نشست «بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در خارج از کشور» برگزار شد
جای عقل فلسفی یا انتقادی در تاریخنگاریهای شفاهی خالی است
مریم رجبی
17 بهمن 1395
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، نشست «بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در خارج از کشور» به همت واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، روز چهارشنبه 13 بهمن ماه 1395 در سالن مرحوم سلمان هراتی برگزار شد. در این جلسه که با مدیریت حجتالاسلام سعید فخرزاده، مسئول واحد تاریخ شفاهی برگزار شد، رحیم نیکبخت، پژوهشگر تاریخ و نویسنده و محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی به بیان دیدگاههای خود درباره وضعیت تاریخ شفاهی در خارج از ایران و مسائل پیرامون آن پرداختند.
درباره کارهایی که صورت گرفته است
نیکبخت که اولین سخنران بود، اینگونه سخن خود را آغاز کرد: «تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دو گنجینه ارزشمند هویتی مردم ایران هستند که متاسفانه به درستی مورد توجه، عرضه و بررسی قرار نگرفتهاند. در حالیکه مقام معظم رهبری همیشه به بحث تاریخ دفاع مقدس و گنجینهای که در این تاریخ مقدس نهفته است، اشاره کردهاند.
درباره حوزه تاریخ شفاهی در خارج از کشور به صورت خاص و به صورت عامتر، تاریخنگاری انقلاب اسلامی در خارج از کشور، دو نفر از دوستان زحمت کشیدهاند و آثاری را منتشر کردهاند. یعقوب توکلی در آثارش به کارهایی که در کشورهای غربی در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی انجام شده، پرداخته و یک صورتبندی نسبتاً اجمالی از موضوع عرضه کرده است. اگرچه ممکن است در نقد و بررسی، تغییر و تحول یا کم و زیادی در این صورتبندی انجام بگیرد، اما تا تالیف جدیدتری صورت نگیرد، اثر ایشان را میتوانیم جامعترین اثر تلقی کنیم. دوست دیگرمان آقای عباس سلیمی نمین نیز به بررسی محتوایی آثاری که در خارج از کشور منتشر شده میپردازد. کاری که آقای توکلی انجام داد، از لحاظ صورتبندی و کار آقای سلیمی نمین از لحاظ نقد محتوایی حائز اهمیت است. کارهای مختصری نیز در مرکز اسناد انقلاب اسلامی صورت گرفته است که هنوز گسترگی ندارند تا به تکتک آنها اشاره کنیم.»
وی در ادامه گفت: «عموم خاطراتی را که در خارج از کشور منتشر شده، بر اساس مطالعات خودم به دو دسته تقسیمبندی کردهام که اینها را با تساهل و تسامح، تاریخنگاری عنوان بکنیم؛ اول تاریخهایی هستند که جنبه تبلیغی، توجیهگرایانه و مظلومنمایی دارند و شامل خاندان سلطنت، سلطنت طلبها و وابستگان حکومت پهلوی میشود که در واقع دنبال توجیه شکست و اضمحلال حکومت پهلوی هستند؛ همه گروههای چپ مانند مارکسیستها، حزب توده و... که این دسته دنبال اسطورهسازی شخصیتهای خود، حماسهسرایی و پررنگ کردن نقششان در انقلاب اسلامی هستند و دسته سوم بهائیت و تشکیلات وابسته به آن هستند که اینها هم با مظلومنمایی وارد عرصه شدند و کتابهای متعددی را نیز منتشر کردند، هم برای مشروعیت دادن به خودشان و هم مظلومنمایی کردن از ستمی که به نظر خودشان به آنها شده بود.
در اینگونه تاریخنگاری، تکیه اصلی بر خاطرات شفاهی و نیز عدم استفاده از منابع مکتوب است. یعنی در واقع در این دسته که گفتم، ما کمتر به مطلب مستند برمیخوریم و البته این موضوع به معنای این نیست که آثاری تولید نشده، بلکه آثاری مانند معمای شاه، معمای هویدا، شعبان جعفری و... کارهایی هستند که با هدف خاص تدوین شدهاند. این در واقع یک دسته از منابع است که نمونههایش هم بیرون از جلسه در معرض دید دوستان و عزیزان قرار گرفته است.
دسته دوم منابع، تاریخنگاری علمی و هوشمندانه است که با اهداف خاص سیاسی به راه افتاده است. برنامه تاریخ انقلاب رادیو بیبیسی گرچه یک برنامه رادیویی بود، اما همین برنامه رادیویی در داخل کشور با دو کوششگر، باقی و هوشنگ مهدوی منتشر شد و بسیار سریع به یک منبع تبدیل شد. رادیو بیبیسی، خودش یک موضوع کامل است که باید مورد بررسی قرار گیرد که به عنوان مثال، چه شیوهای را در تحریف انقلاب اسلامی و القای نظر خودش به کار بسته است؛ مستندهایی که در مورد شخصیتهای انقلابی ساخته، شُبهاتی که در این مستندها مطرح کرده و مهمترین بحثی که اخیراً به آن پرداخته است، بحث شبهه مکاتبه امام خمینی(ره) با مقامات آمریکایی بود که به زیرکی و مهارت آن را مطرح کرد.
تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد نیز موضوعی است که باید به آن توجه داشته باشیم، اما این قسمت را که من تاریخنگاری علمی و هوشمندانه و البته اعتباری نامگذاری کردهام، یک بحث مهم و مغفول دارد که کمتر به آن پرداختهایم و اینجا مرز تاریخ انقلاب اسلامی و مباحث آن قدری از تاریخنگاری و تاریخ انقلاب اسلامی فراتر میروند.»
رحیم نیکبخت اینگونه به سخنان خود ادامه داد: «مهمترین تلاشی که برای شناخت علمی انقلاب اسلامی صورت گرفت، سال 1984 در دانشگاه تلآویو است که اسرائیلیها یک همایشی را برگزار میکنند. با پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین تلاشها برای شناخت ماهیت انقلاب اسلامی در غرب آغاز شد، با اینحال اولین همایش علمی بررسی ماهیت و واقعیت انقلاب اسلامی در سال 1984 میلادی در اوج جنگ تحمیلی عراق علیه ایران توسط صهیونیستها با عنوان «تشیع، مقاومت و انقلاب» برپا شد. متخصصان بزرگی از سراسر دنیا حضور داشتند و به بررسی ظرفیتهای انقلابی تشیع در ایران و سایر نقاط جهان بهویژه خاورمیانه پرداختند. محور اغلب مقالات کنفرانس، تشیع بود. در این همایش که با حضور ایرانشناسان بنامِ غربی تشکیل شد، به ریشهیابی انقلاب اسلامی پرداختند. عناوین مقالات ارائه شده در همایش: «تشیع در تاریخ اسلام» از برنارد لوئیس، «مطالعات غرب در خصوص اسلام شیعی» از اتان کلبرگ، «تشیع به روایت امام خمینی، نوعی ایدئولوژی خشونت انقلابی» از مروین زونیس و دانیل برومبرگ، «محمود طالقانی و انقلاب ایران» از منگول بیات، «اسلام و عدالت اجتماعی در ایران» از شاوئل نجاش، «رویدادهای تکراری در انقلاب ایران» از مایکل فیشر، «شیعههای عراق و سرنوشت آنها» از الی کدوری، «سیاست خارجه جمهوری اسلامی در خلیج فارس» از شهرام چوبین، «ناآرامی شیعیان در خلیج فارس» از جوزف کاستینز، «شیعیان و حکومت لبنان» از جوزف المرت، «منشا و تجدید حیات عمل» از آگستین ریچارد لرتن، «شیعیان لبنان پس از جنگ 1982» از لینستون بیلی، «علویان سوریه و تشیع» از مارتین کرامر، «انقلاب ایران و مقاومت افغانستان» از زلمی خلیلزاده، «شیعیان پاکستان» از منیر احمد، «هویت شیعی و اهمیت محرم در لاکنو هند» از کیث جورشوج بودند.
هدف استراتژیستهای صهیونیست، فراتر از تاریخنگاری انقلاب اسلامی و برگزاری همایش علمی به منظور ارائه یک سری مقالات بود. در واقع هدف اصلی مقابله با تاریخ انقلاب اسلامی و توجه به مناطقی که اکنون دچار بحران شده است مانند عراق، لبنان و سوریه بود. مهمترین بحثی که این موضوع را از تاریخنگاری فراتر میبرد، ادامه سیاستهای حکومت صهیونیستی در مورد ایران است که ما کمتر به این موضوع پرداختهایم. ما میبینیم که فعالیتهای قومگرایانه در داخل ایران توسط اسرائیلیها و صهیونیستها هدایت و مدیریت میشود و از طرفی بحث تجزیه طلبی که در مناطق کردنشین ایران وجود دارد و نیز بحث تجزیهطلبی که در گروههای ضد انقلاب و ضد ایران در مناطق آذرینشین ما وجود دارد. به نظر من این دو بحث در ادامه هم هستند، یعنی از یک طرف ما نتوانستیم هویت انقلاب و دفاع مقدس را آنگونه که شایسته است در جامعه بسط و نشر بدهیم، از طرفی دشمنان انقلاب اسلامی در حال ساخت هویتی مغایر با هویت انقلاب اسلامی هستند، با تکیه بر بحث زبان و هویتهای محلی که شروعش را نیز در آذربایجان گذاشتند.
در حالیکه وقتی ما موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را مطرح میکنیم، یک همگرایی، همبستگی و نوعی اشتراک در مردم ایران را شاهد هستیم اما بحث قومیتها و هویتها، مغایر با هویت انقلاب اسلامی مطرح میشود. در این عرصه مهمترین استراتژیستی که وجود دارد و به مباحث قومگرایی در داخل ایران نظارت داشته و آنها را مدیریت کرده و راهکار ارائه داده است، خانم براندا شیفر است. کتاب «مرزها و برادری» او موضوعی قابل بررسی است تا ببینیم که چگونه این افراد با ظرافت و زیرکی در صدد جایگزین کردن هویتهای غیر در تاریخ انقلاب اسلامی هستند. خانم شیفر محقق دانشگاه هاروارد آمریکا، استاد دانشگاه تلآویو و صاحبنظر در حوزه قفقاز و خاورمیانه است. او رساله دکتری خود را درباره مسائل گوناگون آذربایجان ارائه داد. شاید بتوان خانم شیفر را نخستین محققی دانست که به صورت وسیع به آذربایجان معاصر پرداخته است. قبلاً از شیفر تنها چند مقاله در خصوص آذربایجان و وقایع سیاسی و اجتماعی آن به فارسی و ترکی منتشر شده بود. کتاب «مرزها و برادری» دیدگاه نویسنده را بازگو میکند و طی چندین سال اخیر تمامی رخدادها و اتفاقات حوالی آذربایجان و منطقه را پیگیری کرده است. خانم شیفر از طرف شرکتهای نفتی جمهوری آذربایجان حمایت میشود. او همواره در این کشور رفت و آمد دارد و نظریات و ایدههایی که در تلآویو مطرح میشود را اجرایی و راهبردی میکند.»
نیاز به نقشه راه و اتاق فکر
یکی از حضار، سوال خود را در خصوص صحبتهای نیکبخت اینگونه اظهار کرد: «اشاره فرمودید به عرضه نادرست تاریخ انقلاب، اما چرایی آن را ذکر نکردید که در واقع چه عواملی باعث شده است که تاریخ انقلاب نادرست عرضه شود؟ راهکار درست تاریخ انقلاب را در چه چیزی میدانید؟ به بحث آسیب شناسی اشاره کردید، اما توضیحی در این مورد ندادید، عدم توجه به چرایی اتفاق از کجا ناشی میشود؟ چرا نمیتوانیم تاریخ درست را روایت کنیم و چه راهکاری را برای ارائه تاریخ درست و دقیق پیشنهاد میدهید؟»
نیکبخت در پاسخ گفت: «ما در تاریخ انقلاب اسلامی متولی مشخصی برای تاریخنگاری نداریم و از طرفی نقشه راه ترسیم شدهای نیز برای تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخنگاری آن نداریم. به نظر من این دو عامل مانع شده است که بتوانیم به درستی به تاریخ انقلاب اسلامی بپردازیم. البته این موضوع به معنی نادیده گرفتن زحمات حوزه هنری و سایر مراکز در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی نیست، اما نقشه راه، اتاق فکر و مدیریت مشخصی وجود ندارد تا تعیین کند که مثلاً نقش زنان در انقلاب اسلامی کجا و توسط چه کسی باید بررسی شود؟ یا مثلاً متولی تاریخ انقلاب اسلامی در روستاها چه کسی است و چه کسی باید این موضوع را از روی زمین بردارد؟»
مجری این نشست، محمد میرکاظمی بود که او هم در پاسخ به سوال مطرح شده گفت: «موارد متعددی در رابطه با پاسخی که شما به دنبالش هستید، طی سخنان آقایان ضامنی و یاحسینی در جلسه یازدهم بهمن در بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در داخل کشور، مطرح شد.»
در این قسمت از نشست، حجتالاسلام فخرزاده برای تکمیل و گرفتن یک نتیجه اجمالی از سخنان رحیم نیکبخت، ضمن تشکر از زحمت ایشان، این چنین گفت: «دکتر نیکبخت یک دستهبندی صورت دادند و گفتند که دو طیف هستند که کار تبلیغی میکنند و هدفشان مظلومنمایی کردن، جا انداختن سهم خودشان در جریان انقلاب و مبرا کردن خودشان از اتهاماتی است که از طرف انقلابیون ایران به آنها زده شده است. این دستهبندی میتواند سلیقهای باشد، اما نکتهای که ما فقدانش را در اینجا احساس میکردیم این بود که در واقع دکتر نیکبخت باید برای ادعایش مثال ذکر میکرد که به عنوان مثال اینان برای تحریف تاریخ در حال انجام دادن فلان کار هستند. مثلاً یکی از کتابهایی که در آن طرف چاپ شده، «خاطرات شعبان بیمخ» است. ایشان خاطراتی را نقل کرده است و در این خاطرات ادعاهایی مطرح شده که ما طی یک جلسه در فرهنگسرای انقلاب به خاطرات ایشان نقد زدیم و دوستان زحمت کشیده و اسناد و مدارکش را آورده بودند. از جمله اینکه ایشان مدعی بود که اصلاً از حکومت پول نگرفته است و فیسبیلالله کار میکرده است، چه تعداد نامه و مدرک رو کردند که در پرونده ساواک ایشان بود و نشان میداد وی از چه جاهایی پولهای کلان گرفته است. مثلاً نکته جالب خاطراتش این بود که میگفت هنگامیکه شاه میخواست از ایران برود، به من گفت تا به فرودگاه بروم. وقتی به فرودگاه رسیدم، شاه هنگام خداحافظی یک کت به من هدیه داد، کتی که مربوط به خودش بود. او در آن کتاب گفت که به دلیل اینکه شاه من را بسیار دوست داشت، این کت را به من هدیه داد، من این کت را گرفتم و هنوز هم دارم و هر وقت آن را میبینم به یاد آن مرحوم میافتم! شعبان بیمخ در خارج از کشور وضعیت اقتصادی به هم ریختهای داشت، گدایی میکرد و عوامل پهلوی که در آن طرف بودند، هیچ توجهی به او نمیکردند. در همان روزها مصاحبهای با ایشان انجام داده بودند که در آن، همین خاطره را به شکلی دیگر تعریف کرده بود، او گفته بود: «شاه من را خواست و من به فرودگاه رفتم. با خودم گفتم که حتماً میخواهد پولی به من بدهد، اما دیدم که یک کت به من داد، با خودم گفتم که حتماً آن پول را داخل جیبش گذاشته است و نخواسته است تا مردم ببینند، اما وقتی به داخل جیبش دست بردم، متوجه شدم که خالی است. مرتیکه یک کت دست دوم که جیبش پاره است را به من داده، من هم آن را دور انداختم!» اما در این کتاب به خاطر پولی که برای تدوین کتاب به او داده بودند، آن کت را نگه داشته و سندی نیست که برویم و آن را ببینیم! قصد من از بیان این جریان این بود که بگویم جای این سری موارد در بیانات جناب نیکبخت خالی بود و بهتر بود تا ایشان که بر اساس مطالعه این تقسیمبندی را انجام داده بودند، نمونههایی را نیز ذکر میکردند.»
رحیم نیکبخت در پاسخ سخنان حجتالااسلام فخرزاده گفت: «همانطور که حاجآقا فخرزاده اشاره کردند، در این کتابها موارد اینچنینی فراوان است و من برای اینکه وارد جزئیات تکتک آنها نشوم، مثال ذکر نکردم. همانطور که اشاره کردم اتکای اینان بر شفاهیات است، شفاهیاتی که قابل اثبات نیستند، زیرا هم شاه فوت کرده است و هم شعبان جعفری. اما در مورد رادیو بیبیسی و تلاشی که از سر استیصال برای توجیه شکل گرفتن انقلاب میکنند؛ در واقع خود خاندان سلطنت بعد از سقوط حکومت، باید پاسخ میدادند که چرا انقلاب پیروز شده است، اما رادیو بیبیسی وضعیتش متفاوت است. اینان با یک هدف مشخصی به حوزه تاریخ انقلاب اسلامی وارد شدند و حمله زیرکانه، حیلهگرانه و موزیانهای به مبانی انقلاب اسلامی وارد کردند. مثل همین بحث مکاتبهای که هیچ سند و مدرکی در موردش وجود ندارد و آنها نظریه یک مامور آمریکایی را به عنوان یک سند مکتوب مطرح میکنند. دسته اول یک شیوه و مشخصاتی دارند، اما دسته دوم فراتر از این است که بخواهند توجیه کنند، هدفشان مقابله و تخریب انقلاب اسلامی، تخریب شخصیت حضرت امام خمینی(ره) و چهرههای شاخص انقلاب اسلامی است و با روندی که آنها پیش میروند، در آینده نیز ما شاهد این سری مسائل خواهیم بود. در واقع رادیو بیبیسی به ستون خیمه انقلاب حمله میکند و قبل از آن هم مسائلی در مورد رهبر انقلاب اسلامی مطرح کردند و همه این مسائل در یک سمتوسو است. این دسته فراتر از دسته اولی است که صرفاً بعضی «خالیبندی»هایی را مطرح میکنند، اما این دسته دوم هدفی خاص را دنبال میکنند، اینان در خلاء کمکاری ما یک جریانی را مدیریت میکنند که خیلی راحت و بیدردسر میتوانند به اهداف خودشان برسند.»
میرکاظمی هم به این گفته افزود که: «به نظر من این سه گروه سلطنتطلبان، گروههای چپ و بهائیت نمیتوانند یک مجموعه کاملی را تشکیل دهند، حتما گروههای دیگری هم در داخل کشور هستند، مخصوصاً منتقدینی که از درون خود نظام شکل گرفتهاند و در سالهای اخیر به خارج از کشور رفتند که جزو هیچ کدام از این سه گروه نیستند و یک گروه اپوزیسیون خارج از کشور را شکل دادند و در آنجا تاریخ را تدوین میکنند و حتی هر روز محصولاتشان به شکلی منتشر میشود.»
تاریخنگاری به کدام معنا؟
در این قسمت از برنامه محسن کاظمی ضمن تبریک ایامالله دهه فجر، فوت مادر آقای قاسم تبریزی را تسلیت گفته و اینگونه مباحث خود را آغاز کرد: «آنچه خواهم گفت ناشی از تاملات خودم در جریان تاریخنگاری شفاهی انقلاب اسلامی در حوزه خارج از کشور است. نگاه و تاملات من ناشی از یک نگاه جامعهشناسی تاریخی است و قصد دارم از این مقوله وارد بشوم.
میخواهم بگویم که آنچه ما به عنوان تاریخنگاری داریم، روی یک بستر و بافتی شکل گرفته و بالا آمده است، این بستر و بافت چیست؟ در بحثهای جامعهشناسیهای تاریخی، ما باید به نهادها، سازمانها، ارکان قدرت و به کانونهایی که ساخت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما را شکل میدهند، توجه کنیم و از این منظر میخواهم بگویم که آن تاریخنگاری یک موضوعی را در بر گرفته است و آن موضوع، انقلاب این جامعه است. انقلاب ناشی از چه چیزی است؟ ناشی از یک نسخه تجویزی برای درد بزرگ تاریخی. به این معنی که ما درد بزرگ اجتماعی داشتیم و برای درمان آن حرکت کردیم. باید توجه داشته باشیم که حضرت امام(ره) در سالهای اولیه، نظر به اصلاح دارند و حتی به شاه تذکر میدهند و بعد میبینیم که سال 1342 جریان به سمت تند شدن میرود و گروهها شکل میگیرند و سرانجام در سال 1357 ضربآهنگ انقلاب آنقدر تند میشود که تمام ساختارهای اجتماعی ما را زیر و زبر میکند و منجر میشود که یک حکومت با ساختارها و هنجارهای خودش کنار برود و یک حکومت با ساختار، آرمان و مانیفست خودش روی کار بیاید. به راستی میتوان گفت که حکومت پهلوی و حالا رضا شاه با اندیشههای جمهوریخواهی، عَلم حرکت در عالم سیاست و نظام برمیدارد و از آنجا که خواسته قلبیاش سلطنت بوده، آن را میپذیرد. من قصد گفتن تاریخ را برای شما ندارم، گفتن قهر کردنها، رفتنها، آمدنها، کودتاها، پشت پرده کودتای رضاخان و... ولی باید بدانیم که رضا شاه ابتدا با اندیشه جمهوریخواهی وارد شد و همه این موضوعاتی که میگویم مواردی است که باید تاریخنگاری ما براساس به بالا بیاید. این محصول مدرنیته است، اما مدرنیته گفتن، یک ترم سنگینی برای رضاشاه است، چون مدرنیته یک معرفت و شناخت دانشی است. باید به پیشرفت ابزاری توجه داشته باشیم که آن مدرنیزاسیون است و محصول کاری است که آتاتورک انجام داده و رضاشاه متاثر از حرکتی که در ترکیه انجام گرفته، شروع میکند به مدرن کردن این کشور، بدون اینکه توجه داشته باشد که جامعه و کشور ما، سنتها و فرهنگی که در آن است، عقلی که بر آن حاکم است، پذیرای مدرنیته نخواهد شد و در برخورد با مدرنیزه یا مدرنیزاسیون هم دچار یک سری تعارضها خواهد شد. این تعارضها بعدها در جاهای دیگر خودش را نشان میدهد و حتی خود رضاشاه نیز به این حرکت خیلی وفا نمیکند و این میراث در اختیار خود شاه قرار میگیرد و او هم سعی میکند در همین قالب حرکت کرده و غافل از این موضوع است که کشور ما یک کشور سنتی است که عقل دینی و عقل مکلف بر آن حاکم است. عقلی که شرع بر آن نظر دارد. همین عقل در خیلی از دورههای مختلف تاریخی، کشور ما را از صدمات نجات داد. مغولها میآیند، ترکها میآیند (منظور عشایری است که از صفحات شمالی میآیند)، اعراب میآیند و آنچه که ایران را نجات میدهد، همان عقل دینی و مکلفی است که بر جامعه حکمفرماست. ما با این عقل دینی نمیتوانیم به سمت پیشرفتهایی برویم که توسط عقل فلسفی برای غرب اتفاق افتاده است. عقل فلسفی یک عقل انتقادی است که تمام قید و بندها را کنار میگذارد و حالا نظام پهلوی میخواهد تمام ظواهر غرب را بگیرد و به کشور بیاورد، بدون اینکه توجه کند که این تعارضها کشور ما را دچار مشکل میکند. درونش گروههای اسلامی، مارکسیستی، ملیگرا و... شکل میگیرند. جریانهای مذهبی تبشیری مثل میسیونرهایی که آمدند و در کشور فعالیت کردند، جریانهای سیاسی، جریان بهائیت، جریان فراماسونی و... اینها همه نضج میگیرند. اینها همه دست به دست هم میدهند که تعارض اساسی با بدنه این ملت اتفاق بیفتند. به این معنی که اگر این کشور را به شکل هرم ببینیم، در قاعده ملتی قرار دارند که سنت اینان را نگه داشته است. اگر واضحتر بگویم، بحث عرفان است. عرفان، عرفان و عرفان. دولت صفویه استفادههایی را از شریعت و طریقت میکند و از این طرق خودش را به عنوان مرشد اعظم قرار میدهد و این باعث میشود که یک نحله فکری شیعی در برابر یک نحله فکری سنی که تمام جهان اسلام را در برگرفته است، قد عَلم کند و در برابر امپراتوری عثمانی بایستد و این یک جریان است و عرفان در طول تاریخ بوده است. آنچه که ملت ما را در فضای مذهبی نگه میدارد، حس عرفانی، درونیات و ارتباطشان با ماورا است و این عوامل باعث میشود که بافت مملکت و ملت به این صورت شکل بگیرد.»
وی در ادامه سخنانش گفت: «اکنون مباحثم را اندکی هدایتشدهتر به سمت انقلاب ببرم که این جریانات شکل گرفتند؛ جریانهایی که بخشی از آنها از متاثر هستند از برخی از جریانهایی که در خارج از کشور هستند. ما یک سری از پدیدهها را داریم که آثار انتقالی دارند، مثلاً وقتی گران شدن گوشت، گران شدن مسکن را به دنبال داشته باشد، اصطلاحاً میگوییم اثر انتقالی است. وقتی دنیا بعد از جنگ جهانی دوم میرود به سمتی که کشورها استقلالخواهی داشته باشند و جریان مارکسیستی بیداد میکند، همه به این سمت میروند که روش مارکسیستی داشته باشند و از طرفی در کشور ما نیز حرکتها شروع میشود. از گروه 53 نفر و سازمان هدایت تا برسیم به حزب توده، توفان، رنجبر، پیکار و حتی کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور، همه اینها در شمائل مارکسیستی و افکار سوسیالیستی میخواهند دردی از دردهای اجتماع را درمان بکنند، اما مدلی که اینها دارند، یک مدل وارداتی است. مارکس برای حرکت تاریخ یک خط افقی قائل است و میگوید برای اینکه از یک مرحله به مرحله بعد برویم، باید مرحله قبل را گذرانده باشیم. جوامع از یک وضعیت بیطبقه شروع میکنند، از کمون اولیه به سمت بردهداری میروند، از برده داری به سمت فئودالیته، از فئودالیته به سمت سرمایهداری و از سرمایهداری تا برسند به وضعیت سوسیالیستی. آنچه او مطرح میکند، جنرالهیستوری یا یک تاریخ عمومی است. تحولات تاریخی را به صورت یک عاملی نگاه میکند و اعتقاد دارد که آن عامل میتواند اقتصاد باشد. معتقد است که اقتصاد زیربنا است و میتواند آثار انتقالی و وضعی، روی بقیه بخشها مانند اجتماع و فرهنگ داشته باشد. فوکو این نظریه را زیر سوال میبرد و بعدها در یک وضعیت پستمدرنیستم جریان نظریه گسست را ارائه میدهد و در قبال جنرالهیستوری، توتالهیستوری یا تاریخ کلی را ارائه میدهد و قائل نیست که تنها یک عامل میتواند بر جریانهای اجتماعی و جامعه اثرگذار باشد.»
کاظمی در ادامه گفت: «من تمام این گروهها و جریانها را به یک خردهحرکت و خردهجنبش تعبیر میکنم که در یک حرکت عام برمیگردد به خود آن بدنه نظام که عقل دینی بر آن حاکم است. به خاطر این جنبش عامی که شروع شده است، به خصوص بعد از 15 خرداد سال 1342 خیلی گداختهتر و سنگینتر است و میتواند آثار سنگینتری گذاشته و به صورت جهشی عمل بکند. لذا با یک نظام هندسی، جریانهای لیبرال، مارکسیستی و دیگر خردهجریانها خودشان را میچسبانند و یک حرکت استراتژیکی پیدا میشود. در واقع میخواهم بگویم که تاریخنگاریهای ما هم بر اساس همینها انجام گرفته و بالا آمده است. این سری از حرکتها، در حال رفتن و تند شدن، به پیروزی انقلاب اسلامی میرسند و در این هنگام، این خردهحرکتها از دایره آن حاکمیتِ مستقر بیرون میافتند و حذف میشوند و یا به عبارتی، خودخواسته دور میشوند. زیرا نمیتوانند خود را با ساختهای جدید تطبیق دهند، اهداف و آرمانهای آنها با اهداف و آرمانهای حاکمیت مستقر تفاوت دارد. اینها دور میافتند و وقتی دور میافتند، بحث خارج از کشور مطرح میشود. به بیرون از این مرزها میروند و میخواهند فعالیت داشته باشند، اما امکان فعالیت سیاسی برایشان نیست، پس به سمت تاریخنگاری میروند. تاریخنگاری به این معنا که اکنون باید گذشته و آرمانهای خودشان را برای نسلهای بعد به یادگار بگذارند. بیایند و بگویند که چه کردیم؟ از کجا حرکت کردیم؟ اهدافمان چه بود؟ چرا موفق نشدیم؟ گاهی وقتها در همین نگرشها بحث حذف مطرح میشود، بحث اینکه بگویند فلان گروه موجسواری کردند و توانستند ما را حذف کنند و فضاهای اپورتونیستی را مطرح بکنند.»
وی ادامه داد که: «چون بحث مرز پیش میآید، من باید این نکته را یادآور بشوم؛ درست است که اینها در خارج از کشور در حال فعالیت هستند، اما بحث من مرز سرزمینی و جغرافیایی نیست، اینجا مرز ایدئولوژیک پیش میآید، یعنی کسانی که خارج از دایره نظام ایدئولوژیک هستند و کار تاریخنگاری خودشان را انجام میدهند. آیا در وضعیت و فضای امروزی، مرز ایدئولوژیک ما این امکان را دارد که خودش را ببندد؟ یک مونوپل ایجاد کند؟ بگوید که من هستم و کس دیگری سخن نگوید؟ در این فضایی که مدیاها و مولتیها کار خودشان را انجام میدهند و نظامها حالت کارگزار به خودشان گرفتهاند، آیا میشود ما دیواری بلند بین خودمان و دیگران بکشیم؟ دیواری فکری - اندیشهای بکشیم و بگوییم شما آن طرف و ما این طرف؟ به نظر من که همه ما تحت تاثیر هستیم. چه آنهایی که در آن طرف مرزهای ایدئولوژیک به کار تاریخنگاری مشغول هستند و چه کسانی که در داخل کشور کار انجام میدهند. ما باید چهکار کنیم تا تاریخ این انقلاب را که ناشی از یک سری دردها بود، درمان کنیم؟ به نظر من جای عقل فلسفی خالی است در این تاریخنگاریهایی که در داخل یا خارج کشور انجام میگیرد. و آن تاریخنگاریهایی که در داخل و خارج از کشور انجام میگیرد، تاریخنگاریهای مکلفی است. کدام یک از این آثاری که در حال منتشر شدن است، به جریان انتقاد از خود میپردازد؟ یا چقدر فضای انتقادی خودشان را تحمل میکنند؟ کدام یکی از این جریانها میآیند و بسترها و لایههای اجتماعی جامعه را بشکافند و دردهای اجتماعی ما که باعث شکلگیری انقلاب شده را پیدا کنند و به عبارتی ما را از یک وضعیت برزخگونه بیرون بیاورند؟ اسلام به هر حال دین کاملی است و میتواند دستورهایی را داشته باشد که هم این دنیا و هم آن دنیای ما را جواب بدهد. نباید اینگونه باشد که بگوییم ما خودمان پیرو یک عقل دینی، امر مکلف و عقل مقید هستیم و اجازه نمیدهیم کسی حرف بزند! اینکه ما خودمان را مقدس و آسمانی ببینیم، مشکلاتمان را حل نخواهد کرد و دردهای ما همچنان باقی خواهد ماند. به نظر من کار ما و مراکزی که در حال انجام کار تاریخنگاری هستند باید به سمتی برود که خودانتقادی کنند. این وضعیت تاریخنگاریهایی که در داخل و خارج از کشور انجام میگیرد، یک سری نقاط مشترک دارند، از جمله اینکه جریان ایدئولوژیکی که بر هر دو حاکم است، هر دو به شکلی حرکت کردهاند که جامعه نمیتواند آنها را باور کند. نه کتابهای آنان و نه کتابهای ما برای مخاطب، باورپذیر نیست. انقلاب یک اثر وضعی روی ما گذاشت، مثلاً کسانی که تا دیروز زندانی بودند، زندانبان شدند، کسانی که مسئول بودند، به زیر کشیده شدند، کسانی که زیردست بودند، بالا آمدند و انقلاب واقعی به همین معنی است. اما میخواهم بگویم که اثر وضعی انقلاب بر جریان تاریخنگاری به چه صورت بوده است؟ وحدت استراتژیکی داشتیم در برابر دشمن مشترکمان به نام حکومت شاه. یعنی ما میبینیم که وقتی فاجعهای مانند 17 شهریور اتفاق میافتد، هم حزب توده و هم گروههای مبارز مسلمان اطلاعیه و بیانیه میدهند در محکومیت حکومت و این یعنی وحدت استراتژیک. خیلی جالب است که این وحدت استراتژیک بعد از انقلاب به شکل دیگری اتفاق میافتد. یعنی ما میبینیم که انقلاب پیروز شده است، و آنهایی که از حلقه حاکمیت دور و سپس بیرون افتادند از مرزهای ایدئولوژیک ما، الان با کسانی وحدت استراتژیک پیدا کردهاند که زمانی دشمن آنها بودند. حتماً مستند «من و فرح» را که خانم سروستانی ساخته، دیدهاید؟ ناهید سروستانی از یک خانواده کاملاً مبارز برخواسته است که خودش یا برادرش زندانهای حکومت شاه را تجربه کردهاند. این خانم زمانی در حال مبارزه با فرح بوده است و حالا به جایی رسیده که با فرح یک دشمن مشترک دارند و آن دشمن مشترک نظام فکری و حاکمیت جمهوری اسلامی است. و نظایر این اثر زیاد است، مانند «از تهران تا قاهره»، مستند «انقلاب 1357». و کسانی این آثار را میسازند که با پولهای همین کشور خارج شدهاند. نشنالتایمز خودش مدعی است که شبکه منوتو از همین سرمایهها اداره میشود. مثلاً بنیاد تاریخ شفاهی با سرمایهای که اشرف پهلوی در اختیار اینها گذاشت، اداره میشود. همچنین پولها و سرمایههای آنان صرف نوشتن کتابهایی مانند خاطرات آقای عالیخانی، خاطرات شریف امامی، خاطرات علی امینی که در زمینه تاریخانقلاب هست، شد.»
چیزی بنویسیم که باورپذیر باشد
در ادامه، حجتالاسلام فخرزاده درباره صحبتهای محسن کاظمی گفت: «بحث از مدار خودش خارج شده است، شما در صحبتهایتان گفتید که رضاشاه میخواست عقل فلسفی یا عقل علمی را در جامعه حاکم کند، اما جامعه کششش را نداشت و مقاومت کرده است.»
کاظمی در پاسخ به سخنان حجتالاسلام فخرزاده گفت: «او هم نمیتوانسته این کار را بکند. من میخواهم بگویم که رضاشاه هم اصلاً متوجه دردهای ما نبوده است. دردهایی تاریخی که در جایی منجر به انقلاب شده است. من میخواهم بگویم که این انقلاب باید ما را دعوت به خودمان بکند و خود من در آزادی فکر من است، منتهی باید فضایی ایجاد شود و تا حدی توانا بشویم که سره را از ناسره تشخیص بدهیم.»
حجتالاسلام فخرزاده ادامه داد: «کسانی که در صحنه انقلاب حضور داشتند، این را میدانند که قبل از اینکه بچه مسلمانها در اعتراض به حکومت پهلوی تشکلی ایجاد کنند، کمونیستها تشکل داشتند. اما به یک مقطعی میرسیم در دهه 40 که به دهه 50 میرسد و در این زمان جریانهای مردمی آغاز شده بودند و همه گروههای سیاسی که برای خود برنامه بلند مدت و اهداف مشخص داشتند، میگفتند که ما از جریان ملت عقب افتادهایم. به عبارتی ناگهان جریان عمومی جامعه آمد و شالوده حکومت پهلوی را در هم ریخت و انقلاب صورت گرفت. حالا این گروههای مبارز برنامهای برای پیروزی انقلاب و بعد از آن نداشتند. شاکله اصلی جامعه ما شاکله دینی و مذهبی بود و از آن طرف که رهبری این جریان را امام خمینی(ره) به عهده داشت، خود به خود یک همبستگی عمومی و گرایش به سمت رهبری دینی اتفاق افتاد و ناگهان گروههای سیاسی به حالت یک کارمندی دچار شدند که بعد از چندین سال سابقه، ناگهان شخص دیگری را در سمت مسئول میبینند و احساس میکنند که همه چیز رفته است، سهمخواهی و ادعای جایگاه برای خودشان دارند. در نهایت به آن طرف آب میروند.»
کاظمی در جواب سخنان حجتالاسلام فخرزاده گفت: «سخنان شما حالت تذکر دارد برای من که خدایی نکرده با صحبتهای من ذهنها به آن طرف نرود که فکر کنند من قصد دفاع از یک نهله فکری را دارم. آن چیزی که به عنوان انقلاب رخ داده را مانند رحمت بر این مملک میدانم و باید از آن صیانت کنیم و صیانت این نیست که بگوییم تاریخنگاری را فقط حوزه هنری یا مرکز اسناد انقلاب اسلامی با ایدههای خود بنویسند. امام(ره) سخنی دارند که این انقلاب را به دست اهل آن بسپارید، اما الان چند نفر از آن انقلابیون ما پای آرمانهایشان ایستادهاند؟ چقدر انقلابی باقی ماندهاند؟ و الان کسانی که به آن طرف مرزهای ایدئولوژیک رفتند چقدر توانستند خودشان را با مردم وفق بدهند؟ خیلی از مشکلاتی که در تاریخنگاریهایی که در آن طرف آب اتفاق میافتند این است که شناخت دقیقی از این مردم ندارند. ما لازم است که مردم را هدایت و راهنمایی کنیم و آموزش بدهیم که خودم نیز جزو همین مردم هستم. من میگویم چیزی در کتابها بنویسیم که باورپذیر باشد، من باید جریان جنگ را طوری برای بچهام تعریف کنم که باور کند، مسلماً اگر بگویم در جنگ مردانی با اسب سفید توانستند پیروز شوند، بچه من نمیپذیرد.»
حجتالاسلام فخرزاده پرسید: «آیا کتابی در زمینه انقلاب دیدهاید که خوب باشد؟» و محسن کاظمی ادامه داد: «به کارهای فردی یا فرعی که دارد صورت میپذیرد توجه نکنید. خود شما چقدر تلاش کردید تا خاطرات سیامک لطفاللهی را چاپ کنید؟ خود سیامک لطفاللهی نپذیرفت چون فکر میکرد که ما بر یک نهاد قرار داریم و بر سر یک مرکز ایدئولوژیک هستیم، پس خودش را دور کرد. او الان خودش، بیرون، کتابش را چاپ کرد. اینگونه نیست که ما فقط آنها را حذف کنیم، بلکه آنها خود انگیخته به سمت حذف شدن میروند. برخی از این سازمانها میتوانستند صبر و تحمل بیشتری داشته باشند تا سالهای اولیه انقلاب طی شود، به هر حال هر انقلابی تخریب دارد، ولی باید در یک جایی به آن مرحله عقلانیت برسیم. ما نباید همیشه در آن وضعیت احساسی انقلاب باقی بمانیم. آن طرف، هم الان به شدت کار میکنند و هم به شدت رد میکنند. کتابی پرویز ثابتی چاپ کرده است به نام «دامگه حادثه». این فرد آدم مطلعی است و تمام سطوح جامعه را میشناسد، ولی الان چون با یک موقعیت ستیزگرایانه با نظام قرار دارد، حرفش را در آن بافتی که قرار گرفته است، میزند. من میگویم که ما در واقع حقیقت تاریخی را بازگو نمیکنیم، بلکه درحال بازآفرینی یا بازسازی تاریخ هستیم. ما باید درک اطلاعات مردم و چیزی که بالقوه است در وجودشان را به فعل تبدیل کنیم، یعنی جسارت به آنها بدهی تا بتوانیم دردهایمان را درمان کنیم. به نظر من آن چیزی که غرب را به وجود آورده است، یکی روحیه ماجراجویی است و دیگری پرسشگری.»
تاریخنگاری اینترنتی و تلگرامی
در ادامه، نیکبخت با سخنان دیگری به این نشست ادامه داد: «بحث تاریخنگاری اینترنتی بحثی بود که به آن توجه نکردیم و الان از اینترنت گذشت و به بحث تاریخنگاری تلگرامی رسیدهایم. از ویژگیهای این نوع تاریخنگاری این است که مخاطب عام و بیاطلاع دارد. اطلاعات سریع و لحظهای به آنان منتقل میشود. هدفی که در تاریخنگاری تلگرامی شاهد آن هستیم، مقابله علنی با انقلاب اسلامی، تکیه بر نقاط ضعف جمهوری اسلامی، بزرگ کردن مشکلات اقتصادی و آسیبهایی که از این ناحیه وجود دارد و در نهایت سست کردن باورهای اعتقادی مردم است که مهمترین بحثی است که در تاریخنگاری تلگرامی وجود دارد.»
میرکاظمی در خصوص سخنان نیکبخت گفت: «آقای نیکبخت فرمودند تاریخنگاری اینترنتی و اخیراً تلگرامی؛ جای این سوال باقی است که آیا این مطالبی که در فضای مجازی منتشر میشوند را میتوان تاریخنگاری نام نهاد؟ اگر تاریخنگاری خارج از کشور نبود، قطعاً آنچه که در ایران در جریان انجام است، روی نمیداد. آنها جریان آزاد اطلاعات را دارند، آدمهای نسبتاً با وقت بیشتر و بودجه بیشتری برای انجام تاریخنگاری نسبت به ما در اختیار دارند، اما با این حال ما الان در باشگاه قدرت جهانی وارد شدهایم، و الان مثلاً در سوریه تلاش کرده و اعلام میکنیم که میخواهیم آقای بشاراسد اینجا باشد.»
کاظمی در ادامه گفت: «کسانی که از دایره حکومت دور افتادند، به عبارتی آن مرحله سیاسی را باختند و تلاش میکنند که خودشان را در مرحله تاریخی حفظ بکنند و اما تاریخنگاری از سوی نهادها و مراکز جمهوری اسلامی هم نباید به گونهای باشد که ما تمام انقلاب را مصادره به مطلوب بکنیم. من کار این سازمانها را قبول دارم که الان در یکی از آنها یعنی حوزه هنری مشغول هستم، اما خیلی موافق سیاه و سفید کردن برای خوانندگان نیستم و خیلی موافق نیستم که من ارزشگذاری کنم که اینجا درست است و اینجا غلط است. من میگویم باید در انتقاد را باز بگذاریم.»
نیکبخت در ادامه گفت: «نکته مهم دیگر این است که ما هنوز یک افق فکر تاریخ انقلاب اسلامی نداریم که این اولویتها و مشخصاتی که برای تاریخنگاری انقلاب اسلامی مشخص است، کدام است؟ انقلاب ما سیاسی نبود، در واقع سیاسی بودن بعد دومش بود و بعد اول فرهنگیبودن انقلاب است، اما ما متاسفانه تنها به سمت تاریخنگاری سیاسی انقلاب اسلامی میرویم؛ و هیچ کس متولی بحث فرهنگی انقلاب نیست و این نشان میدهد که ما برنامهریزی نداریم و به همین علت است که هر کس در هر جایی برای خودش کار جزیرهای انجام میدهد. پس باید اتاق فکر داشته باشیم و اینکه مشخص شود در تاریخنگاری انقلاب اسلامی به چه موضوعاتی پرداخته و به چه موضوعاتی پرداخته نشده است.»
محمد قاسمیپور، مدیر و کارشناس تاریخ شفاهی در دفتر مطالعات و فرهنگ پایداری امور استانهای حوزه هنری هم که در جلسه حضور داشت، اینگونه صحبتهای خود را مطرح کرد: «به قول آقای نیکبخت، من به عنوان مخاطب عام تاریخ و با توجه به تاکیدی که آقای میرکاظمی بر تاریخنگاری خود انتقادی داشتند، احساسم این است که جریان چپ و جریان مارکسیستی بیشتر تحت تاثیر حزب توده بوده است. اینها عمدتاً در اروپا و اروپای شرقی ساکن هستند، خیلی تدریجی مینویسند و عمدتاً مخاطب خود را در سایتها میگذارند و اغلب سایتهایشان در ایران فیلتر است. این سایتها همینطور در حال انباشته شدن است از تاریخنگاریهایی که اغلب پیرمردان 80 تا 95 ساله آنها مینویسند. اینها به شدت منتقد هستند به جریان رهبرانشان که جمهوری اسلامی آنها را گرفته و به راه راست هدایتشان کرده است. از آنها انتقاد میکنند و چون در جریان نشر و ناشران داخلی هم نفوذی دارند، کمکم بر دشواریهای ممیزی هم غلبه کرده و جسته و گریخته در این سالها، آثارشان منتشر شده است. نکته جالب این است که عمدتاً برای مناسبهایی مثل 28 مرداد یا 16 آذر، راویان، آنها و جریان حزب توده بودند. جریان منتقد حزب توده هم که آمده و 16 آذر را برای ما روایت کرده است. رویکرد اینها هم در این زمینه این بوده که حتی خاطراتی گرفتهاند که جریان سالمند و کهن سال و رو به موت حزب توده هم دارد یک قرائت خود انتقادی خوب از خودش بهجا میگذارد.»
محسن کاظمی هم اینگونه ادامه داد که: «من در تکمیل سخنان دوستمان آقای قاسمیپور بگویم که ایشان در مورد وضعیت رسانهها گفتند؛ جلوتر از حزب توده ما کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور را داشتیم. کارهای شوکت را ببینید، جنبش درون از چپ، کاملاً انتقادی است. یعنی آن چیزی که در مورد خانبابای تهرانی کار کردند، در مورد ایرج کشکولی، محسن رضوانی، کوروش لاشایی که محکوم شدند و دیگر نیستند؛ اینها کاملاً انتقادی وارد موضوع شدند و حتی کتاب دیگری با عنوان «مهاجرت سوسیالیستی» که حیدریان به همراه خسروی کار کردند همینطور است. کتاب «خانه دایی یوسف» که خاطرات آقای اتابک فتحاللهزاده است، کاملاً انتقادی است. البته ما هم از این قسم کارهای چپ انجام دادهایم، مثل خاطرات دکتر غلامحسین بیگدلی که استاد ادبیات است و سازمان کتابخانه ملی آن را منتشر کرده است.»
در پایان نشست «بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در خارج از کشور» حجتالاسلام فخرزاده گفت: «افراط و تفریط، گاهی میتواند عکسالعملهای منفی ایجاد کند. ما باید بتوانیم یک تاریخنگاری منطقی داشته باشیم. ما باید فضایی را ایجاد کنیم که که حتی کسانی که انتقاد دارند، احساس راحتی کنند و حرفهایشان را بزنند تا زمانی دیگر مجبور نشوند برای بیان حرفهایشان به پشت تریبون ضد انقلاب بروند.»
نشست «بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در داخل کشور» برگزار شد
تعداد بازدید: 6917