روایتی تازه از جنایات باند مهدی هاشمی
پدرم از مبارزین سالهای 1342 هستند و در آن زمان فعالیتهایی علیه رژیم شاه داشتند و برخی اعلامیهها را علیه وضع موجود و رژیم منتشر میکردند. یک دستگاه پلیکپی دستی تهیه کرده بودند و یک دستگاه تایپ قدیمی که از ایشان هنوز هم در منزل به یادگار مانده است. ایشان اعلامیهها را خودشان تایپ میکردند و با دستگاه پلیکپی تکثیر میکردند و بعد با استفاده از دوستانی که داشتند در اصفهان و شهرهای مختلف توزیع میکردند.گفتوگوی فرهنگی (قسمت اول)
نقشهای مغفول مانده زنان در ادبیات دفاع مقدس
تقریباً دو دهه است که موضوع نقش زنان در دفاع مقدس به طور جدی مطرح میشود. با مطالعاتی که درباره این موضوع داشتهام و مصاحبههایی که در این رابطه انجام دادهام میتوانم بگویم که در کارهای اولیهای که در این باره انجام شده بیشتر به خاطرات بانوانی توجه شده است که در خطوط مقدم حضور داشتند، مثل امدادگرها، پرستارها و کسانی که به طور داوطلبانه در مسیرهای منتهی به مناطق جنگی در رفت وآمد بودند...چالشهای محقق تاریخ شفاهی در گفتوگو با نویسنده کتاب گوهر صبر
یکی از آثار برنده شده در آیین پایانی سیزدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد، کتاب «گوهر صبر»، خاطرات گوهرالشریعه دستغیب بود که توسط طیبه پازوکی نوشته شده و انتشارات سوره مهر آنرا در سال 1398 منتشر کرده است. به همین مناسبت، در سایت تاریخ شفاهی ایران، گفتوگویی اختصاصی با طیبه پازوکی، نویسنده این کتاب ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید.گفتوگو با زهرا طباطبایی، دانشآموز فعال دوران دفاع مقدس
تلاش دختران دانشآموز در ستاد پشتیبانی جنگ
زهرا سادات طباطبایی، یکی از بانوانی است که با شروع جنگ تحمیلی فعالانه در ستادهای پشتبانی جنگ منطقه 14 تهران حضور یافت و در این مدت دوبار راهی مناطق جنگی شد. فعالیت در ستادهای پشتیبانی جنگ، حضور در مناطق جنگی غرب و جنوب کشور و همچنین تجربه شهادت همسر باعث شد تا خبرنگار سایت تاریخ شفاهی ایران به سراغش برود و درباره خاطراتش از آن دوران با او به گفتوگو بنشیند.با خاطرات کبری احمدی از دوران جنگ
خاطراتی از بانوان بسیجی در دوران جنگ
اولین سالهای جوانی کبری احمدی، که سالهاست به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مشغول است، مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران بود. شنیدن صدای مارشِ جنگ، این بانوی جوان بسیجی را از اولین روزهای حمله دشمن به خاک میهن به ستاد پشتیبانی جنگ کشاند. خبرنگار سایت تاریخ شفاهی ایران با او به گفتوگو نشسته تا از نقش زنان در پشت جبههها بگوید.تولید آثار برتر تاریخ شفاهی
چگونه از دل مصاحبههای تاریخ شفاهی، کتابهای خوشخوان متولد میشود؟
هدایتالله بهبودی از مؤسسان دفتر ادبیات و هنر مقاومت و از پیشکسوتان عرصه تاریخ شفاهی است که نامش با کتابهای تاریخ شفاهی گره خورده است. او در گفتوگویی کوتاه و اختصاصی با سایت تاریخ شفاهی، از نکاتی که مصاحبههای تاریخ شفاهی را به آثار فاخر تبدیل میکند سخن گفت. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل این گپ و گفت است.از تعزیه در نقش حضرت رقیه تا مداحی در ژنو
حاج یدالله بهتاش نزدیک به نیم قرن مداح و ذاکر اهل بیت (علیهالسلام) است. وی در سوابق خود، مداحی در بیت رهبری تا ژنو سوئیس را دارد؛ اما از خاطرات و زندگیاش کمتر مصاحبهای موجود است. «سایت تاریخ شفاهی ایران» بر آن شد مصاحبهای درباره زندگی این پیرغلام اهل بیت(ع) به مناسبت تقارن با ایام سوگواری اباعبدالله(ع) انجام دهد.در گفتوگو با بتول قیومی مطرح شد
با پول شیرینی آزادی خرمشهر برای اتاق عمل لباس تهیه کردیم
وقتی جنگ شروع شد و هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد حمله حرکت کردند، من به مدرسه دخترم رفته بودم و دیدم مدیر و معلمها گریه میکنند. میگفتند جنگ شده و بدبخت شدیم. آنها را دلداری دادم و گفتم: «باید ببینیم ما چهکاری از دستمان برمیآید.» آمدم خانه و تصمیم گرفتم خانهام را تبدیل به ستادی برای کمک به جبههها کنم.خلأ در نظریهپردازی؛ دغدغه اکنونِ تاریخ شفاهی
گاهی تاریخ شفاهی به عنوان سند درجه دوم تعریف میشود، یعنی اسناد، گزارشها، خاطرات و منابع دست اولی مثل نشریاتی که همان روز منتشر شده و در دسترس است و آن حادثه را روایت میکند، در درجه نخست قرار میگیرد و پس از آن برای تکمیل بحث، از تاریخ شفاهی استفاده میشود.در گفتوگو با سمیه شریفلو مطرح شد
تاریخ شفاهیِ مستند
تاریخ شفاهی تعریف و روش خودش را دارد، اما به نظرم اگر قرار است من روایتی مطرح کنم که مربوط به بیش از سی سال گذشته است، حتماً باید به بهترین شکل انجام شود و بحث استناد آن خیلی مهم است. برای اینکه یک روایت مستندِ سالم بگوییم، باید مطالب را مستند کنیم.3
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-49
دو ساعت از زخمی شدنم گذشته بود. هوا کمکم روشن میشد. همچنان مشغول خواندن قرآن بودم. تنهایی و زخم را فراموش کرده بودم. ناگهان متوجه شدم دو نفر از سربازان شما در فاصله نسبتاً زیادی به طرفم میآیند. خوشحال شدم. جان تازهای گرفتم و با تمام قوا فریاد زدم. هر چه فریاد میکردم آنها نمیشنیدند. بالاخره هم مسیرشان را تغییر دادند و به طرف دیگر رفتند.






