را زیر سؤال می‌برد. پس تاریخ شفاهی، شواهد جدید و قابل تفسیر و تحلیل را رو می‌کند و این، از محاسن و کارکردهای تاریخ شفاهی است. داده‌های تاریخ شفاهی، صرفاً در کنارِ دیگر داده‌ها، روایت چندگانه، تکرار روایت، راستی‌آزمایی روایت، تأیید و تصحیح و تکمیل روایت‌ها با دیگر اسناد مکتوب، یک رویداد را به واقعیت نزدیک می‌کند. خیلی وقت‌ها تاریخ شفاهی، اسناد مکتوب را نقد می‌کند و این اتفاق، افتاده است. برای مثال در وقایع جنبش کارگری در اصفهان - به عنوان یکی از پایگاه‌های اصلی طبقه کارگری در دوران پهلوی که ده‌ها هزار نفر در صنایع ریسندگی و بافندگی مشغول به کار بودند و محل جولان و فعالیت حزب توده بود، درگیری‌هایی در دهه 20  رخ داد و حتی کشته هم دادند که در اسناد هم به آن اشاره شده و حتی در اسناد پزشکی قانونی و روزنامه‌ها هم ذکر شده است، ولی اخیراً از طریق مصاحبه تاریخ شفاهی، یکی از این مُرده‌ها پیدا شده که هنوز زنده است! و این یکی از نتایج تاریخ شفاهی است. پس سند مکتوب، وحی مُنزل نیست و در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که می‌توان، آن را به چالش کشید.»

دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی در بخش پایانی دومین جلسه «مدرسه تاریخ شفاهی»، شباهت‌ و تفاوت‌های سنت شفاهی و تاریخ شفاهی را این‌گونه بیان کرد: «هر دو - سنت شفاهی و تاریخ شفاهی- از گذشته می‌گویند؛ یکی گذشتۀ نزدیک و معلوم و دیگری از گذشتۀ نامعلوم. بُن‌مایه و سازوکارِ هر دو: روایت است. زبان، ابزار بیان این داده‌هاست و جذابیت هم در هر دو وجود دارد. سنت‌های شفاهی، جذابیت بیشتر و تاریخ شفاهی، شاید در برخی حوزه‌ها مثل سیاست، جذابیت کمتری داشته باشد. حال، تفاوت‌های سنت شفاهی و تاریخ شفاهی چیست؟ سنت شفاهی، محدوده زمانی بی‌انتهایی دارد، اما تاریخ شفاهی، محدود به دوره خودِ ماست. تاریخ شفاهی، اسطوره‌پردازی و حماسه‌سرایی نیست، اما در سنت شفاهی، این مقوله‌ها وجود دارد. تاریخ شفاهی، استماع و دریافت شنیداری رویدادها و فرهنگ نیست. تاریخ شفاهی، حامل عناصر فرهنگی جوامع، تجارب عمومی و مبتنی بر داده‌های تاریخی است، نه داده‌های فرهنگی. تاریخ شفاهی، واقعیت‌ها را بیرون می‌آورد، اما در انتقال شفاهی گذشته، تاریخِ مبهم، فرهنگ، اعتقادات، آداب و رسوم اتفاق می‌افتد. در تاریخ شفاهی، راوی با آن تاریخ، یا ارتباط مستقیم دارد یا واسطه‌های مورد اطمینان دارد، اما کسی که از لالایی‌ها و حماسه‌های اسطوره‌های اقوام می‌گوید، مستقیماً با آن گذشته در ارتباط نبوده است. بسیاری از آثاری که منتشر شده، شکلی از خاطرات است، نه تاریخ شفاهی. به این معنا که خاطرات خودنوشت روزانه یا یک‌جا و خاطرات دیگرنوشت، فقط شکلی از مصاحبه‌های تاریخ شفاهی را دارند، اما محتوای آن‌، تاریخ شفاهی نیست. یعنی مصاحبه فقط در حدّ یک معرفی ابتدایی صورت گرفته و بعد تا انتهای آن جلسه، فرد فقط خاطره گفته است. این هم نوعی از خاطره‌گویی و خاطره‌نگاری است. درست است که در متن و بطن تاریخ شفاهی، خاطرات افراد نهفته است، اما ما در تاریخ شفاهی، فقط خاطرات را ثبت و ضبط نمی‌کنیم. خاطره‌نگاری، نوعی مونولوگ و تک‌گویی است. تاریخ شفاهی، دیالوگ و گفت‌وگو بین مصاحبه‌کننده با یک یا چند نفر، راوی یا مصاحبه‌شونده است. متأسفانه بیشتر آثار تولید شده در حوزه تاریخ انقلاب و جنگ 8 ساله عراق و ایران، خاطره‌نگاری هستند. اینکه شما از مکانیسم تاریخ شفاهی استفاده کنید، دیالوگ و گفت‌وگو شکل بگیرد، پرسش هدفمند و به صورت شبکه‌ای وجود داشته باشد و حتی بحث تدوین، یک اثر را به سمت تاریخ شفاهی می‌برد. رسالت اولیه حوزه هنری، ادبیات انقلاب و دفاع مقدس بوده است و دوستانی مثل آقای دکتر محسن کاظمی، آقای کمری، آقای فخرزاده، ید طولایی در این عرصه دارند. پس وقتی خاطرات عزت‌شاهی یا احمد احمد را می‌بینیم، با یک سری نقدها روبه‌رو می‌شویم. برای مثال، سال 1389 در یکی از همایش‌های تاریخ شفاهی، کتاب خاطرات عزت‌شاهی را نقد کردم. ما برای نقد یک اثر تاریخ شفاهی، به پرسش و پاسخ‌های آن نیاز داریم. همانند کاری که هاروارد کرده و شکل و ساختار، دقیقاً تاریخ شفاهی است. چون پرسش و پاسخ‌ها را آورده و رعایت کرده است. اینجا درباره محتوا صحبت نمی‌کنم، چون تاریخ شفاهی هاروارد را هم نقد کرده‌ام. در برخی از آثار حوزه هنری مثل خاطرات عزت‌شاهی، پرسش و پاسخ‌ها هست و در بعضی آثار، نیست و به صورت یکدست، روایی و داستانی تدوین شده تا جذب مخاطب کند. اصولاً تاریخ، جنس زمختی دارد و ادبیات، لطیف و ظریف است. بنابراین برای اینکه تاریخ را لطیف، ظریف و دلچسب کنند، آن را به سمت ادبیات می‌برند تا مورد پسند همگان قرار گیرد ولی ممکن است ارزش تاریخی خود را از دست بدهد. برای مثال، کتاب «دا» هم حاصل مصاحبه بوده، ولی نمی‌دانیم چه پرسش‌ها و پاسخ‌هایی در این مصاحبه ردوبدل شده و امروزه، نقدهای زیادی به این کتاب شده است. پس وقتی مصاحبه به سمت خاطره‌نگاری و گونه ادبی سوق پیدا می‌کند، دیگر تاریخ نیست. ما حتی رمان تاریخی هم داریم - مثل آثار ذبیح‌الله منصوری-، ولی از آن به عنوان سند یا منبع استفاده نمی‌کنیم. بنابراین در حوزه تاریخ انقلاب و جنگ 8 ساله ایران و عراق، هنوز این مشکل را داریم که تولیدات تاریخ شفاهی، باید به همان شکل و شمایل خودش منتشر شود تا امکان نقد، تحلیل، تفسیر و بررسی وجود داشته باشد، اما این آثار، به شکل داستان یا خاطرات شیرین، اما دور از واقعیت تاریخی منتشر می‌شوند. خاطره، داستانِ فردی از تجربه‌ای شخصی است، ولی تاریخ شفاهی، تجربه جمعی است. یعنی یک نفر، تجربه شخصی خودش را می‌گوید و ما باید آن را با تجارب دیگران، راستی‌آزمایی و تکمیل کنیم. خاطره، بخشی از محفوظاتِ ذهنِ انسان است که برجستگی و ویژگی خاصی دارد – مثل مشاهدات، کردارها، گفته‌ها، شنیده‌ها و نتیجه حضور و  زیست عملی -. ما، هم در مصاحبه‌های تاریخ شفاهی و هم در خاطره‌گویی، با حافظه شاهدان عینی روبه‌رو هستیم، اما خاطره، بخشی از ادبیات هر دوره‌ای محسوب می‌شود و در شعر، فیلمنامه و داستان هم استفاده می‌شود. در واقع خاطره، نوعی قرائت از گذشته است و گاهی راوی برای تبرئه خودش از آن استفاده می‌کند تا یک روایت را تکذیب کند. این شیوه، بیشتر برای سیاسیون استفاده می‌شود. در خاطرات می‌توان، به علل، عوامل، چرایی و چگونگی رخدادها هم پی بُرد. اینکه خاطره و تاریخ شفاهی، یکسان انگاشته می‌شود، به خاطر شباهت‌هایی است که خاطره‌نگاری با تاریخ شفاهی دارد. برای مثال، هر دو حاصل بازیابی اطلاعات با جزئیات، از حافظه شاهدان عینی است، اما یکی تک‌گویی و دیگری، دیالوگ است. روایت در هر دو هست، اما در تاریخ شفاهی، تبیین و تحلیل و علت‌یابی هم داریم. در خاطره‌نگاری، فرد خاطره‌اش را می‌گوید و پیش می‌رود. در هر دو، یک یا چند راوی داریم. نقد یا روایت حادثه، در خاطره هست و خودِ این خاطره، هسته اولیه و بن‌مایه تاریخ شفاهی است، ولی وقتی آن را زمان‌مند و مکان‌مند کنیم و در قالب پرسش‌هایی مطرح کنیم، از حالت نقلِ روایت درمی‌آید و در تاریخ شفاهی، تبدیل به یک گزارش می‌شود.»

ادامه دارد

 

«مدرسه تاریخ شفاهی»-1

 



 
تعداد بازدید: 421


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 118

بعد از شهید شدن آن پاسدار، ما به طرف نیروهای شما آمدیم ولی در همین راه میدان مین قرار داشت که فرمانده گروهان؛ سرگرد عبدالوهاب و فرمانده گردان سرهنگ ستاد علی اسماعیل عواد روی مین رفتند و به همراه چند نفر دیگر کشته شدند. به هر زحمت و مشقتی بود خودمان را به نیروهای شما رساندیم. فرمانده دسته ما ستوان بدری و معاون فرمانده گردان سرگرد عبدالکریم حمادی زنده ماندند و همراه ما اسیر شدند. در موضع شما نیروهای زیادی از شما دیدم همه ادوات و تانکهای آنها سالم بود.