هویت ملی و تاریخ نگاری
دکتر پیروز مجتهدزاده
بحثی در اهمیت مطالعه تاریخی پدیده ای اصلی در جغرافیای سیاسی
از آنجاکه «هویت» خمیرمایهی اصلی روند «ملتسازی nation building» یا «کشورسازیstate Building » است، بحث پراهمیتی در جغرافیای سیاسی به حساب میآید که از راه مطالعه ی تاریخ، شکلگیریهای فرهنگی یک گروه انسانی (ملت) را تبیین میکند و شناسنامه ی ملی همان ملت شمرده میشود. به گفته ی دیگر، یک «ملت» که به عنوان یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده مفهوم «کشور»، نقطه توجه اصلی در مطالعات جغرافیای سیاسی است، بقای خود و راهیابی آینده خود را در شناخت درست شکلگیریهای فرهنگی و مدنی گذشته ی خود جستوجو میکند و نقش آفرینیهای آینده ی خود در خانواده بشری را بر اساس همان زمینههای تاریخی و اهداف تمدنی آینده برنامهریزی میکند. این فرآیند، به ویژه در دوران کنونی از زندگی بشر اهمیت فراوانی پیدا کرده است. دورانی که انقلاب جهانگستر در تکنولوژی اطلاع رسانی راه را بر چیرگی روند «جهانی شدن» اقتصاد بازار آزاد و مادی شدن بیش از پیش جهان بشری هموار کرده و استنباط در نوردیده شدن مرزها توسط اقتصاد بازار آزاد و فرا آمدن پایان تاریخ و جغرافیا در اندیشه برخی از دانشگاهیان متداول کرده است.
هویت به معنى «چه کسى بودن» است و هویت ملی عبارت است از به دست آوردن خود آگاهی ملی. پویایى یک سلسله پدیدههاى مادى و معنوى در جمع گروههای هویتی مفهوم «ملت» را واقعیت مىبخشد: پدیدههایی چون سرزمین سیاسى مشترک، دین مشترک، زبان مشترک، خاطرات سیاسى مشترک، برخى دیدگاههاى اجتماعى مشترک و یک سلسله آداب و سنن و ادبیات و هنرهاى مشترک آن چنان که ژان گاتمن، پدر جغرافیای سیاسی نوین(1) برشمرده است. مجموعهاى از همه ی این مفاهیم، «شناسنامهاى» ملى پدیدار مىآورد که «هویت» ملى یک گروه انسانى یا یک ملت را واقعیت مىبخشد.
با توجه به این حقیقت که هویت ملى هر ملتى، در درجه نخست زاییده محیط جغرافیایى آن ملت است و باید از راه مطالعه روند تاریخی شکلگیریهای فرهنگی و مدنی آن محیط جغرافیائی تبیین شود، پیگیری مداوم مطالعات تاریخی تکامل تدریجی هویت فرهنگی ـ سیاسی در درازای قرون و اعصار لازمه اصلی شناخت ابعاد هویتی آن ملت شمرده میشود: مطالعاتی مداوم که هر بار بتواند حقایق تازهای را کشف کند و بر گنجینه حافظه تاریخی آن ملت بیافزاید. نگارنده در مطالعات چند سال اخیر خود در تاریخ شکل گیریهای جغرافیای سیاسی ایران تونسته است ابعاد شگفت آوری از روند پیدایش نظام حکومتی «کشور state» در فلات ایران را ریشه یابی کند. این نظام از آغاز جنبهی فدرال داشته و اساس دیالکتیکش احترام به حقوق اقوام و گسترش دادگری میان مردمان بوده است. در نتیجه گیری این تحقیقات، که طی چند سال اخیر به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر شده است(2) ، این حقیقت خودنمایی میکند که آغاز شکلگیری هویت ایرانی با انگیزههایی مردم گرایانه عجین شده است که امروز مفهوم «دموکراسی» را در خانواده بشری ریشهدار ساخته است.
شایان توجه است که دادگری شالوده فلسفه سیاسی حکومت در ایران باستان بود، تأمل در این ایده نمیتواند چندان دشوار باشد که سازمان فضایی مدیریت سیاسی در ایران باستان سهم بهسزایی در سیر تکاملی مفهوم دموکراسی داشته است. هستند کسانی که میگویند وقتی کوروش نظام حکومتی فدراتیو چند ملیتی خود را بنیان نهاد ـ که در غرب به «امپراتوری پارس» معروف است(3) ـ درستکاری و بردباری را به مدد استعداد خودش اختراع نکرد، بلکه از سنتی کهن و ریشهدار پیروی میکرد که رفتار یک پادشاه ایدهآل را تبیین میکرد. وی آیین «دولت خوب» را، براساس دادگری میان مردمان، مدارا با دیگران و احترام به باورهای دینی گوناگون، از مادها به ارث برده بود. دیاکو، پادشاه مادها همه ایرانیان را در قالب یک ملت گردهم جمع کرد. با این همه، قدیمیترین شواهد در دسترس نشان میدهند که دادگری بنیان حکمرانی خوب را سنت ایران باستان تشکیل میداد و به همین دلیل، کوروش به هنگام فتح بابل در سال 539 پیش از میلاد فرمان آزادی و برابری همه ملل را در فدراتیو بزرگ هخامنشی صادر کرد.
براساس سنگ نبشتههای برجای مانده از بیستون در باختر ایران، داریوش بزرگ (داریوش اول) (486ـ 521 ق.م) سی ساترابی را ایجاد کرد که هر یک تحت فرمانروایی یک پادشاه خودمختار بود، و یک فرماندار محلی Satrap را عنوان دستیار وی قرار داد. ساتراپ نماینده حکومت مرکزی شاه شاهان بود. برای توسعه بازرگانی و رفاه ملل تابع فدراتیو ایرانی، سکههای طلای دریک darics و سکههای نقره سیگلوس siglus را رواج داد(4) و جاده شاهنشاهی را در 2700 کیلومتر احداث کرد. این جاده از شوش در شمال غرب خلیج فارس آغاز و به سارد Sardis در دریای اژه ختم میشد. وی دستور داد کانالی در مصر حفر شود تا دریای سرخ را به رود نیل متصل سازد(5) .
هویت سیاسی که ایرانیان باستان این گونه شکل دادند بر اندیشههای دموکراتیک بر غرب تأثیر فراوان داشت، هرچند، تردیدی وجود ندارد که در آغاز، این آتنیان بودند که مفهوم «دموکراسی» را بسط دادند. ولی حقیقت بارزتر این است که شیوه کار آنان در عملی ساختن دموکراسی، محدود به تعیین حقوق فرد از قشرهای گوناگون یک جامعه تک شهری بود. دموکراسی در یک جامعه چند شهری یا «ملت گستر» هنگامی در غرب رواج یافت که اسکندر مقدونی ایران را فتح کرد و خود از سوی فرهنگ و تمدن پیشرفته ایرانِ آن دوران فتح شد. وی آثار مکتوب هخامنشی را به اسکندریه منتقل کرد. ترجمه این آثار به یونانی بود که شیوه ی ویژه ی ایرانیان را در سازمان دادن فضای جغرافیایی به منظور مدیریت سیاسی مردم سالارانه سرزمین به عنوان بهترین الگوی کشورداری به دنیای باختر معرفی کرد و از الگوی نظام شاهنشاهی بود که نظام «امپراتوری» در روم الهام گرفت(6) . او دریافت که هخامنشیان مفهوم اولیه «حکومت» را باز ساخته و در شکل فدرالیته اش بسط دادند. با این حال، ایده ی شکل دادن به سازمان عمودی «حکومت» در مرزهای کاملاً مشخص و پیرامون چهره افقی کشور (سرزمین) میبایستی تا پیدایش تمدن ساسانی به انتظار بماند: هنگامی که این مفاهیم رشد و تأثیر بر تمدن باختر را آغاز کردند.
منابعی که میزان و گستره ی تأثیرگذاری آیین کشورداری ایران باستان را بر روند تکاملی مفاهیم «حکومت»، «مرز» و «دموکراسی» در غرب تبیین میکنند بسیار اندک است. به همین دلیل است که باید آثار دانشمندانی چون ویل دورانت Will Daurant (ترجمه فارسی، 1988) را صاحب ارزش ویژه دانست. حتی به گمان میآید که فیلسوف بلندآوازهای چون فردریک نیچه Friedrich Nietzche که فهم آثارش همیشه با سوء برداشت توأم بوده است، و برخی فلاسفه جدی انگاشتن بحثهایش را دشوار مییابند، دیدگاه خود در مورد انسان غربی متمدن را در سایه نفوذ فلسفه زندگی ایران باستان مطرح ساخته است (چنین گوید زرتشت)(7) . برای مثال، ایران شناس معتبر آ. ر. گیرشمن اظهار میدارد: در دوران زمامداری اسکندر، آموزه ایرانیان در مورد «ودیعه الهی بودن پادشاهی» به یک نهاد اصلی در حاکمیت حکومت در دوران یونانگرایی فلسفه سیاست مبدل شد، و در راستای همان آیین بود که بعدها حکومتهای اروپایی نیز آن را پذیرفتند و به کار بستند(8) .
از سوی دیگر، پرفسور آ. ر. لوی خلافت عربی را یک فرهنگ واسطه معرفی میکندکه آیین حکومت مداری ایران باستان از طریق آن بر جهان مدرن تأثیر نهاد. وی با اشاره به برخی نمونهها از پیشینههای تأثیرپذیری حکومت عربی در عصر اسلامی از این آیین ایرانی گیری اولیه اسلامی، استدلال میکند(9) .
ایران پس از اسلام
در دوران پس از اسلام ایران به عنوان یک کشور از میان رفت، و به جای آن، شماری از حکومتهای قومی با پیشینههای ایرانی یا ترکی بر فلات ایران حکمرانی یافتند که حکمرانی همه آنها به اتکا بر هویتی فرهنگی بود که هریک میتوانستند یادآور میراث فرهنگی ـ مدنی ـ سیاسی ایران عصر هخامنشی و ساسانی در دوران باستان باشد. هنگامی که بابر Babur نواده تیمور لنگ امپراتوری پهناور مغولی را در هند تأسیس کرد، چارهای نیافت جز اینکه فارسی را زبان رسمی حکومت اعلام کند و فرهنگ و هنر ایرانی را در هند اعتلا دهد. در زمان مغول بزرگ، اکبر شاه هندوستان به مرکز اصلی زبان و ادبیات فارسی و هنرهای ایرانی مبدل شد. به همین شکل، امپراتوری عثمانی که در پهنه گستردهای از سرزمینها در آسیای غربی و اروپای شرقی تشکیل شده بود، فارسی را به مدتی به عنوان زبان رسمی امپراتوری انتخاب کرد و در سراسر دوران اقتدار، علیرغم درگیریهای نظامی با ایران، از تأثیر گسترده اندیشه، هنر و تمدن ایرانی برخوردار بود. به این ترتیب، در دوران زندگی مجازی ایران است که زبان فارسی به زبان علمی و ادبی و هنری بخش بزرگی از آسیا و اروپا تبدیل شد و به حق میتوان به این نتیجه رسید که فارسی در دوران قرون وسطی میلادی، نخستین «زبان بین المللی» بود تا آنکه امپراتوری هند بریتانیا زبان انگلیسی را در هندوستان جانشین زبان فارسی نمود. این تحولات شگرف فرهنگی تقویت کننده این ایده اجتناب ناپذیر است که ایران، در دوران زندگی خارج از بدن، یا بودن مجازی، اثرگذاری تمدنی ژرفی بر بخش بزرگی از جهان بشری داشت و به یک پدیده فرهنگی ـ سیاسی در اذهان ملل جهان شرق تبدیل شد، و اینگونه است که ایران آن دوران میتواند به حق «امپراتوری اندیشه» نام گیرد. روی آوردن ایرانیان به پذیرش اسلام شیعی را باید نشانهای اساسی از تمایل آنان به دوبارهزایی، یا بازپیدایی هویت ملی فرهنگگرای ایران دانست. مفهوم دادگری که ریشه در ایران باستان داشت بار دیگر رواج یافت و «عدل» به یکی از پنج اصل اساسی اسلام شیعی مبدل شد. در سدههای بعد، گسترش تشیع در ایران با دیگر ارکان هویت ایرانی تلفیق شده و در نهایت راه را برای دوبارهزایی هویت سرزمینی و حکومت ایرانی در ایران هموار ساخت.
سمندر بار دیگر از خاکستر خود بر میخیزد
پرفسور ژان گاتمن، در اشاره به حضور نگارنده در میان شرکتکنندگان در بحث میزگرد IPSA که در ژانویه 1975 در انستیتیو مطالعات سیاسی institut d’ etudes politiques دانشگاه پاریس در مورد روند تکامل مفهوم «سرزمین» برگزار شده بود، به حاضران یادآوری کرد که ایران نمونه بارزی از فرضیه آیکونوگرافی iconography اوست. گاتمن در تشریح این گفته به اسطوره «سمندر» به عنوان نماد ایران استناد کرد که در طول تاریخ هزاران ساله خود بارها از میان رفته و از خاکستر خود دوباره زنده شد.
خیزش فضایی (جغرافیایی) دوباره ایران در شکل یک پادشاهی فدراتیو (نظام شاهنشاهی)، فدراتیو پهناور صفوی در دوران پس از اسلام که با گونه نیرومندی از هویت فرهنگی و سرزمینی همراه بود، میبایستی تا اوایل قرن شانزدهم میلادی به تأخیر افتد، هنگامی که نابغه ای 13 ساله به نام اسماعیل صفوی پایه فرهنگی و هویتی و زمینههای حکومتی بازپیدایی ایران جغرافیایی را در غرب آسیا فراهم ساخت(10) . با این حال، ابهام در ساختار نظام حکومتی فدراتیو جدید نشان میدهد که ایران نوسازی شده از آیین پیشرفته باستانی خود در سازماندهی فضا و کشورسازی در محدوده سرزمینهای مشخص و ساماندهی سیاسی جدا افتاده بود. این وضعیت در عمل، در مقام یک نارسایی مؤثر، هنگامی خودنمایی داشت که در عصر مدرنیته، به ویژه در برابر تهاجم فکری و عملی مفاهیم و برداشتهای مدرن اروپایی چون «ملیت» و «حکومت ملت پایه» اسیر توجیه ناپذیری پیوندهای کهن سرزمینی در برابر مفاهیم جدید شد و اینگونه بود که مکانیزم فروپاشی سرزمینی ایران فدرالیته به صورت غیر قابل کنترل در آمد. تا دهه 1920، دست کم 14 کشور، از جمله حکومت ملت پایه کنونی ایران، از دل نظام فدراتیو صفویان سربرآوردند.
هویت ایران در دنیای مدرن
تا اواخر سده ی نوزدهم، ایران از جمله نخستین ملتها در خاور جهان بود که انقلاب بزرگی را در راستای استقبال از ایدههای مدرن «دموکراسی خواهی» و «مشروطه طلبی» تجربه کرد. اگرچه انقلاب مشروطیت زمینههای اندیشه سیاسی به سوی دموکراسی را بنیان گذارد و زمینه تبدیل ایران ممالک محروسه به یک حکومت ملت پایه nation state امروزین را فراهم ساخت، روند پذیرش دموکراسی به شیوه مفاهیم غربی در سراسر سده بیستم، در عمل، تجربهای بوده است ناموفق. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی که در آغاز ایجاد حکومتی را هدف قرار دادد که میبایستی بر اساس موجودیت «امت» اسلامی ورای هویت سرزمینی و مرزهای جغرافیایی ایران شکل گیرد. این شیوه خاص کشورسازی ـstate building ریشه در اندیشه «جهانشمولی اسلام universality of Islam» داشت که با مفاهیم مربوط به حکومت ملت پایه nation state همانند «سرزمین» و «مرز» تفاوت دارد. در ادامه، جمهوری اسلامی ایران با موفقیت توانسته است خود را در شکل و ماهیت یک هویت سرزمینی در درون محدودههای یک حکومت ملت پایه توجیه کند.
به رغم تحولات مذکور در فوق، رشد و توسعه فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی روزگار ما در یکصد سال اخیر بسیار محدود بوده است و این جامعه، نتوانسته است اندیشه مردم سالارانه امروزین را در بستر هویت سیاسی مردمی دو ـ سه هزارساله خود تا آن اندازه رشد و توسعه دهد که درک مشترکی از مفهوم «دموکراسی» حاصل کند و در راستای تجدید بنای هویت سیاسی مردم سالارانه خطوط روشنی از آینده سیاسی خود را ترسیم نماید. به گفته دیگر، جامعه سیاسی ایران، علیرغم این تجربیات و برخورداری از پیشینه و زمینههای استوار هویت سیاسی باستانی و جلوههای چشمگیر آن در عصر اسلامی و پس از انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی، دچار مشکل است و این مشکل مستقیماً مربوط به عدم توسعه فرهنگ سیاسی جامعه است. در غیاب مکانیزمهای تجربهشده است که برخوردهای سیاسی در جامعه به جای بهبود بخشیدن به فرهنگ سیاسی، تنها تبدیل به «تلاش برای کسب قدرت» میشود.
هنوز جامعه سیاسی ایران توجه نکرده است که حاکمیت مطلق قانون، تحمل دیگران، رعایت نوبت و حق دیگران، و رعایت آزادی اندیشه دیگران. علت عدم آشنائی با لازمههای فرهنگ سیاسی توسعهیافته است و این را باید در ضعف شیوه پژوهش و تحقیقات علمی در علوم انسانی، به ویژه در تاریخ و جغرافیانویسی معاصر جستوجو کرد. شناخت دقایق تاریخی در تثبیت هویت سیاسی یک کشور اهمیت فراوانی دارد و تاریخ نمیتواند محدود به همانهایی باشد که بازیگران سیاسی هر دورهای به سود خود ثبت و ضبط میکنند. امروز هویت و هویت گرایی بیشترین تأثیر را در زندگی سیاسی بشر دارد. از این روی است که مطالعه هویتهای مستقل ملی یکی از مهمترین مباحث دانشگاهی شمرده میشود و این مطالعه عملی نیست مگر با شناخت درست تاریخ و رویدادهایی که در هر جامعهای شکل سیاسی کنونی آن جامعه را به وجود آورده است. فصلنامه مطالعات تاریخی در توضیحی شایان توجه درباره اهمیت پژوهشهای تاریخی و اهمیت دائمی بودن این پژوهشها برای یافتن حقایق تازه و تازه تر مینویسد:
هر دورهای گذشته خود را دوباره نگاری میکند، تا بتواند به پرسشهای تازه عصر خویش پاسخ دهد... تاریخ نویسی انتهای محدودی ندارد، چراکه تاریخنگاری محصول تاریخنگری است و نگرشها نمیتوانند در دورههای گوناگون یکسان و یکسو باشند. هر نسلی با اتکا به میراث گذشتگان و نویافتههای زمانش به بازکاوی عالمانه گذشته می پردازد. از این رو تاریخ نگاری را میتوان جستوجوی مستمر و دنبالهدار دانست. جستوجو بدون «حرف آخر»...
تاریخ برای دوباره نوشته شدن تعصبی از خود نشان نمیدهد. اگر مروری گذرا بر سیر انتشار اسناد در ده سال گذشته کنیم، کمتر روزی را مییابیم که شاهد بیداری سندهای خفته در بایگانیها نباشیم فارغ از نقد و نظرهایی که نسبت به این بیدارباش ابراز میشود، منابع نویافته مساحت چشمگیری فراروی پژوهشهای تاریخی گسترده است(11) .
در فرهنگ سیاسی توسعه نیافته ایران متأسفانه تاریخ نویسی محدود به تکرار بدون پرسش و چالش همانهایی است که به ویژه در دو قرن اخیر بر اساس حب و بغضهای فردی یا گروهی انتشار یافته است. تاریخنگاری در ایران، در خلال پانصد سال اخیر، مورد تهاجم تبلیغاتی چند جانبهای بوده است که عدم اصلاح آن تاکنون لطمات زیادی به تفکر سیاسی و شکلگیری سیاسی جامعه ایرانی وارد کرده و در راه رسیدن جامعه ایران به سرمنزل رستگاری سیاسی، یعنی رسیدن به دموکراسی مشکلات فراوانی ایجاد کرده است. این موارد باید در هر مطالعهای در تاریخ سیاسی و جغرافیایی ایران به درستی شناخته شود؛ چراکه تا مشکلات یادشده در تاریخ نویسی و تاریخ خوانی ما اصلاح نشوند، رسیدن جامعه ما به دموکراسی به تأخیر خواهد افتاد. در مقدمه کتابهای اخیرم در باره «دموکراسی و هویت ایرانی» و «میرزا آقاخان صدراعظم نوری»، موارد زیر را از مشکلات اساسی در امر تاریخ نویسی و تاریخ-خوانی کنونی دانسته ام:
1ـ تهاجم تبلیغات سیاسی عثمانی علیه تشیع و امپراتوری شیعی صفوی
2ـ تهاجم اندیشههای جهان وطنی مارکسیستی در قرن بیستم که ویران کردن تاریخی «وطنها» را لازمه اجتناب ناپذیری برای واقعیت بخشیدن به «وطن جهانی» تخیلی خود دانسته است.
3ـ تهاجم تبلیغاتی دهشت انگیز بعث عراق در گذر چهل سال اخیر که قرار گرفتن در مقام رهبری دنیای عرب را در ساختن یک هویت تماماً عربی برای عراق جستوجو میکرد: هویتی تماماً عربی به دور از هرگونه بارزه فرهنگی و مدنی ایرانی در آن که در درازای بیش از دو هزار سال بر میان رودان (بین النهرین) اثر گذارده بود.
4ـ تحریف تاریخ به منظور قهرمان پروری. مهم ترین مشکل در تاریخ نوشته شده کنونی ناشی از عدم رعایت بی طرفی علمی تاریخ نویسان دویست سال گذشته است، تا آنجا که جز مواردی چند، بیشتر نوشتههای این دوران در حقیقت داستان اختلافات سیاسی میان افراد و گاه احزاب (گروهها و دستههای سیاسی) است که به سود یک طرف و به زیان طرف دیگر به قلم آمده و به همانگونه اولیه به حساب تاریخ و تاریخ نویسی گذاشته شده و هنوز هم به همان گونه اولیه مورد استفاده قرار دارد، بی آن که چنین متونی مورد یک چالش حقیقی علمی قرار گیرند. گذشته از نوشتههای غرض آلود از دستاندرکاران کشمکشهای سیاسی روز، مانند نوشتههای روزنامه نگار و بازیگر سیاسی بعد از مشروطیت، حسین مکی، قهرمان پروری مهم ترین انگیزه بوده است. برای تحریف حقایق تاریخی و در این رهگذر برای قهرمان ساختن از وجود کسانی همانند میرزا تقی خان امیر نظام (امیر کبیر) و (دکتر) محمد مصدق (مصدق السلطنه) بخش بزرگی از حقایق تاریخی زمان چنان تحریف شده است که امروز نیز به دشواری میتوان حقایق مربوط به نقش تاریخی این دو تن را مورد یک بررسی و مطالعه بی طرفانه دانشگاهی قرار داد، بی آنکه پژوهش کننده از اتهامات ناجوانمردانه در امان باشد. در هر دو مورد تقریباً همه رجال سیاسی زمان که با دوتن «قهرمان» یاد شده همزمان و درگیر رقابتهای سیاسی بودند، متهم به «خیانت» و دست نشانده بودن قدرت خارجی شدهاند، درست همانند این که برای به نمایش گذاردن ساختمانی شش طبقه همه ساختمانهای بالاتر از چهار طبقه شهر را ویران کرده باشند.
نگارنده از اوان ورود به مرحله اول تحصیلات دانشگاهیم در ایران (اواسط دهه 1340) متوجه تناقضهای فراوان در تحرکات سیاسی مصدق شده و از آن هنگام برای فهم و حل این تناقضات هرگاه پرسشی مطرح کردم با این پاسخ مواجه شدم که: البته این تناقضات و ابهامات وجود دارد ولی طرح این مطالب در حال حاضر به نفع رژیم تمام خواهد شد». نزدیک چهل سال از آن دوران گذشته و «رژیم» هم از میان رفته است، ولی هنوز قهرمان پرستان را گویی فهم آن دست نداده است که روشن شدن ابهامات تاریخ سیاسی، فرهنگ سیاسی جامعه را اعتلا داده و این اعتلای فرهنگ سیاسی سبب درخشیدن هویت سیاسی جامعه شده و راه برای حقیقت گرایی و رسیدن به دموکراسی (حاکمیت مطلق قانون) هموار خواهد شد. به این دلیل است که حتی امروز اگر در محیطهای دموکراتیک غرب پرسشی در باره حوادث مرداد 1332 در نشریهای مانند نیما مطرح شود، بلافاصله افرادی صلح خواه و مصلحتاندیش پیدا میشوند که میگویند حالا چرا؟ حالا که جامعه ما در این کشمکشهاهست؟ باید از این خیرخواهان مصلحتاندیش پرسید: با توجه به این که در 50 ـ 60 سال گذشته کسی حق نداشت این پرسشها را مطرح کند، چون میتوانست به نفع رژیم تمام شود، و اکنون هم کسی حق این کار را ندارد چون شرایط محیط ایران نامساعد است، پس شما تعیین فرمایید که چه زمانی محیط سیاسی ایران مساعد طرح چنین پرسشهایی میشود و در چه تاریخی پژوهشگران تاریخ سیاسی ایران فرصت مطالعه بیطرفانه حوادث تاریخی را خواهند یافت؟ مگر نمیبینید این وضعیت نامساعد سیاسی جامعه حاصل همین اختناق تاریخی در اندیشه سیاسی است و تحریف حقایق تاریخی؟
پی نوشت ها:
(1)نگاره کنید به نظریه آیکونوگرافی ژان گاتمن در کتاب «جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیائی، تالیف پیروز مجتهدزاده، انتشارات سمت، تهران 1381. همچنین: نگاه کنید به مقاله اصلی گاتمن در سند زیر:
Jean Gottmann (1964), Geography and International Relations, in W.A. Douglas Jackson (Ed.), Politics and Geographic Relationships, Princeton Hall Inc., Inglewood, Clifs., N.J.
(2)برای نمونه نگاه کنید به:
Pirouz MojtahedـZadeh (2007, Iran, an Old Civilization and a new Nation State, in Focus on Geography of the American Geographical Society, Special Country Issue: Iran, Vol. 49, No. 4, pp. 13ـ20.
(3) نگاه کنید به:
H. NayerـNouri, Iran’s Contribution to the World Civilization, Vol. II, Tehran 1971, P. 188.
(4)همان، صفحه 221.
(5)برای آگاهیهای بیشتر نگاه کنید به:
Arbery, A. J, 1953: The Legacy of Persia, Oxford Clarendon Press.
(6)نگاه کنید به:
Isaiahـ Chapter XLIV, Esther, i, I, Ezra, i I
(7)نگاه کنید به:
Nietzsche, Friedrich, Thus Spoke Zarathustra, Formally published in 1892.
(8)نگاه کنید به:
Ghirshman, R., 1962: Iran, Parthes et Sassanides, Gallimard, Paris.
(۹) Levy, R., 1953: Persia and the Arabs, in A. J. Arbery ed., The Legacy of Persia, Oxford Clarendon Press, P. 61
(۱۰) FilippaniـRonconi, Pio, 1978: The Tradition of Sacred Kingship in Iran, in George Lenczowski ed., Iran Under the Pahlavis, Hoover Institution Press, Stanford University, USA.
(11)«دوباره نویسی تاریخی»، روزنامه اطلاعات بین المللی، چاپ لندن، شماره 2446، مورخ سه شنبه 10 شهریور 1383، 31 اگوست 2004، صفحه 5، به نقل از فصل نامه مطالعات تاریخی، انتشار موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 144 اردیبهشت 89
تعداد بازدید: 5816








آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 6
کلبهای در اختیارمان گذاشتند. اینجا دیگر همه کاری میکردیم. حتی حدود 15 روز مشغول سولهزنی بودیم ضمن کار سولهزنی وقتی مسئول گروه ـ نصرتی ـ آمد و گفت که زود آب و گل درست کنید و روی پلیتها بریزید که برق نزنند، تازه فهمیدیم که اطرافمان پر از دمکرات است. کار زیاد بود و هیچکس بیکار نمیماند. همه در کنار هم با تلاش کار میکردند و این در گرمای 30 ـ 40 درجه بود با پشههای فراوانی که دائم نیش میزدند.






