نهصت ملی سازی نفت در خاطرات محمد عریب
اشاره:
یکی از موضوعات مطرح در حوزه مبارزات مردمی مردم ایران، تشکیل گروههای محلی و منطقهای و عضویتشان در تشکلهای بزرگتر بوده است. یکی از این نوع فعالیتها تشکیل هستههای جبهه ملی برای ملی نمودن (سازی) صنعت نفت است.
در منطقه شمیران تهران، جمعی از نیروهای مذهبی طرفدار آیتاله کاشانی و فعال در شاخه جوانان جبهه ملی تشکیل شد.
یکی از اعضای این شاخه محمد عریب از اهالی دِه رستمآباد شمیران و شاغل در سازمان صنایع نظامی آن روز است که بعدها به ارادتمندان امام و نهضت اسلامی پیوست و به علت فعالیتهای ضد حکومت پهلوی از سازمان صنایع دفاع اخراج شد و در زندانهای نیروهای نظامی، مدتی را سپری نمود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو حزب جمهوری اسلامی، شهردار قم، اولین سفیر رسمی جمهوری اسلامی در عمان از سال 67 تا 72 اولین معاون اداری مالی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مشاور عالی رئیس وزیر امور خارجه در امور کشورهای حاشیه خلیج فارس، سرکنسول ایران در دبی از 76 تا 79 و اولین معاون اداری مالی (پشتیبانی) دکتر علی اکبر ولایتی در وزارت خارجه بوده است. مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم خاطرات ایشان را در حدود 60 جلسه، از 1382 تا 84 ضبط کرد و تدوین آن تا سال 1390 توسط اینجانب همراه با مصاحبه های تکمیلی، انجام گرفته و در آینده نزدیک نیز منتشر خواهد شد.
این مقاله، بخشی از همین کتاب و قسمتی از حضور وی و برخی جوانان شمیران در حمایت از آیتاله کاشانی و جبهه ملی است.
پس از واقعهی 30 تیر علیرغم نزدیکی اعضای جبههی ملی، در کشور نابسامانی ایجاد شد. صنایع نظامی به ریاست سرلشکر باتمانقلیچ با هرج و مرج رو به رو شد و کارگران برای وضع استخدام و بازنشستگی خود دست به اعتصاب زدند.
عموم مردم تا زمان اختلاف سیاسی میان آیتالله کاشانی و مصدق، به آیتالله کاشانی علاقهمند بودند و پدر من نیز همراه با مرجعیت و روحانیت بود. اما بعدها متوجه شدیم بر خلاف شخصیت ملی دکتر مصدق، آیتالله کاشانی خواستار حفظ مسائل مذهبی است. اما ما کماکان به دلیل گرایشهای مذهبی، حق را به کاشانی دادیم؛ چرا که نخواستیم دینمان را به دنیا بفروشیم.
من با چشم خود دیدم که شعبان بیمخ معروف، از عوامل لات و چاقوکش درباری همراه با نوچههایش سوار ماشین سربازها، به نفع شاه و علیه مصدق شعار میدادند. سرانجام در کودتا همزمان با دستگیری مصدق سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش مصدق نیز دستگیر شد و محاکمهی آنها در سلطنت آباد آغاز گردید.
مغازهی بقالی حاج احمد رحیمیان را (تنها جایی که تلفن عمومی داشت) برای برقراری ارتباطات تصاحب کرده بودند. صبح که ماشینها از خیابان عبور میکردند مردم شعار زنده باد مصدق و مرگ بر شاه را تکرار میکردند.(1)
در یکی از روزهای محاکمهی مصدق، برای آزار روحی او، چند فاحشه را در خوابگاه ناصری به سلول او بردند. کودتاگران قصد عکس گرفتن از مصدق در حال خندیدن و معاشقه با این فاحشهها را داشتند. اما او بدون هیچ توجهی به آنها سرش پایین و مشغول مطالعه بود. یکی از آن فاحشهها با تمسخر خطاب به آن مرد ملی گفت: «چرا بدنت میلرزد، مرگ که ترس ندارد که آنقدر میترسی!» مصدق جواب داد: «منار جنبان اصفهان هم پس از یک عمر لرزیدن هنوز پابرجاست، من نیز پا بر جا خواهم ماند.»
همزمان با تحولات اقتصادی و سیاسی جامعهی ایران، پس از 28 مرداد، دکتر محمد مصدق، به اتهام قیام علیه حکومت مشروطهی سلطنتی در دادگاه ارتش محاکمه میشد.(2)
مصدق دارای تغییر حالتهای آنی زیادی بود که هنگام جلسات دادگاه هم همین حالتهای متناقض را داشت. اغلب در پیژامهی گونیرنگش مینشست. به ظاهر چرت میزد اما به موقع به شخص بسیار هوشیاری تبدیل میشد.
او از آغاز شروع دادگاه، به عدم صلاحیت آن اعتراض نمود و هنگامی که دادگاه به صلاحیت خود رأی داد، شروع به بیارزش نمودن دادگاه از طریق مسخره کردن دادستان و خود دادگاه نمود و از هر موقعیتی برای کوبیدن و بیاعتبار نمودن دادستان استفاده میکرد. بهطور مثال وقتی سرتیپ حسین آزموده، دادستان ارتش، در موقع خواندن ادعانامه بیان کرد «متهِم»، یکباره از حالت خواب و بیداری بلند شد و فریاد زد: «آقا! متهِم نیست، متهَم است، متهَم... متهَم... متهَم...» از آن زمان آزموده به اشتباه لفظی خود واقف و سعی در تلفظ درست کلمات داشت.
در یکی دیگر از جلسات، هنگامی که آزموده ادعا کرد: «این پیرمرد مفلوک دارد تئاتر بازی میکند» به سرعت از جای خود بلند شد و با عصبانیت گفت: «اگر راست میگویی، بیا با من همین جا کشتی بگیر» و بهدنبال آن حالت یک کشتی گیر را به خود گرفت. این تصور که در وسط آن دادگاه جدی و حساس دکتر مصدق و دادستان ارتش با هم کشتی بگیرند آنچنان تعجبآور و مضحک بود که تا چندی حضار بیاختیار میخندیدند و بعضی از روزنامهها هم این خبر را با تیتر بزرگ چاپ کرده بودند و کاریکاتورهای متعدد در این زمینه کشیده شد.(3)
پس از کودتای 28 مرداد علاقهی ملی نسبت به مصدق افزایش یافت و فعالیت من نیز به عنوان مسئول هماهنگی نیروهای شمیران، متوقف نگردید و همراه با طرفداران وی با برنامهریزی قبلی تصمیم به برگزاری راهپیمایی در روز محاکمهی وی گرفتیم، این تظاهرات به نشانهی اعتراض به محاکمهی مصدق، شایگان و رضوی صورت گرفت. در آن روز بازار تهران، دانشگاه و مدارس تعطیل شد و شعار بازار سکوت بود، اما در دانشگاه تهران، تظاهرات در سه منطقه پیشبینی شد؛ اول بین چهارراه پهلوی (ولی عصر) تا چهارراه امیر اکرم، دوم در چهارراه قوامالسلطنه و منطقهی سوم بین کوچه برلن (خیابان فردوسی) تا سینمای ایران(خیابان لاله زار). در منطقهی اول ما به همراه جمعی از دانشجویان از رستمآباد به چهارراه پهلوی آمده و پس از پیوستن به افراد دو منطقهی دیگر به طرف بهارستان حرکت کردیم. در موعد مقرر با سردادن شعارهای «یا مرگ یا مصدق» تظاهرات شروع شد. عبور وسایط نقلیه متوقف شد و هزاران اعلامیه و تراکت، بین مردم توزیع شد و مغازهها بسته شد.
پس از پایان تظاهرات، نزدیک ظهر، در نتیجهی زد و خورد مأموران انتظامی و چاقوکشان دولتی، با دانشجویان و مردمی که به صفوف آنها پیوسته بودند، تعداد زیادی مجروح و دستگیر شدند. (4)
در سال 1333 یعنی یک سال بعد یا اواخر 1334 ما به جلسهای در شهرری منزل مرحوم فیروزآبادی از سران جبههی ملی دعوت شدیم. در این جلسه سه نفر از رستمآباد و حدود شش تا هفت نفر از کل شمیران و جمعاً حدود پنجاه نفر و افراد شاخصی از جمله آقای شیبانی از مذهبیون و بازرگان و حسیبی و شایگان حضور داشتند که در مورد تشکیلات جدید و راهاندازی آن صحبت شد و پانزده روز بعد دوباره جلسهی دوم تشکیل شد که البته هنوز تشکیلات جدید برقرار نبود. این بار حدود دویست تا سیصدنفر در منزل دکتر شیبانی بیشتر از سران جبههی ملی بحثهایی در مورد راهاندازی جبههی ملی نمودند. از سال 1334 و 1335 تشکیلات نهضت مقاومت ملی بدین صورت بود که شورای مرکزی در تهران متشکل از سران و احزاب، و در جاهای دیگر از جمله آنجا که ما بودیم دو کمیته، که در کل شمیران فعال بود. یکی کمیتهی شمیران در تجریش که دکتر ملکی همراه برادران زمانی از افراد فعالش بودند که یکی از آنها در تجریش کتابفروشی داشت و آقای عباس زمانی که از همه فعالتر بود.
کمیتهی دوم معروف به کمیتهی قلهک و رستمآباد بود که نواحی قلهک، زرگنده، رستم آباد، ضرابخانه و لویزان را پوشش داده و پنج عضو داشته که بنده و آقایان محمدحسین عرب و سکاکی از افراد فعال جبههی ملی و آقایان آهویی و حسینی از قلهک، عضو کمیتهی اصلی آنجا بودیم.
کمیته به صورت هفتگی تشکیل میشد که یک رابط با مرکز داشت. کلیهی اعلامیهها، کتابها، تحلیلها و هر چیزی که لازم بود به کمیته آورده میشد.
هر حوزه یک سخنگو داشت که در واقع کار را تجزیه و تحلیل میکرد. افرادی نظیر ولایتی، نوریان، کهندانی، کیارستمی و برادران مهشید، بسیار فعال و در رأس کار قرار داشتند. من نیز بیشتر حوزههای دانشجویی دانشآموزی را اداره میکردم. یکی از افراد فعال سید ابوالقاسم طباطبایی بود.
از دیگر مشکلات نهضت مقاومت، عدم توجه کادرها به اهمیت اصل رازداری در عملیات مخفی سیاسی بود؛ بدینترتیب که تصمیمات کمیتهی مرکزی و سایر کمیتهها قبل از به اجرا در آمدن، توسط نمایندگان احزاب در کمیتههای حزبی مطرح میگردید و عدهای از افراد حزبی از آن آگاه میشدند. دستگاههای انتظامی نیز از طریق مأمورین مخفی که در احزاب داشتند، از این تصمیمات اطلاع پیدا میکردند.(5) به دلیل نزدیکی ما به سلطنتآباد جلسات را بیشتر در منزل ما برگزار میکردیم. گاهی اوقات ممکن بود پنج جلسه در ساعات مختلف یک روز برگزار شود. ولی جلسات بسیار منظم و به دلیل مخفی کاری باید سر ساعت برگزار میگردیدند. ما ساعات را با رادیو میزان کرده و دو دقیقه در را باز کرده و در طی این زمان همه آمده بعد در بسته و اگر کسی بعد از شروع جلسه میآمد دیگر زنگ نمیزد و میرفت. در پایان جلسه هم همه منظم خارج میشدند.
حزب جلسات زیادی در میدانگاهی که یک ایستگاه مانده به قلهک، تشکیل میداد. تعدادی از کارگران نانوایی در امر پخش اطلاعیه فعالیت میکردند. ما در یک باغ بزرگی بودیم که مهندس حسیبی و خود مهندس بازرگان نیز به آنجا آمد و شد داشتند. کمیتهی انتشارات نهضت با تهیهی دستگاههای چاپ و پلیکپی مستقل برای خود و حفظ استتار، توانست دستورالعملهای نهضت را در تهران و دیگر شهرهای بزرگ به اطلاع مردم برساند. ما بیشتر اطلاعیههای نهضت مقاومت ملی را در آنجا تولید میکردیم؛ این باغ تعلق داشت به یکی از درباریان و باغبانی به نام مشت حسن علی که با ما خیلی رفیق بود.(6)
این باغ یکی از مراکز تنظیم و تکثیر اعلامیهی معروف مخالفت با قرارداد کنسرسیوم، نهضت مقاومت ملی که به پشتوانهی قیام دانشجویان و واکنش آنان نسبت به حضور نیکسون در تهران منتشر و توزیع گردید.(7)
همچنین نهضت مقاومت ملی با انتشار سه نشریه بهطور مشروح نیات استعماری کنسرسیوم را فاش ساخت و عدم تطبیق مفاد قرارداد را با قانون ملی شدن خاطر نشان نمود. همچنین نظریات دکتر مصدق را دربارهی مفاد قرارداد مزبور که طی لایحهای به دیوانعالی کشور فرستاده بود، منتشر کرد.(8) و با انتشار تراکتها و اعلامیههای دیگری به طرح قرارداد کنسرسیوم در مجلس اعتراض کرد و آن را به عنوان سند ننگی در تاریخ ایران دانست. در یکی از این تراکتها نوشته شده بود:
«هموطن، زندانها پر است، قرارداد فرمایشی کنسرسیوم در شرف تصویب میباشد. همه جا، در اداره، مدرسه، مزرعه، خیابان، همه کس، چه شفاهی و چه کتبی به این سند ننگ اعتراض کنید».(9)
در پاییز 1336 نهضت مقاومت جزوهی بیست و چهار صفحهای را منتشر کرد که سر و صدای زیادی را در ایران، بهخصوص در محافل سیاسی برانگیخت. مطالب این جزوهی 24 صفحهای تحت عنوان «نفت» پاسخی بود به ادعای رژیم کودتا، پیرامون امضای قراردادی با یک شرکت ایتالیایی به نام «آجیپ» بهمنظور استخراج و بهرهبرداری نفت از حوزهی فلات قارهی خلیج فارس. به موجب این قرارداد سود حاصل از عملیات استخراج نفت در آن حوزه 75 درصد به ایران تعلق میگرفت.
محمدرضاشاه در سخنرانیهای خود، ایجاد این شرکت را با منافع 75 درصد سهم ایران، یکی از ابتکارات خود پس از ملی شدن صنعت نفت به عنوان یک قرارداد بیسابقه در جهان توصیف و ادعا مینمود که دولت ایران رژیم پنجاه درصدی معمول در منطقهی خلیج فارس را به سود خود تغییر داده است.
این ظاهر قضیه بود. واقعیت این بود که ایران، برخلاف رویهی معمول در همهی قراردادهای بین کمپانیهای آمریکایی و انگلیسی و دولتهای صادرکنندهی نفت در خلیج فارس که کلیهی هزینههای اکتشاف، استخراج و تولید نفت به عهدهی شرکتهای طرف معامله بود، نیمی از هزینههای تولید را به عهده میگرفت. به بیان دیگر، سهمی که از منافع شرکت نصیب ایران میشد، کمتر از 50 درصد معمول بود.
نهضت مقاومت ملی با انتشار این جزوهی 24 صفحهای «نفت» که به ابتکار دکتر عبدالله معظمی و همکاری چند نفر از کارشناسان امور نفت تهیه و تدوین شده بود، با ارائهی دلایل و شواهد مستدل، واقعیتهای مربوط به قراردادهای معمول در جهان، و زیانی که در قرارداد با شرکت «آجیب» متوجه ایران میگردید، ماهیت آن قرارداد را تشریح کردهاست.
در بهار سال 1339 پس از نطق شاه در مورد آزادی انتخابات، به ما خبر دادند سران و کارگردانان سابق جبههی ملی و نهضت مقاومت ملی و دیگر گروهها و جمعیتهای سیاسی درصدد شروع فعالیتهای سیاسی به طور علنی میباشند. بدین منظور، رهبران نهضت مقاومت ملی، از جمله آقایان دکتر یدالله سحابی، آیتالله سید محمود طالقانی و مهندس بازرگان همراه با سران فعال جبههی ملی سابق و همکاران دکتر مصدق، از قبیل: سید باقرخان کاظمی، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر عبدالله معظمی، اللهیار صالح، سید محمود نریمان، مهندس احمد زنگنه، دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر... پس از چند جلسه بحث و گفتگو، دربارهی تأسیس یک سازمان سیاسی در برگیرندهی همهی نیروهای ملی، به توافق رسید و سرانجام روز 30 تیر 1339 طی اعلامیهای، خبر تشکیل جبههی ملی (دوم) انتشار یافت.(10)
حاصل این مختصر آزادی اجتماعات و نطق بیان به جایی رسید که به دعوت جبههی ملی جلسهای در تاریخ 28 اردیبهشت 1340 طراحی شد. ما از جملهی 200 هزار نفر برپا کنندهی تظاهرات بیسابقه در بیابانهای جلالیه (پارک لاله) در قسمت شمالی بلوار کشاورز بودیم.(11) که در آن آقایان سنجابی و صدیقی، پیرامون مسائل داخلی، لزوم تأمین آزادی و رعایت قانون اساسی و آزادی انتخابات صحبت کردند. دکتر بختیار بحث در مورد سیاست خارجی دولت امینی و روابط آن با دول غربی را مطرح کرد و گفت: «سیاست جبههی ملی، پیروی از سیاست مصدق است، یعنی سیاست «بیطرفی منفی» و افزود: «ملت ایران قراردادهای تحمیلی را قبول ندارد....».
ما با شنیدن نام مصدق، شعار «زنده باد رهبر ما » را سردادیم و به مدت چند دقیقه فریاد «مصدق پیروز است» در میدان جلالیه طنینانداز بود.(12)
پانوشتها:
(1) دکتر علی محمد نوریان در گفتگو با حسین روحانی صدر (بهار و تابستان 84) این مطلب را تائید کرده است.
(2) یوسف مازندی، ابرقدرت قرن، به کوشش: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ایران، تهران، نشر البرز، 1373، ص361
(3) همان صص 366-365
(4) غلامرضا نجاتی، خاطرات بازرگان (شصت سال خدمت و مقاومت)، جلد نخست، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1377، ص 312
(5) همان، ص 310
(6) حسن جولایی در گفتگو با حسین روحانی صدر(18/7/87)این مطلب را تائید کرده است.
(7) غلامرضا نجاتی، پیشین، ص 318
(8) همان، ص 322
(9) همان، ص 323
(10) همان، ص 346
(11) همان، ص 355
(12) همان، ص 356
حسین روحانی صدر
تعداد بازدید: 5093