دل‌نوشته همکاران

«خنجرِ خاطره خط می‌اندازد روی همه چیز زندگی»


03 دی 1399


سه شنبه؛ چرا تلخ و بی حوصله؟

اتاق ۳۱۹ طبقه سوم حوزه هنری خیابان سمیه پذیرای رفت و آمدها و نشست و خاست‌های همکاران سختکوش و دلسوز مرکز مطالعات بوده است.

این اتاق، «وامدار خاطرات» احد گودرزیانی و مهدی خانبانپور متعهد، خوش‌رو و صبوری بود که بی‌ادعا به کار مشغول بودند.

تا نگاه می‌کنی وقت رفتن است ...

آغاز زمستان 1398، برای یلدای دختران «احد» دل‌گرفته و بغض‌آلود بودیم و زمستان 1399، برای شب‌های طولانی پسر «مهدی».

«طائران گلشن قدسی» که در دل قاب نشستند و در قاب دل‌هایمان جاودانه شدند؛ عزیزانی که در پاییز جا ماندند و راز اتاق ۳۱۹ و پاییزهای ممتد دفتر ادبیات را برای همیشه با خود بردند که «درد فراق نه آن می‌کند که بتوان گفت».

بسیار شنیده‌ام که آسیاب به نوبت است؛ اما این نوبت را فقط «اوست» که می‌داند. نمی‌دانم یلدای فرزندانمان کی می‌رسد و چقدر مجال برای هر کدام از ما باقی است، اما آرزو می‌کنم تا آن زمان و مکان فرصت یابیم برای بهتر بودن و امیدوار باشیم تا خنجر خاطره«هایمان» خط خوشی بر زندگی و کارمان اندازد.

اتاق ۳۳۱/ زمستان 1399/ نسرین خالدی

 



 
تعداد بازدید: 4394


نظر شما

 
نام:
ایمیل:
نظر:
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 66

چند شب قبل از حمله وسیع بیت‌المقدس، حادثه‌ای رخ داد که بسیار جال بود. آن شب یک گروهان کماندویی از گردان 3 تیپ 109 را در خط اول قرار داده بودند. این گروهان که قابلیت رزمی خوبی داشت با خط اول شما درگیر بود. طبق روش نظامی در مقابل خاکریز اول میدانهای فراوان مین قرار داشت ـ که خودتان می‌دانید برای جلوگیری از نفوذ نیروهای چریکی شما ایجاد می‌شود. آن شب صدای انفجاری از میدان مین برخاست فقط یک انفجار و حادثه دیگری در پی نداشت. فقط یک درگیری مختصر شروع شد که خیلی زود خاتمه پیدا کرد.