ایران در اوایل عهد ایلخانان، رنسانس ایرانی

.


کتاب «ایران در اوایل عهد ایلخانان، رنسانس ایرانی» تالیف جورج لین(۱) را سیدابوالفضل رضوی، استادیار دانشگاه لرستان، ترجمه و انتشارات امیرکبیر منتشر کرده است. از نظر مولف،در دهه‌های آغاز ایلخانان، دگرگونی‌هایی در جامعه ایرانی ایجاد شد که در دوران اسلامی بی‌سابقه بود.

برای آشنایی بیشتر با این کتاب مقدمه آن در ادامه می آید:

برای مدتهای طولانی قبل و بعد از فتوحات عرب در قرن اول هجری، مردم ایران و سرزمینهای همجوار در نابسامانی سیاسی و فرهنگی به سر می بردند، و در مسیر توسعه و ثبات سرگردان بودند. هرچند در این ایام، احساس هویت مشترک و تداوم تاریخی غالب بود، اما به طور دقیق در قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی) - عصری که اصطلاحاً دوره فاجعه نامیده شده است- بود که ایران به عنوان کانونی فکری- فرهنگی و مرکزی فعال در عرصه سیاسی- اگر نه در سطح جهانی اما در سطح منطقه ای- یک نوزایی را از سر گرفت. به دنبال صدمات ناشی از هرج و مرج سالهای پس از اضمحلال سلاجقه بزرگ در اواخر قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی)، دهه ششم قرن هفتم هجری مقارن با ورود هولاکوخان به ایران بود. این پژوهش نشان می دهد که به دنبال غارتگری های اسلاف هولاکو، ورود وی به ایران نه به عنوان یک فاتح بلکه به عنوان یک پادشاه منجی تلقی می شد و با استقبال عمومی همراه بود و دهه های نخستین حکومت سلسله ایلخانی در حیات فرهنگی فلات ایران یک نوزایی به شمار می آمد. در این عصر ایران از فشار سیاسی و معنوی که از سوی بغداد اعمال می شد رهایی یافت و با بهره مندی از ظرفیت فرهنگ آسیایی و مبادلات بازرگانی و تجاری، زبان فارسی و فرهنگ و حکومت آن در همه زمینه ها رو به پیشرفت نهاد. ندای این دوره بی نظیر از نوزایی تا به امروز در ایران و خارج از آن شنیده می شود و تفاوت میان دوران حکومتی ایلخانان را با دوران هجوم مغولها به ایران به اثبات می رساند.
 کتابی که ترجمه آن پیش روی خوانندگان است (و تدوین رساله دوره دکترای مؤلف می باشد) با قائل بودن به تمایز میان دوران هجوم و دوران حاکمیت ایلخانان و نتایجی که در پرتو حکومت ایلخانان حاصل شده به رشته تحریر درآمده تا تأثیر حاکمیت ایلخانان را در حکم نوعی رنسانس در تاریخ ایران نیمه دوم قرن هفتم هجری بررسی نماید. به ظن نگارنده کتاب دهه های آغازین حاکمیت ایلخانان به لحاظ دگرگونی هایی که در جامعه ایرانی ایجاد کرده است یک دوره نوزایی به شمار می رود که در تاریخ ایران پس از اسلام سابقه نداشته است. «جرج لین»  مؤلف کتاب با ذکر این نکته که دوران حکومت هولاکو و جانشینان بلافصل وی به علت نامسلمانی مغولها و تحت تأثیر عملکرد این قوم در دوران هجوم با سوء برداشت مورخین همراه بوده و لازم است در تاریخ ایران عصر مغول بازنگری شود، معتقد است که عصر آغازین حکومت ایلخانان با بدبینی عمومی محققین تاریخ مغول که عصر غازان را آغازگر انجام اصلاحات و اقدامات بنیادین می دانند همراه شده و این عادلانه نیست. در نگاه او این برداشت سنتی که سلطنت کوتاه مدت غازان را پایان نابسامانی های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شمار آوریم پذیرفته نیست و در دهه های نخستین حکومت ایلخانان نوزایی فراگیری در جامعه ایرانی محقق شده است. تمرکز مؤلف بر دوران ایلخانی هولاکو و آباقا بوده و سعی بر آن داشته است تا با رویکردی اجتماعی و فرهنگی، ویژگی های متمایز عصر نامسلمانی مغولها و فضای متساهلی که به رشد جامعه و اقتصاد کمک کرده است را به تصویر بکشاند. در نگاه جرج لین هم چنان که ورود قاهرانه چنگیز خان به سرزمین ایران پایان یک عصر تلقی می شد، آمدن نوه اش هولاکو شروع عصر جدیدی به شمار می رفت. مؤلف کتاب با رویکردی انتقادی به سراغ موضوع رفته و با استفاده از منابع متعدد تاریخی دیدگاه جدیدی را نسبت به جامعه، حکومت، اقتصاد و فرهنگ ایرانی رقم زده است. رویکرد متمایز مؤلف درباره عصر آغازین حاکمیت ایلخانان و عدول از پرداختن به برخی از مباحثات مناقشه برانگیز این عصر از ویژگی های ممتاز کتاب حاضر است و همین امر مترجم را به برگردان کتاب به زبان فارسی تشویق کرده است. جرج لین با زبانی فنی، تخصصی و در عین حال گویا مطالب مورد نظر خود را به رشته تحریر درآورده و تمام سعی مترجم بر آن بوده است که ضمن وفاداری به متن و حفظ شیوه بیان مؤلف، ترجمه ای قابل استفاده برای اصحاب تاریخ به طور عام ارائه کند. در همین جهت بنا بر ضرورت به اغلب منابع مورد استفاده مؤلف که البته بیشتر هم منابع فارسی بوده است رجوع شده و ارجاعات مؤلف به منابع اصلی مورد بازنگری قرار گرفته و مطابق با نقل منابع آمده است. تا جای ممکن سعی بر آن بوده است تا مگر به ضرورت از توضیح تکمیلی و آوردن مطالبی در پانویس ها خودداری شود و نقد و تحلیل دیدگاههای مؤلف به خوانندگان محترم واگذار شود. عنوان اصلی کتاب جرج لین «حکومت مغولها در قرن سیزدهم تاریخ ایران، رنسانس ایرانی»(۲) بوده است که با توجه به در بر گرفتن تحولات عصر هولاکو و آباقا، عنوان «ایران در اوایل عهد ایلخانان» بر آن نهاده شده است. این که بتوان مفهوم رنسانس را بر کلیت تاریخ عصر ایلخانان اطلاق کرد محل مناقشه است. بدون تردید عصر حاکمیت ایلخانان در مقایسه با اعصار قبلی و بعدی تفاوتهایی داشت اما نمی توان دگرگونی های حاصل از این تفاوتها را به رنسانس تعبیر کرد. زمانی می توان از رنسانس سخن گفت که گفتمان حاکم بر جامعه متحول و ساختار آن دگرگون شود. عصر ایلخانان اگرچه دوران خاصی بود و تغییراتی با خود آورد اما تحولات گسترده ای که جریانی متداوم و کاملاً متفاوت با گذشته را ایجاد کند در خود نداشت.
این نکته مهم را از یاد نبریم که مؤلف کتاب بعضاً با نوعی جهت گیری قبلی به سراغ موضوع رفته و نگرش تجلیل گونه وی از عملکردهای هولاکو با واقعیت های تاریخی مطابقت کامل ندارد. بنیان علم تاریخ بر پایه شواهد و مدارک است. محقق تاریخ در مطالعه موضوعات و به اصطلاح بازآفرینی شرایط تاریخی نمی تواند سهم شواهد و‌آنچه با عنوان «فاکت» از آن یاد می شود را نادیده بگیرد. علم تاریخ در پرتو پیوستگی مدام سوبژه- اوبژه نمود پیدا می کند و هرچقدر هم که به رویکرد سوبجکتویستی در پیدایش علم تاریخ قائل باشیم نمی توانیم اصالت گذشته و اهمیت شواهد تاریخی را نادیده بگیریم. این که مؤلف کتاب گزارشهای منابع را تلاشی در جهت پنهان کردن واقعیت های تاریخی سالیان آغازین حکومت ایلخانان می داند تا به قول ایشان کلیت تاریخ این عصر را به نام نامسلمانی ایلخانان تیره و تار نشان دهند، پذیرفته نیست. مورخین عهد حاکمیت ایلخانان و حتی دوران پس از آن در پرتو شرایط خاص جامعه اسلامی- ایرانی و بر اساس تلقی عمومی جامعه نسبت به حوادث به توصیف یا تبیین وقایع مبادرت کرده اند. منابع تاریخنگارانه عصر ایلخانان در پرتو شرایط گفتمانی همان عصر به تاریخ پرداخته اند؛ از این روی محقق امروزی تاریخ نمی تواند این ادعا را داشته باشد که این مورخین از بیان واقعیت عدول کرده اند. تاریخ عهد ایلخانان و از جمله عهد آغازین تاریخ آنها همانی است که در منابع تاریخی این عصر گزارش شده است. آن چنان که جرج لین از برخی اشعار مستوفی که در اواخر عصر ایلخانان سروده شده نتیجه گرفته است، هولاکو با همکاری رعایای خویش یعنی مردم مسلمانی که مغولها را بیگانه و نامسلمان تلقی می کردند، حکومت نمی کرد؛ رعایای مسلمان مغولها را بیگانه، متجاوز و مسئول قتل و تخریب هم کیشان و نابسامانی های چهار دهه اخیر پس از ایلغار این قوم می پنداشتند. این مهم نیز که در عصر آغازین حکومت ایلخانان زمینه های رونق حیات فکری و فرهنگی در ایران هموار شد نباید به حساب ایلخانان گذاشته شود. ساختار ایلی و محیطی که مغولها از آن برخاسته بودند به هیچ وجه با رشد فرهنگ و مدنیت به مفهومی که مؤلف کتاب به کار برده است همخوانی نداشت. در عصر ایلخانان اگر هم تحولی در فرهنگ و ادب ایرانی حاصل شده است حاصل اندیشه بزرگان مسلمان بوده است. از این روی نمی توان دستاوردهای این عصر – که البته به شدتی که مؤلف از آن یاد می کند نیز نبوده است – را به حساب ایلخانان گذاشت. در همین جهت تأکید می شود که اعزام هولاکو بنا بر دعوت مردم ایران نبود. هرچند که مردم مسلمان خطوط شرقی دنیای اسلامی از نابسامانی های پس از هجوم مغول به تنگ آمده و به ضرورت حکومت پایدار و امنیت فراگیر برای ماندگاری خویش اذعان داشتند اما این بدان معنا نبود که راه حل نابسامانی ها را هولاکویی بدانند که خود از جنس مغولها بود و دشمنان مسلمانان در تحریک قاآن برای اعزام وی بی تأثیر نبودند. منابع گزارش هایی دال بر دعوت رعایا از هولاکو- به جز یک مورد که قاضی القضات قزوین از رفتارهای اسماعیلیه در نزد قاآن شکوه داشت و آن نیز مطلبی مبنی بر درخواست اعزام هولاکو در خود ندارد- ارائه نمی دهند. هولاکو مهاجم به ایران بود و این هجوم را به دستور قاآن و در راستای تأمین منافع مغولها انجام داد، از این روی یک تهدید خارجی بود و آن چنان که نویسنده کتاب نتیجه گرفته است امید مردم مسلمان ایران قلمداد نمی شد. همچنین نمی توان هولاکو را محقق کننده عدل به شمار آورد. عدالت در مفهومی که در فرهنگ اسلامی- ایرانی وجود دارد قبل از هر چیز هم اعتقادی با رعایا و از جنس ایشان بودن را می طلبد و این امر به هیچ وجه با شخصیت هولاکو و ویژگی های قوم مغول همخوانی نداشت. عملکردهای هولاکو نیز تنها از این منظر می تواند از سر بصیرت باشد که منافع خویش و حکومتی را که در قلمرویی دوردست تر از مغولستان ایجاد کرده بود حفظ نماید. با این اوصاف متذکر می شویم که رویکرد ستایش گونه مؤلف نسبت به هولاکو و جانشینان بلافصل وی- اگرنه تمجید و ستایش او از فکر و فرهنگ ایرانی- مورد تأیید مترجم نبوده است چنان که آمد مؤلف محترم بدون در نظر داشتن شرایط فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه ایران قرن هفتم و در مقام اثبات دیدگاه خویش که عصر مورد نظر را به عنوان عصر نوزایی گرفته است، چنین ادعایی را مطرح کرده است. رهیافت مؤلف اگرهم به لحاظ تاریخی صحیح باشد از این نظر که دستاوردهای بزرگان  مسلمان ایرانی را به حساب حکام مغول گذاشته است قابل نقد است. با این همه، همچنان که آمد مترجم در جهت رعایت امانت اقدام به برگردان تمامی مطالب کتاب نموده و داوری نهایی در این جهت را برعهده خوانندگان محترم می گذارد.
 کتاب در یک مقدمه و نه فصل تنظیم شده و مطالب را با نظمی منطقی و ساختاری محتوایی در خود جای داده است. مقدمه کتاب حرف اصلی مؤلف را در خود داردکه همانا ورود هولاکو آغازگر عصر جدیدی بود و ایران دهه های آغازین عهد ایلخانان تحول چشمگیری را در حیات فرهنگی و سیاسی خویش تجربه کرده است. در این جهت ضمن بیان ضرورت بازنگری در کلیت تاریخ ایران این دوره به نقد نظریات شایعی پرداخته که بدون تفاوت قائل شدن میان عملکرد مغولها در مراحل مختلف، عصر نامسلمانی ایلخانان را تداوم عصر هجوم آنها به شمار آورده اند. جرج لین حکومت هولاکو و آباقا را نمود همگرایی رعایا و حکومت دانسته و آن را عصر نوزایی بر شمرده است. در فصل اول با رویکردی کاملاً انتقادی و شرح تحولاتی که به دگرگونی های تاریخی و زبانی انجامید به منابع قابل استفاده در پژوهش های مغول شناسی پرداخته و به ویژه منابع مربوط به ایران عصر ایلخانان را مورد نقد و نظر قرار داده است. نقد منابع تاریخی که به زبان فارسی نوشته شده و تلاش برای پاسخگویی به برخی شبهات رایج درباره زندگی و کارنامه عطاملک جوینی و مقایسه تاریخ جهانگشا با طبقات ناصری از ویژگی های شاخص این فصل است. جرج لین با ذکر این نکته که در هنگام استفاده از منابع تاریخی مربوط به دوران اولیه عهد ایلخانان نقد هم زمان گزارش های تاریخی، مورخینی که رویدادها را گزارش کرده اند و شرایط موجودی که رویدادها در بستر آن گزارش شده اند ضرورت دارد، منابع این عصر را نقد و بررسی کرده است. صرف نظر از نقد تواریخی که در مرکز حکومت ایلخانان و یا در قلمرو حکومت های محلی و یا دوره فترت پس از سقوط ایلخانان و اعصار بعدی به رشته تحریر در آمده است، به منابع ادبی نیز توجه ویژه مبذول داشته و در ادامه به اهمیت منابعی که به وسیله ارامنه و گرجیان نوشته شده و مکمل منابع تاریخی این عصر به شمار می روند اشاره کرده است. فصل دوم کتاب شرح تفصیلی دیدگاه مؤلف درباره دهه های نخستین حکومت ایلخانان است که با استفاده وسیع از منابع سعی در به تصویر کشیدن تلقّی عمومی جامعه نسبت به حکومت نوظهور ایلخانان کرده است. مطالب این فصل که با مطالب فصل آخر کتاب همخوانی تمام دارد در مقایسه با دیگر پژوهش های مغول شناسی، برداشت هایی متفاوت را عرضه می کند. چگونگی فتح بغداد و نابودی خلافت و نوع ارتباط شیعیان با این واقعه نیز با نگاهی متفاوت در فصل سوم بررسی شده است. در سراسر این فصل نیز برخورد منطقی و واقع گرایانه هولاکو و سعی او در استفاده صحیح از شرایط موجود نشان داده شده است. فصل چهارم به شرح و تحلیل خطراتی که از خارج مرزهای ایلخانان را تهدید می کرده و آنها را به همگرایی بیشتر با رعایای ایرانی تشویق می کرده است پرداخته و تأثیرگذاری مناسبات خارجی با دیگر خاندان های مغولی و مملوکان مصر را در وحدت رویه جامعه و حکومت به تصویر کشیده است. در فصل پنجم شرایط متفاوتی که در قلمرو حکومت های محلی قراختائیان در کرمان، سلغریان در فارس و آل کرت در هرات- به عنوان نمونه هایی از شرایط موجود در عصر ایلخانان- وجود داشته است را بررسی می کند و این برداشت را ارائه می دهد که ایلخانان به دنبال وحدت و انسجام و نظم و امنیت یکسان در قلمرو خویش بودند اما حکام محلی این ایالات به نحو یکسانی خود را با این هدف ایلخانان همراه نکردند و بسته به جهت گیری مشترکشان با ایلخانان از منافع موجود برخوردار شدند. در فصول ششم و هفتم نقش محرز خاندان جوینی و خواجه نصیرالدین طوسی در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی عصر ایلخانان و سهم عمده ایشان در احیا و حمایت از فرهنگ و ادب و مدنیت ایرانی – اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل هشتم با عنوان «شعرا، صوفیان و قلندران»، حیات فرهنگی و اجتماعی پویایی که توسط شعرا، متصوفه و قلندران عصر ایلخانی رقم خورده است مورد مطالعه واقع شده و برای نخستین بار نقطه نظرات جالبی را در خصوص جایگاه این اقشار ارائه می دهد. در فصل آخر دیدگاه مؤلف درباره نوزایی محقق شده در عصر آغازین حکومت ایلخانان از نظر گذشته و جمع بندی کلی مباحث مورد نظر مؤلف آمده است.

(۱)George Lane

(۲)Early Mongol Rule in thirteenth- Century Iran, A Persian renaissance



 
تعداد بازدید: 6874


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96

آفتاب داشت غروب می‌کرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرت‌زده ما اسلحه‌ها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانه‌اند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمی‌دانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذره‌ای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت:‌ «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»