جنگ، مسیر تاریخ‌نگاری انقلاب را تغییر داد



محمد درودیان، نویسنده و پژوهشگر دفاع‌مقدس در همایش "تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی" اظهار داشت: جنگ مسیر تاریخ‌نگاری انقلاب را تغییر داد. اگر جنگ تحمیلی اتفاق نیفتاده بود سرنوشت دیگری در انتظار انقلاب بود. جنگ و انقلاب اسلامی رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند.


به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محمد درودیان، نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع‌مقدس در نشست پیش از ظهر امروز (ششم اردیبهشت) همایش دو روزه تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی مقاله‌ای با عنوان "تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق: رویکردها و روش‌ها" ارائه داد و گفت: تاریخ‌نگاری مجموعه باورها، ادراک‌ها و احساس جامعه نسبت به یک واقعه است. منطق تاریخ‌نگاری یک واقعه وعمل به آن واقعه تاریخی، به هم پیوسته اند.

درودیان ادامه داد: سپس باورهایی درباره و حول واقعه شکل می‌گیرد و نقد باورهای موجود درباره واقعه شروع می‌شود و به ادراک‌های جدید از آن می‌رسد. بنابراین رویکردهای جدید ظهور می‌کند.

وی درباره تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق توضیح داد: تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق به معنای شناخت واقعه جنگ نیست. بلکه نظام اندیشه‌ای و روش‌های موجود در ادراک و فهم از واقعه جنگ مورد بررسی قرار خواهند گرفت. بر اساس این ملاحظه، سه رویکرد کلی؛ تاریخی- نظامی، فرهنگی- معنوی و سیاسی- انتقادی به واقعه جنگ ایران و عراق شکل گرفته و گفتمان موجود درباره جنگ و تولید مفاهیم و ادبیات آن همراه با روایت سه‌گانه فوق از رخدادهای جنگ، در همین چارچوب انجام می‌شود.

درودیان در پایان تاکید کرد: تاریخ‌نگاری جنگ ایران و عراق مستلزم نقد و بررسی رویکردها و روش‌های سه‌گانه درباره این واقعه است. 

همایش دو روزه "تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی"، به همت موسسه خانه کتاب، صبح امروز (ششم اردیبهشت ماه) در تالار سوره حوزه هنری آغاز شده و تا عصر فردا ادامه دارد.


6 اردیبهشت 1388 ساعت 16:36

گزارشگر : نسترن پورصالحی

آدرس مطلب: http://www.ibna.ir/vdcf1vdm.w6dcxagiiw.html

خبرگزاری کتاب ایران (IBNA)
  http://www.ibna.ir


 
تعداد بازدید: 5033


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.