با یاد خاطره

--


"با یاد خاطره" به چاپ دوم رسید

چاپ دوم کتاب "با یاد خاطره" توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. این کتاب، در آمدی بر خاطره نویسی و خاطره نگاشته های پارسی در تاریخ ایران است. جلد اول‌ کتاب "با یادخاطره"؛ درآمدی‌بر‌خاطره وخاطره نگاشته های پارسی درتاریخ‌ایران‌، حاوی دو بخش است:

بخش اول: کلیات ( فصل اول با نام « کلیات‌خاطره » ، فصل‌دوم‌ موسوم به « کلیات خاطره نویسی وخاطره نگاشته ها »)

و بخش دوم: تاریخ نگاشته‌ها از‌آغاز تااسلام ( فصل‌اول تحت نام « آثارپارسی باستان » حاوی مطالبی پیرامون عهد زرتشت و دوران مادها و پارسه ؛ فصل دوم با عنوان « آثار پارسی میانه » دربرگیرنده دوره اشکانیان و ساسانیان).

علی رضا کمری، نویسنده کتاب، درباره اثرش می گوید : «کتاب ”با‌ یاد خاطره“ یک ‌کتاب تألیفی، تحریری‌ است؛ اما از آنجا‌که ما پیشینه و پشتوانه‌ای در خاطره نویسی نداریم،‌ لذا نتوانستم از منبع‌خاصی استفاده نمایم .‌در‌کتاب حدوداً به ‌سیصد منبع اشاره شده است. در واقع من این‌ کتابها را به ‌‌خدمت ‌اندیشه‌ خود ‌گرفتم‌. هرچند‌اگر‌می‌خواستم”بایادخاطره“را‌تفصیلی‌بنویسم‌،‌ حدود‌500صفحه‌می‌شد؛ ‌اما ‌در‌200‌صفحه‌ خلاصه‌ و ‌فشرده ‌شده‌ است‌.»

کتاب ”با یاد خاطره“ در نهایت به سه جلد ختم خواهد شد که اینک جلد اول آن تقدیم خوانندگان شده است. جلد دوم ، مشتمل بر نقل ونقد گونه ها ونمونه های خاطره نگاشته ها درادوار ادبی وتاریخی ایران بعد از اسلام تا انقلاب اسلامی است وجلد سوم به طور مستقل به بحث درباره چند وچون خاطره‌ نویسی وخاطره نگاشته‌های جنگ ودفاع مقدس می پردازد و ازنظر مؤلف، جلد اول ودوم مقدمه‌ای هستند برای مباحث جلد سوم کتاب.

برای آشنایی بیشتر با این کتاب، لازم دانستیم "پیشگفتار" و "سرآغاز" چاپ دوم این کتاب را در ادامه بیاوریم:

 پیشگفتار:

با نام خداوندِ کارسازِ بنده‌نواز، که یادش مایه‌ی آرامش دل‌ها و سبب‌سازِ جمعیتِ خاطرِ پویندگان و رهنماىِ روندگانِ طریقِ صواب و رهاننده‌ی از پریشانىِ اوهام و اَضلال است. در این دیدار اولین و سطور نخستین، به ‌رسم متعارف لازم مى‌نماید شمّه‌اى از چگونگى پیدایى این اثر از آغاز تا انجام آن به‌اختصار گفته آید. «با یاد خاطره»، از آن هنگام که به صورتى مُبهم در ذهن نقش بست و در طى توالى سال‌ها به‌مرور سامانى معلوم گرفت تا آن‌گاه که گام به گام به منزلِ نخست خود رسید و فراروى دیدار قرار یافت، سرگذشتى ناهموار و نارام را از سر گذرانده است. تابستان سال 1366 وقتى در مقام بررسى خاطراتِ مکتوبِ مربوط به جنگ، براى یافتن موازین شناخت و تعریف روشن و قانع‌کننده‌ای از «خاطره» و گونه‌های آن به مباحث نظریِ ادبی و تاریخی رجوع کردم، دریافتم نه‌تنها در این موضوع اثری درخور به‌دست نیست، اشارات و اظهاراتِ موجود در برخى مقالات و مطاوى كُتب، چندان وافى به مقصود و اطمینان‌بخش نمى‌توانند بود. این احساس فقر و فقدان، داعیه‌اى در راقم پدید آورد که به قدر توان اندک و دانسته‌هاىِ محدود، براى شناخت این مقوله به سعى و سهم خود همت و اقدام کند؛ و من ناگزیر، براى حصولِ مطلوب، مى‌بایست از یک‌سو همان گفته‌ها و نوشته‌هاى پراکنده‌ی موجود را از نظر مى‌گذراندم و از سویى دیگر خود را از قبول و تأثیرپذیرىِ تام و تمامِ محتواى آن‌ها ایمن مى‌داشتم؛ زیرا محتواى بعض مطالب، موجب انحراف و فروبستگى فکر مى‌شد، از آن جمله به خلاف تصور شایع مندرج در بعضى از آن اشارات و مقالات ـ که خاطره‌نویسى را عرصه و جریانى نوظهور می‌انگارند ـ بدین نکته وقوف نسبی داشتم که خاطره‌نویسی، و خاطره‌نگاشته‌ها، را نمی‌توان پدیده‌ای حادث و بی‌پیشینه خواند و انگاشت. بنابراین، برای پرهیز از این پندار ـ که بیشتر متأثر از ملاحظه سطحی و بی‌بنیاد به آثار ادبی و تاریخی است ـ ناچار به مطالعه اجمالی و مرور عمده متون و آثار برجاى‌مانده‌ی تاریخى/ ادبى فارسىِ مربوط به قبل و بعد از اسلام، روى آوردم و با توجه به تصور و تلقىِ فراگیرى که از حوزه‌ی بحث در نظر داشتم، به نتایج شایانى دست یافتم. این بازجُست که حاصل آن اندک‌اندک در برگه‌هاى یادداشت نوشته و فراهم مى‌شد، مع‌الاسف، پس از مدتى با تعطیل مواجه گردید و چندى بعد نیز دل‌مشغولى نخستِ مرا، اشتغالاتِ ناخواست دیگر، به خود متوجه کرد، آن‌سان که نتوانستم با فراغ بال از آغاز تا انجام، همت خود را یکرویه و تمام مصروف این‏کار سازم. تا این‌که برگزارى «نخستین سمینار بررسى ادبیات انقلاب اسلامی» در دی ماه 1370 در دانشگاه تهران، زمینه‌ای فراهم آورد تا بخشی از این پژوهش ناتمام با نام «درآمدی بر خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاشته‌ها در گستره‌ی ادب مقاومت و فرهنگ جبهه» به صورت مقاله عرضه، و یکی دو سال بعد همان مقاله با افزودن مبحثى دیگر، به صورت کتابچه‌اى با نامِ یادشده منتشر شود.[1].

پس از نشر این اثر، به تصور این‌که دیگران این آغازه را به سرانجام خواهند رسانید و نیز به سبب گرفتارى‌هاى حادث، به ادامه و تکمیل بحث نپرداختم. افزون بر این دوران فترت و ابتلایى که از سال 1372 تا 1375 به درازا کشید، مانع دیگرى در تداوم و تکمیل این پژوهش شد. با این همه، در طى این مدت بى‌آن‌که چیزى از آن تعلق‌خاطر به موضوع و دست‌یابى به هدف نخستین کاسته شود، به‌ندرت و در جنب کارهاى جارى به افزودن یادداشت‌ها و نکته‌هاى تازه‌یاب مى‌پرداختم. امّا آن‌چه بار دیگر مرا بر ادامه و اتمام این کار واداشت نشر نوشتارها و شِبه‌مقاله‌هایی درباره‌ی خاطره‌نویسی و تعریف مبتنی بر ذوق و اظهار رأی کسانی بود که با جای دادن خاطرات در جنب داستان‌نویسی، آن را یکسره گونه‌اى ادبى مى‏پنداشتند ـ و همین، بعدها موجب پیدایش گِروش و نگرش خاصى در نشر «خاطراتِ جنگ و دفاع مقدس» شد. علاوه بر این در همین احوال و ایام اصرار بعضى دوستان و همکاران ـ که از سابقه‌ی این پژوهش کم‌و‌بیش اطلاع داشتند ـ به تکمیل و عرضه‌ی آن، على‌الخصوص ترغیب و تقاضاى آقایان محمدقاسم فروغى و احمد دهقان، موجبات یاد و بازیافتِ اوراقِ زردگون‌شده در گذر سال‌هاى مُتمادى را در من زنده کرد. بارى، چنین بود و شد تا بخش نخست این تحقیق، سرانجام در هیئت مجلد نخست کتاب، در بهار 1379 فراهم آمد و به انجام رسید.

تألیف و تحریر با یاد خاطره، در سه جلد طرح‌ریزى شده است. بخش نخستِ جلد اول (کتاب حاضر) دربرگیرنده‌ی کلیاتى درباره‌ی خاطره‌شناسى، خاطره‌نویسى و خاطره‌نگاشته‌ها به شیوه‌ی ایجاز و اختصار است. بخش دوم همین کتاب ـ ضمن مرور تاریخ ایران ـ به ذکر مصادیق و موارد موضوعه‌ی بحث در آثار تاریخى‌ادبى ایران قبل از اسلام اختصاص دارد. جلد دوم ـ که اکنون نیمى از آن نوشته شده ـ مشتمل بر نقل و نقدِ گونه‌ها و نمونه‌هاى خاطره‌نگاشته‌ها در ادوار ادبى و تاریخى ایران بعد از اسلام تا انقلاب اسلامى ایران است. جلد سوم، مستقلاً به بحث درباره‌ی چندوچون خاطره‌نویسى و خاطره‌نگاشته‌هاى جنگ و دفاع مقدس مى‌پردازد. مؤلف چنین مى‌انگارد که دو مجلد اول و دوم، مقدمه یا زمینه‌پرداز مباحث موجود در جلد سوم خواهند بود. زیرا برآن است که ظهور «نهضت خاطره‌نویسی و ادبیات خاطره‌نگاری در ایران» بر واقعه‌ی انقلاب اسلامی، علی‌الخصوص رخداد جنگ ایران و عراق استواری و استقرار یافته است.

در این‌جا لازم مى‌دانم از دانشورانى که پیش از چاپ و انتشار بر این نوشته نظر نمودند و به دم ‏گرم خود تردیدهاى نگارنده را برطرف کردند سپاس خود را اظهار کنم. از این شمار، لطف بى‌دریغ دوست فرهیخته‌ام آقاى دکتر منظورالاجداد و چونان همیشه یارى‌گرى‌ها و روشنگرى‌هاى خواهر گرامى‌ام فرانک جمشیدى یادکردنى است. نیز بر ذمه‌ی من است از دوست گرامى و همراه همکار آقاى نصرت‌الله صمدزاده به سبب نظارت بر حروفچینى و تعهد صفحه‌آرایى کتاب، به نیکى یادآورم. اما از خوانندگان دقیق‌النظر مى‌خواهم که به عین عنایت بر کاستى‏ها و لغزش‌هایى که در این کتاب خواهند یافت بنگرند و نظر روشن و رهگشاى خود را ـ به هر صورت که صلاح مى‌دانند ـ مطرح سازند و از بیان آن‌ها دریغ نورزند. زیرا نقد و ایضاح بخش‌ها و حتی تمامی کتاب به شرط رعایت انصافِ علمی و نفی و اثبات منطقی، حق خواننده و مخاطب و خواست هر صاحب‌قلمِ فرهیخته است. آن‌چه اهمیت اولی و راستین دارد، اعتلای دانش است و اگر اثر و مؤثری معرض تمجید و تذکر قرار می‌گیرد، تنها از این جهت محل اعتنا و اعتبار است.

فاش مى‌گویم، نمى‌توانم وسواس و تردید خود را ـ حتى پس از گذر سال‌ها ـ پنهان سازم و برملا نکنم که هرگاه به وجهى، مباحث گونه‌گون این نوشته را در نظر مى‌آورم، آرزوى افزود و کاست و بازنوشت بخش‌هایى از آن در دلم قوّت مى‌گیرد و در خاطرم مى‌گذرد، چه باک از واگفتن این حقیقت که شاید هیچ‌گاه نتوان به مرحله یقین قطعى رسید، زیرا «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند» و خداوندِ بارى‌تعالى از علم خویش «اِلاّ قلیلا» به بنده جایزالخطاى خود عطا نفرموده و چه مناسب است در این‌جا نقل عبارت عماد کاتب اصفهانى که مى‌گوید:

اِنّى رأیتُ اَنَّهُ لايَکتُبُ انسان کتاباً فى يَومهِ اِلا قالَ فى غَدِهِ: لو غُيّر هذا لَکانَ اَحْسَن، و لو زید کذا لکان يُستَحسَن و لو قُدِّمَ هذا لکانَ افضَل، و لو تُرِكَ هذا لکان أجْمَل و هذا مِن اعظَمِ العِبَر و هو دلیلٌ عَلىْ إستیلاء النقصِ عَلى جُملةِ البشرِ. همانا هیچ‌کسى را ندیده‌ام که امروز چیزى بنویسد و روز بعد نگوید که اگر این تغییر صورت مى‌گرفت نیکوتر بود و اگر آن موضوع اضافه مى‌شد خوش‌تر مى‌نمود و اگر این مطلب جلوتر قرار مى‌گرفت خوب‌تر مى‌گشت و چنان‌چه این موضوع کنار نهاده مى‌شد زیباتر بود. این از بزرگ‌ترین عبرت‌هاست و دلیلى است بر غلبه نقص بر همه‌ی بشر.[2]

                                                                                                               بهار ۱۳۸۹

تکمله و بدرقه‌ی پیشگفتار!

شگفت نیست که تقدیر خداوند با تدبیر بندگان موافق نیفتد! تاریخ اتمام نگارش کتاب «با یاد خاطره» (جلد اول)، بهار 1379 بوده است و اینک که این تکمله از براى چاپ‌سپارى آن نوشته مى‌شود برابر است با:                    تابستان 1383                                                                                                                                                                  

چه کند کز پى دوران نرود چون پرگار        هر که در دایره‌ی گردش ايّام افتاد

 سرآغاز

1. سقراط حکیم، فرزانه‌ی یونان باستان در رساله‌ی آپولوژى آورده است: «زندگى‌اى که عارى از تأمل و معاینه باشد به زحمتش نمى‌ارزد». این عبارت ساده، گویاى این نکته است که زندگىِ آدمى در همه حال توأم با اندیشه‌ورزى است، گرچه اندیشه و تفکر به حسب مراتب درک و دانایى انسان‌ها متفاوت است. از جمله مظاهر و مصادیق تفکر، کوشش ذهن براى شناخت پدیده‌ها، یافتن مشخصه‌هاى خاص و مشترک امور و تعریف آن‌هاست. اگر چنین برداشتى از تکاپوى اولیه‌ی ذهن درست باشد، در نَفْس عمل، یعنى درنگ و اندیشه، تفاوت چندانى ندارد که موضوع مورد مطالعه امرى ساده و هرروزه انگاشته شود یا شگفت و دیریاب. تلاش آدمى براى شناخت هستى از نهاد ناآرامِ جهانِ وجود او آغاز مى‌شود؛ «دانستن» ـ این واژه‌ی ژرف و شگفت ـ دغدغه و درد موجود بشرى است. همه‌ی دانش‌ها بر پایه‌ی شناخت خود (معرفت نفس) استوار می‌شود و سرانجام نیز به همان مبدأ نخستین بازمى‌گردد.

فیلسوفان، زبان‌شناسان، فرهنگ‌پژوهان و ادیبان هر کدام از وجهى و به دلیلى به بررسى زبان مى‌پردازند، در حالى‌که زبان به‌مثابه‌ی وسیله ارتباط و هم‌اندیشى در همه‌ی روابط و لحظه‌هاى زیست آدمى کاربرد دارد و استفاده از آن معطل و مستلزم شناخت و تبیین آنان نیست. اما همین پدیده به ظاهر متعارف و شناخته‌شده، همانند بسیارى دیگر از موضوعات و مسائل پیرامونى ما، وراى کاربرد و آشناوارى‌اش، از منظر شناخت عمیق و تعریف بایسته و همه‏جانبه، نیازمند بازبینى‌ها و بازشناسى‌هاى فراوان است. زندگى ما انسان‌ها گر چه در بستر زمان حال جارى است و در عالم واقع قرار دارد، متکى است بر یادها، گذشته‌ها، خاطرات و رؤیاها و آرزوها؛ حدفاصلى بین گذشته‌ی از دست‌رفته و آینده‌ی ناآمده. هیچگاه بشر نتوانسته است بوده‌ها و داشته‌هاى گذشته‌ی خود را کتمان کند و تعلقاتِ واپسین زندگی و تجارب شخصی و گروهی‌اش را به یک سو نهد و تنها در لحظه‌ی حال به‌سر بَرد.

بسیارى بى‌آن‌که بدانند، بیش‌تر در گذشته‌ی خود غوطه‌ورند تا حال فرارویشان، و یادها و خاطراتْ پیرامونشان را فراگرفته و بى‌آن‌که زبان به گفتِ گذشته باز کنند، زمان سپرى‌شده را ـ به صورت‌هاى گوناگون؛ ضمنى، ذهنى، عینى و عملى ـ اعاده مى‌کنند و چونان میراث و یادگارى در اندرون و بیرون خود زنده نگاه مى‌دارند. این کتاب بر آن است در حدامکان درباره‌ی این موضوع مداقه کند و ردّ و نشان آن را در محدوده‌ی خاطره‌نویسى و خاطره‌نگاشته‌هاى موجود در گستره‌ی زبان فارسى و تاریخ ایران بازجوید.

2. درباره‌ی خاطره‌نویسى و خاطره‌نگاشته‌ها تا این هنگام به زبان فارسى نه تألیف و کتاب‌شناسى قابل ‌اعتنا و اعتمادى فراهم آمده و نه تحقیق مستقل و درخورى انتشار یافته است. و آن‌چه تا به حال به‏صورت مقالات مستقل یا اشاراتِ ضمنى و پراکنده نوشته شده، با آن‌که براى مراجعان به این نوع مباحث سودمند و بعضاً راهگشاست، فاقد ژرف‌کاوى‌هاى لازم و اِشراف به ابعاد گونه‌گون این موضوع است. البته از باب گزارد حق به مقالات و مطالب اندک‌شمارِ ارزنده سال‌هاى اخیر و کوشش نشریاتى نظیر ویژه‌نامه‌ی زنده‌رود، فصلنامه‌ی فرهنگ و ادب و تاریخ (شماره 10 و 11) و نشریه‌ی یاد به دیده‌ی سپاس باید نگریست. همچنین بایسته است از اهتمام کسانى که در دهه‌هاى اخیر، اهمیت و ضرورت توجه به خاطرات را در تحقیقاتِ ادبى و تاریخى فرایاد آورده و به تصحیح و تدوین و نشر خاطرات نامورانِ معاصر پرداخته‌اند، به نیکی یاد کرد که اگر نبود سعی بلیغ آنان، شناختگى و وقوف بر این مقوله، براى علاقه‌مندان و پژوهندگان در حد کنونى نیز فرادست نمى‌آمد. از جمله‌ی ایشان نام استاد ایرج افشار یزدى و تتبعات عالمانه وى در تنقیح و تصحیح و نشر خاطرات رجال دوران قاجار و افاضات راه‏گشاى ایشان در مقاله‌هاى مستقل و مقدمه کتاب‌هاى خاطرات، و سیف‌الله وحیدنیا (پدیدآورنده و منتشرکننده‌ی اولین نشریه‌ی تخصصى خاطره‌نویسى در ایران به‌نام خاطرات وحید) شایسته‌ی ذکر است.

3. در پاسخ به این سؤال که چرا تاکنون درباره‌ی خاطره‌نویسى پژوهش بایسته‌اى نشده، تنها به این پاسخ و دلیل که خاطره‌نویسى به معناى رایج آن موضوعى بى‌پیشینه و حادث در ایران است، نمى‌توان اکتفا کرد، بلکه دلیل این عارضه را در نظام مطالعاتى و تحقیقاتى مرسوم باید جست. به‌طور کلى دو شگرد و شیوه، منهج مألوف و متعارف تحقیقاتى در ایران بوده است. یکى، روش سنتى دانشگاهى رایج که معمولاً با نوعى تعلق‌خاطر مفرط به مواریث کهن و اسلوب گذشته (در مباحث تاریخى و ادبى) همراه بوده که از ورود به عرصه‌هاى جدید و نگره‌هاى نوین و روزآمد پرهیز داشته است، و دیگر، هنجار متأثر از رویکرد به آرا و آثار نوین غیربومى که از طریق ترجمه و منبعث از حرکت روشنفکرى بیرون از حوزه‌هاى دانشگاهىِ رسمى به وجود آمده است. تبعيّت متعصبانه از نظام کهن سنتی آموزش و پژوهش ـ که با نگاهِ انکار و تردید به نظریه‌های جدید می‌نگرد ـ و بى‌اعتنایى متجددان به اندیشه و آثار گذشته‌گرایان، در مجموع به پریشانى و آشفتگى بین سنت و تجدد و ناکارآمدى و عیبناکى نظام فرهنگى علمى دانشگاهى در عرصه‌ی نقد و نظریه‌پردازى و پژوهش منجر شده است. از این‌رو مشاهده مى‌کنیم که به‌رغم گذشت بیش از نیم قرن از تأسیس دانشگاه تهران ـ سواى تلاش تنى چند از فرزانگان و دانش‌مردانى که با ترکیب و تقریب دو روش و شیوه‌ی پیش‌گفته به خلق آثارى درخور دست زدند ـ شمار تحقیقات و تألیفات مستقل درباره‌ی نظریه‌پردازى‌هاى ادبى بسیار اندک و ناچیز است. گفته‌ی ذیل این معنا را بیش‌تر تأیید مى‌کند:

ما ادبیات مى‌خوانیم اما نمى‌دانیم ادبیات چیست. ما دانشکده‌ی ادبیات داریم ولى آن‌جا کسى تعریفِ منطقىِ شسته و رُفته‌اى از ادبیات براى ما نکرده است. چون من در صدد برآمدم که تعریفى از ادبیات به دست دهم به کتاب‌هاى ادبیات و فنون ادبى گذشته و حال این سرزمین مراجعه کردم. اما هر چه جُستم، کم‌تر یافتم. یا اگر چیزکى یافتم، دلچسب و جامع و مانع نبود و حد و رسم منطقى نداشت.[3]

اشارت به آن‌چه گفته آمد، ضمن اقامه‌ی دلیل اصلىِ براى نبود یا کمبود و کاستى پژوهش‌هاى دقیق و مستقل درباره‌ی خاطره‌نویسى و بى‌توجهى به خاطرات ـ به‌رغم بود و نمود آن در ادبیات تاریخى ایران ـ و اوج (نه کمال) آن طى دو دهه‌ی اخیر در داخل و خارج کشور ـ بیانگر روش علمى و مبناى نظرى این تألیف است. پژوهش حاضر بر نگرش مطالعات تاریخى و ادبى متکى است، بنابراین اتخاذ راه‏کارهایى که بتواند ارتباط و اشتراک این دو مبحث و موضوع را نشان دهد، ضرورى بوده است. گفتنى است تأکید و اصرار بر مجزاکردن و مستقل محض ‌انگاشتن آثار ادبى، تاریخى از دیگر شاخه‌ها و مقولات علوم‌انسانى به گسسته‌انگارى و نارسایى در ملاحظه‌ی همه‌جانبه‌ی موضوع منجر خواهد شد. حال آن‌که درک عمیق یک اثر ادبى ـ تاریخى و بالعکس، مستلزم آگاهى به مجموعه‌اى از معارف فلسفى، اجتماعی، تاریخی و هنری و هم‌پیوندی آن‌هاست. پیدایی نگره‌ی «مطالعات میان‌رشته‌اى» بر همین فرض و ضرورت ابتنا یافته و به وجود آمده است. به عبارت دیگر، با نگاه جامع‌الاطراف به موضوع و مسئله و مطالعه‌ی جزئیات آن و سپس دست‌یابى به کلیاتى درباره‌ی پدیده‌ی مورد مطالعه مى‌توان امیدوار بود که به شناخت نسبتاً درست دست یافت.

این پژوهش به اقتضاى بحث بر معیارهاى ادب‌شناختى و تاریخ‌پژوهى متکى است و مى‌کوشد این معیارها را در روش مطالعاتى خود که تفسیر متن به شیوه‌ی تحلیل محتوایى است، به کار گیرد و سپس نتایجى را به روش استقرایى ـ قیاسى (یعنى حرکت از جزئیات به سوى شناخت کلیات) استخراج کند و آن را به کل تعمیم دهد. بدیهى است نتایج به‌دست‌آمده از این روش باید به مصادیق و نمونه‌هاى عینى منضم شود، اما نقل نمونه‌ها و گونه‌ها در بخش نخست این کتاب به حسب ترتیب و روال تاریخى موضوع ـ به غیر از آن‌چه به دوران تاریخى ما قبل از اسلام ایران مربوط است ـ به مجلدات بعدى موکول شده است. مقصود از این اهتمام، دستیابى به شناخت کلى از چیستى خاطره و خاطره‌نویسى (در وهله‌ی نخست) و آشنایى با چگونگى سیر و تطور پیدایى خاطره‌ها در ایران طى دو دوره‌ی کلى قبل از اسلام و بعد از آن (در وهله‌ی دوم) است. تأکید و توجه اصلی در بازشناسی آثار و متون مکتوب در این مجموعه (مجلدات سه گانه) معطوف به معرفى و بازشناسى گزینه‌ی گزاره‏هاى دفاعى و جنگى در گستره‌ی مآثر تاریخى ادبى برجاى‌مانده به زبان پارسى در ایران است. از آن‌جا که هدف این بازجست، نه مرور و بازنمایى مکرر رویدادهاى تاریخى صرف، بلکه نشان‌دادن میراث مکتوب گذشته براساس فرضیات مورد نظر است، در بازخوانى (روایت) و بازکاوى (تحلیل) خاطره‌نویسى و خاطره‌نگاشته‌ها از منابع و متون موجود و مورد وثوق، شاکله‌ی رویدادها و آثار مربوط ـ به دور از هر گونه داورى ارزشى یا روا و ناروا و قبول و مردودانگاشتن محتوا و موضوع آن‌ها ـ مطالعه و بررسى شده است. اگر درباره‌ی برخى رخدادها توضیح و تفسیرى گذرا یا بعضاً مشروح به دیده مى‌آید، نه از روى عمد و سهو، دلدادگى و همدردى یا اظهار دریغ و افسوس است، چه پژوهش راستین و روشمندانه، پژوهنده را از ورود به احساساتِ وهم‌آلود و پندارین و «اتخاذ موضع قاطع» و «عصبیت» برحذر مى‌دارد.

با آن‌که مذهب مختار و روش مطلوب نگارنده بر ایجاز و اختصار و پرهیز از شرح و بسط مطالب بوده است، یادآور مى‌شود که اغلب توضیحات و ارجاعات (پى‌نوشت‌ها) زاید بر متن ـ حاشیه ـ نیستند و بایسته است که جملگى در جاى خود خوانده شوند. و سخن آخر، این‏که؛ مخاطبانِ مفروض این کتاب آنانند که به موضوع بحث علاقه‌مند هستند یا درباره‌ی آن دریافت‌هاى اولیه و مقدماتى دارند، مع‌الوصف واقفان و دانایان به این مقوله شاید از آن‌چه در پى خواهد آمد مستغنى باشند و بسا که این سیاهه‌ی اوراق، نزد ایشان وزنى نیابد و مفید فایده‌اى نباشد، بنابراین روى سخن با کسانى است که به قول مرحوم رشید یاسمى «در حد اعتدال و توسط ایستاده و انتظار راهنمایى و یادآورى مى‌برند».[4]

و الحمدلله اولاً و آخراً


[1] علی‌رضا کمری، درآمدی بر خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاشته‌ها در گستره‌ی ادب مقاومت و فرهنگ جبهه، چ 1، تهران: حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1373.

 

[2] به نقل از: غلامحسین یوسفی، مقدمه‌ی دیداری با اهل قلم، جلد 2، ص 14، مأخوذ از معجم الادباء یاقوت حموی.

[3] خسرو فرشیدورد، درباره‌ی ادبیات و نقد ادبی، جلد 2، تهران: امیرکبیر، ص 802

[4] رشید یاسمی، مقاله‌ها و رساله‌ها (مقدمه‌ی آیین نگارش تاریخ)، گردآوری ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373، ص 22


سایت تاریخ شفاهی


 
تعداد بازدید: 6082


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»