تازه‌ترین گفته‌های هدایت‌الله بهبودی

مستندنگاری‌ها از یک جنس نیستند


27 آذر 1397


به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، اختتامیه یازدهمین دوره جایزه جلال ‌آل‌احمد، ۱۷ آذر 1397 در تالار قلم کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران برگزار شد.

در بخش مستندنگاری این جایزه، دو اثر مشترکاً برگزیده شدند؛ «الف لام خمینی» به قلم هدایت‌الله بهبودی از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی و «رکاب‌زنان در پی شمس: از تبریز تا قونیه، از قونیه تا دمشق» به قلم حسن کرمی قراملکی از انتشارات ستوده. نامزد‌های راه‌یافته به مرحله نهایی این بخش، علاوه بر این دو اثر، کتاب‌های «برسد به دست خانم ف: خاطرات سیداحمد نبوی» با تدوین و نگارش راحله صبوری از دفتر ادبیات و هنر مقاومت و انتشارات سوره مهر، «پیراهن‌های همیشه مردان فوتبال: تک‌نگاری‌ها» به قلم حمیدرضا صدر از نشر چشمه و «ماموستا: زندگی‌نامه و خاطرات ماموستا ملا قادر قادری امام جمعه پاوه» با تدوین و نگارش علی رستمی از حوزه‌ هنری استان کرمانشاه و انتشارات سوره مهر بودند. داوران بخش مستندنگاری یازدهمین دوره‌ جایزه جلال ‌آل‌احمد، مصطفی رحیمی، گلستان جعفریان و مریم برادران بودند.

در اختتامیه این جایزه، هدایت‌الله بهبودی که سال‌هاست در حوزه تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی فعال است و دفتر ادبیات انقلاب اسلامی در حوزه هنری به همت او شکل گرفت، پس از دریافت جایزه خود گفت: «به نظرم می‌آید بخش مستندنگاری، آسمانش کدرتر از بخش‌های دیگر باشد. انگار که حالا با یک تشبیهی گربه‌سان‌ها را در یک ردیف قرار می‌دهند؛ از شیر بیشه تا گربه خانگی! گرفتاری داورها اینجا خیلی زیاد است که گاهی این کتاب‌ها از یک جنس نیستند. بنابراین نمی‌شود آنها را با هم مقایسه کرد و امتیاز داد. اگر یک سفرنامه خوبی وارد این بخش می‌شد، تکلیفش با یک کتاب تاریخی و یک کتاب خاطره چه باید می‌شد؟ اینها را نمی‌شود در یک شمار، در یک جنس، در یک نوع قرار داد. این بخش، بخش سختی است. به نظر من اگر دست‌اندرکاران جایزه آل‌احمد، به حال تفکیک منطقی کتاب‌هایی که وارد بخش مستندنگاری می‌شوند، یک فکری بکنند، خیال نویسنده‌ها از گزینش، مقایسه و کتابِ برتر هم آسوده‌تر می‌شود. از کلام آقای [محمدرضا] بایرامی [دبیر علمی یازدهمین دوره جایزه جلال آل‌احمد] جمله‌ای در گلوی من ماند که نمی‌توانم آن را قورت بدهم و تعبیری بود که ایشان درباره خاطره و داستان کردند. اما من گمان می‌کنم داستان، بزرگوارتر و متین‌تر از آن است که به خاطره حسادت بورزد. تعبیراتی که ایشان کردند، من را یاد بعضی تعبیراتی انداخت که بین ایران و اسلام می‌کردند. به نظر من قبل از اینکه اینها را در مقابل هم قرار بدهیم، خوب است از خدمات متقابل اینها بیشتر صحبت کنیم. متشکرم.»

هدایت‌الله بهبودی پس از این در مصاحبه‌ای گفت: «درباره این که چرا «الف لام خمینی» در بخش مستند جایزه ادبی جلال آل‌احمد توانست اثر برگزیده شناخته شود نمی‌توانم اظهارنظر کنم. در اینجا نظر داوران محترم ملاک و مناط گزینش است. اما از این فرصت بهره می‌گیرم و درباره بخش مستند این جایزه ادبی چند جمله‌ای می‌گویم؛ چرا که هم این کتاب و هم کتاب «شرح اسم» که در چند دوره گذشته از طرف داوران محترم شایسته تقدیر شده بود در شرایط خاصی که در این بخش پدید می‌آید قرار گرفتند.

در مورد حرف‌هایی که می‌زنم خوب است دیدگاه دست اندرکاران جایزه ادبی جلال هم گرفته شود تا یک طرفه به قاضی نرفته باشم. همان طور که پس از دریافت جایزه در محل برگزاری مراسم سال جاری گفتم، آسمان بخش مستند به اندازه دیگر بخش‌ها شفاف و روشن نیست. در سه بخش دیگر با عناوین سرراست و تعریف‌پذیری روبه‌رو هستیم: داستان کوتاه، رمان و نقد ادبی. این سه عنوان، روشن، گویا و قابل شناسایی هستند. کتاب‌هایی که به این سه گروه وارد می‌شوند از یک نوع هستند و در تعریف دچار چندگانگی نیستند. اما کتاب‌هایی که به بخش مستند راه می‌یابند در جنس یکسان هستند، اما در نوع اختلاف دارند.

خاطره، سفرنامه، گزارش، تاریخ و... همگی مستند و هم‌جنس هستند، اما در نوع گوناگون و غیرهم‌سان هستند. وقتی موضوع انتخاب پیش می‌آید و به دنبال آن سنجش پیش کشیده می‌شود، کتاب‌های هم‌نوع قابل قیاس و اندازه‌گیری هستند اما کتاب‌های هم‌جنس را نمی‌توان در ترازوی مقایسه گذاشت. اگر بخواهم از قول مثال‌ها و نمونه‌هایی که در این‌باره برای تقریب به ذهن زده می‌شود بگویم، این که شکل همه کتاب‌هایی که به بخش داستان کوتاه (در مثال) وارد می‌شوند مربع است، شکل همه کتاب‌هایی که به بخش رمان راه می‌یابند (برای نمونه) مثلث است و شکل همه کتاب‌هایی که به بخش نقد ادبی می‌رسند مستطیل است. داوران در تشخیص این شکل‌ها دچار مشکل نمی‌شوند و تلاش می‌کنند از میان آن‌ها بهترین مربع، کامل‌ترین مثلث و بهترین مستطیل را انتخاب کنند. اما کتاب‌هایی که به بخش مستند می‌آیند یک شکل نیستند؛ برخی بیضی، برخی ذوزنقه و برخی مسدس و... هستند. شکل و شمایل گزارش با سفرنامه یکی نیست، قدوبالای خاطره و تاریخ نیز یکسان نیست. داوران این بخش چه باید بکنند؟ قیاس در پدیده‌های هم‌نوع ممکن است اما در پدیده‌های هم‌جنس ممکن نیست. حال وقتی بهترین اثر در گزارش‌نویسی، بهترین کتاب در سفرنامه‌نویسی، بهترین کتاب در خاطره و بهترین تالیف و تحقیق در تاریخ بالا می‌آیند، داوران بر چه مبنا و ملاکی باید دست به قیاس زده، یکی را انتخاب کنند؟ مشکل بخش مستند جایزه ادبی جلال آل‌احمد در اینجاست. از این روست که می‌گویم حق نویسندگان، مولفان و تدوین‌گران آثار مستند در این جایزه ادبی به درستی و کامل ادا نمی‌شود و این موضوع نه به داوران محترم بلکه مربوط به آیین‌نامه نوشته شده جایزه ادبی جلال است. گمان می‌کنم این بخش نیازمند بازتعریف، اصلاح و تعیین هویت است.

اتفاقی که در یکی دو دهه اخیر در کار خاطره‌گویی و خاطره‌نویسی جنگ افتاده، در تاریخ ادبیات کشور ما بی‌سابقه بوده است، در این جا به علل پیدایش این نهضت اشاره نمی‌کنم اما استقبال از این گونه ادبی مرهون چند عامل بوده است. اول، گستردگی و فراگیری جنگ و درگیر شدن همه جغرافیای ایران با آن، طبعا آثار پدید آمده از این حادثه به اندازه وسعت ایران و مخاطبان آن گسترده است. دوم، فراوانی سازمان‌ها و موسساتی که به کار تهیه، تدوین و انتشار خاطرات به‌جای مانده از جنگ می‌پردازند. سوم، حمایت حکومت از این مراکز، چه با پرداخت بودجه و چه با خرید و توزیع منشورات آن‌ها. چهارم، توجه رهبر انقلاب به این کتاب‌ها، چه در حمایت از نویسندگان، کارگزاران کتاب، ناشران کتاب و مراکز ذی‌ربط و چه با نگارش دیدگاه خود درباره این کتاب‌ها و اجازه انتشار آن.

حقیقت این است که خاطره‌گویی و خاطره‌نویسی از جنگ و زیر سایه آن، انقلاب، تبدیل به ناموس انقلاب شده است، چرا که دیگر گونه‌های ادبی به این اندازه برتابنده اسلامیت و استقلال‌خواهی انقلاب نیستند و اگر هم هستند بدین آسانی با مخاطب عام ارتباط نمی‌گیرند. در چنین وضعیتی است که ادبیات مستند یا گونه خاطره، ضمن گرفتن صبغه حکومتی، محسود ادیبان داستان‌نویس جلوه داده می‌شود.

مقتضیات حاکم بر کشور ما به گونه‌ای نیست که در حوزه فرهنگ و اقتصاد بتوان توازن و همسانی میان بخش حکومتی و بخش خصوصی قائل شد. دولت و نهاد قدرت در هر دو بخش حضور پررنگی دارد. خوب، در چنین وضعیتی چه باید کرد؟ همه امور فرهنگی را که مستقیم و غیرمستقیم وابسته به پول دولت است تعطیل کنیم؟ آن هم با این نیت که هر کاری که دولت در آن نقش داشته باشد، محکوم است؟ از تشویقات حکومتی برای توسعه فرهنگ و در این جا نهضت خاطره‌نویسی چشم بپوشیم؟ در اینجا آن چه مهم است و اهمیت دارد شیوه کار و منش نهادها و کارگزاران فرهنگی است، نه وابستگی یا عدم بستگی‌شان به نهاد قدرت.

اگر به کتاب‌های برگزیده این دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد و گویش برخی از شایستگان تقدیر توجه کنیم، می‌بینیم که عدالت و انصاف توسط متخصصین امر در آثار برگزیده رعایت شده است. وقتی چنین منشی پیشه بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان باشد، چه فرقی می‌کند که وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشد یا وابسته به بخش خصوصی. هرچند می‌دانیم که پشتیبانی مالی چنین کاری در توان بخش خصوصی نیست. این را هم بگویم که تعصب راه‌یافته به تقسیم امور فرهنگی به دو بخش دولتی و خصوصی و پافشاری در آن از دهه چهل شمسی شروع شده و تا این زمان کشیده شده؛ و من ندیده و نشنیده و نخوانده‌ام که معتقدان به این موضوع از اهدای نشان‌ها، جوایز و تشویق‌ها و تقدیرهایی که دولت کشورهای اروپایی یا آمریکا از هنرمندان یا ادیبان ایرانی می‌کنند، انتقاد کرده، آن را نفی کنند.

برگردم به اصل موضوع، بله، برخی از دوستان، کتاب‌های مستند را در برابر کتاب‌های داستانی قرار می‌دهند و آن‌ها را نه در طول هم بلکه در عرض هم ارزیابی کرده، از گسترش گونه خاطره در چاپ و توزیع و فروش و تبلیغ، در نسبت با آثار داستانی گلایه می‌کنند. در مراسم سال جاری جایزه ادبی جلال آل‌احمد گفتم که گویش برخی از دوستانم در مواجهه و رو در رو کردن خاطره و داستان، مرا یاد رو در رو قرار دادن ایران و اسلام یا ایرانیت و اسلامیت می‌اندازد. در حالی که که این دو پدیده قرن‌هاست در همزیستی مسالمت‌آمیز به سر برده و همواره در حال خدمت‌رسانی به یکدیگر بوده‌اند. خدمات متقابل خاطره و داستان هم به اندازه‌ای است که نمی‌توان آن‌ها را در دو جبهه روبه‌رو دانست. تجربه جنگ ارزشمندترین ذخیره نویسندگان حرفه‌ای امروز ماست و از قضا بهترین آثار داستانی پدیده آمده، از همین رهگذر بوده است.

باید پذیرفت که داوران بخش‌های گوناگون جایزه ادبی جلال آل‌احمد بر مبنای انصاف و تجربه کارشان را شروع کرده و پایان برده‌اند. در برخی ادوار این جایزه دخالت نابه‌جای هیئت علمی در رای داوران آن هم به شهادت علنی شدن موضوع توسط خود داوران، حواشی ناخوشایندی پدید آورد که امید است تکرار نشود.»



 
تعداد بازدید: 4581


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 119

داشتم به آن بسیجی کوچولو نگاه می‌کردم که دیدم او از جمع دوستانش جدا شد و به طرف یک نفربر که در چند متری آنها پارک شده و دریچه آن باز بود رفت. وقتی کنار نفربر رسید دست در جیب گشادش کرد و با زحمت، نارنجکی بیرون آورد. می‌خواستم بلند شوم و داد و فریاد به راه بیندازم تا جلوی او را بگیرند ولی اصلاً قدرتِ تکان خوردن نداشتم. حیرت‌زده نگاه می‌کردم که این بسیجی کوچک چکار می‌کند. بسیجی با حوصله و دقت ضامن نارنجک را کشید و آن را از دریچه بالا داخل نفربر انداخت. با سرعت به طرف دوستان خود دوید و همه روی زمین دراز کشیدند.