سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 5
سردار رحیمصفوی در پایان گفت: مردم خرمشهر پیاده از جاده ماهشهر به آبادان میآمدند. هوا گرم بود. آب خوردن نداشتند. ما پشت ماشین مقداری آب و خوراکی داشتیم. پیاده شدیم و هرچه در ماشین داشتیم، به آنها میدادیم. در آبادان بیشتر چراغها خاموش بود. سوسنگرد هم همینطور. شهری که مردم در آن زندگی نکنند، مدرسه و نانوایی باز نباشد، شهر ارواح است.سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 4
راوی پنجم برنامه، خانم فاطمه حبیبی، همسر مرحوم اسماعیل جبارزاده، ابتدای سخنانش گفت: 35 سال با مرحوم دکتر جبارزاده زندگی کردم. حتی سختیهایش هم برایم شیرین بود. قبل از شروع عملیات کربلای۴، فقط دو ماه بود که ازدواج کرده بودیم. همسرم آمد و گفت میخواهم به جبهه بروم. من هم گفتم «بفرمایین، قرارمون همین بود که هر وقت شما خواستی بتونی به جبهه بری».سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 3
راوی چهارم برنامه، خانم فاطمه امراللهزاده، همسر دکتر احمد شجاعی بود. او گفت: پیش از اینکه با دکتر ازدواج کنیم، در اولین دیدارمان گفت: «امکان داره شهید یا اسیر شوم. امکان داره مدت زیادی از خانه دور باشم. اگر شما میتوانی این سه مسئله را تحمل کنی، درباره ازدواج صحبت کنیم». تنها چیزی هم که من گفتم این بود که دوست دارم درس بخوانم و زندگی انقلابی داشته باشم.سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 2
من با خودم فکر کردم خاطرههایم تلخ هستند، چون جنگ، تلخ است. 28 ساله بودم که جنگ شروع شد. اواخر سال 1366 چهار بچه داشتم که چند ماهه، 2 ساله، 7 ساله و 9 ساله بودند. با همسایهها صمیمی بودیم. بچهها هم با همسایهها بازی میکردند. از حال هم خبردار میشدیم. آقای دکتر معمولاً منزل نبود. زمانی که همسرم به عنوان پزشک در کردستان خدمت میکرد، موشکباران بود.سیصد و شصت و هفتمین شب خاطره - 1
سیصد و شصت و هفتمین برنامه شب خاطره، همزمان با سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)، 4 اردیبهشت 1404 با روایت تعدادی از همسران ایثارگران بهداری رزمی دفاع مقدس در تالار اندیشه حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه خانمها معصومه خطیب، اشرففرد، زهرا مظلومیفر، فاطمه امراللهزاده و فاطمه حبیبی به بیان خاطرات پرداختند.سیصد و شصت و ششمین شب خاطره -2
راوی دوم برنامه نبیالله احمدلو در ابتدای سخنانش گفت: آذر سال 1365 وقتی فرماندهی گردان المهدی(عج) را تحویل من دادند، شهید کاشیها جانشین گردان شد. سه گروهان داشتیم. گردان ما در پدافند شلمچه بود. گردان تکمیل نبود. به ما نیرو دادند و تکمیل شدیم. وقتی نیروی جدید به ما دادند، اسلحه نداشتیم تا به آنها بدهیم. آرپیجی و تیربار کم بود.رمزگشایی از ارتباط درونی فرد با پدیده؛ وظیفه تاریخ شفاهی است
به گزارش سایت تاریخ شفاهی «دوره آموزش ثبت و ضبط تاریخ شفاهی در صنعت نفت؛ آموزش مصاحبهگر»، یکشنبه 8 اسفند 1403 در مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت، به صورت حضوری و برخط برگزار شد. در ادامه، گزیدهای از این دوره آموزشی آمده است.سیصد و شصت و ششمین شب خاطره - 1
سیصد و شصت و ششمین برنامه شب خاطره، با روایتی از گردان حضرت مهدی(عج) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) دوم اسفند 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه علیرضا مرادخانی، نبیالله احمدلو، جلال فخرا و سردار محمد هادی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را جواد عینی بر عهده داشت.در «چهارمین همایش تاریخ شفاهی دفاع مقدس» مطرح شد:
اعتبار روایت فرماندهان، به ارائه سند است
در «اختتامیه چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مقاومت» 4 مقاله ارائه شد. اولین مقاله با عنوان «آسیبشناسی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و راهکارهای بهبود آن؛ بررسی کاربرد اسناد و مدارک در تاریخ شفاهی دفاع مقدس ناظر بر کتابهای فرماندهان دفاع مقدس» توسط فرامرز نوروزی اینگونه ارائه شد: «ما در بحث تاریخ شفاهی تاکنون، بیشتر حول محور خاطرات و مشاهداتِ راوی صحبت کردهایم...گزارش چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس -1
پذیرش 220 عنوان مقاله
به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «اختتامیه چهارمین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مقاومت» صبح شنبه، چهارم اسفند 1403 با حضور فعالان حوزه تاریخ شفاهی، در تالار قلم سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار شد.1
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
شانههای زخمی خاکریز - 3
اول خرداد 1362 بود که به پادگان امام حسین(ع) در تهران رفتیم. البته با سه تجدیدی که در کیسه داشتم. پس از دو روز که در پادگان بیکار بودیم، همه را جمع کردند تا تقسیم کنند. بچههای مالکاشتر را برای امدادگری انتخاب کردند تا تقسیم کنند ـ در پادگان نیروها از جاهای مختلف بودند، به همین دلیل هر منطقه با نامی شناخته میشد. ما جزو گردان مالکاشتر بودیم ـ من هم شدم امدادگر!






