سیصدوپنجاه‌وپنجمین شب خاطره - 2

راوی اول برنامه ناصر قره‌باغی در ادامه صحبت‌هایش گفت: عراقی می‌گفت بلند شو،‌ قُم قُم قُم. من تکان نمی‌خوردم. گفتم بگذار به سرم بزند که زودتر راحت‌ شوم. یک رگبار بغل سرم بست؛ باز تکان نخوردم. دیدم صدا نمی‌آید، سرم را بلند کردم دیدم خبری از شهادت نیست. سالمم. سرم را برگرداندم ببینم دستم چی شده،‌ دیدم دستم روی آب سالم است. فهمیدم به عصبش خورده. همان لحظه عراقی دید من تکان می­خورم، گفت: قُم یالا!‌ دیگر بلند شدم.

سیصدوپنجاه‌وپنجمین شب خاطره - 1

سیصدوپنجاه‌وپنجمین برنامه شب خاطره، 3 اسفند 1402 با عنوان «نغمه‌ها و سرودهای دوران اسارت» با حضور آزادگان و رزمندگان دفاع مقدس به همراه رونمایی از «آلبوم نغمه‌های امید» در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه ناصر قره‌باغی، امیرحسین تروند و عباس ابراهیمی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.

ماجرای صلیب سرخ و سید علی‌اکبر ابوترابی

آسایشگاه شماره 13

راوی: سرهنگ محمد خوش‌نیت

در سال 1363 و چند ماه پس از انتقال ما به اردوگاه موصل، حاج‌آقا سید علی‌اکبر ابوترابی هم به آن‌جا تشریف آورد. حاج‌آقا همان اوایل جنگ اسیر شده بود. ما پیش‌تر، از زبان اسرایی که به استخبارات رفته و شکنجه شده بودند، تعاریف زیادی از او شنیده بودم. می‌دانستیم که شخصی به نام حاج‌آقا ابوترابی که هم روحانی است و هم پاسدار، متأسفانه هویتش لو رفته و زیر سخت‌ترین شکنجه‌های رژیم بعثی است. ما برای سلامتی‌شان دعا می‌کردیم. اسرا می‌گفتند ما در سلول‌های استخبارات صدای ناله‌ها و ذکر دعای توسل وی را می‌شنیدیم...

سیصدوپنجاه‌وچهارمین شب خاطره -2

راوی دوم برنامه منصوره اسکندری بود. او در روز ترور 4 ساله بود که هدفِ منافقین قرار گرفت. وی در ابتدای خاطراتش گفت: از مادر به جز روز شهادتش خاطره‌ای به یاد ندارم. بعد از شهادت مادر، یک ترسِ 24 ساعته همراه ما بود. به‌هیچ‌وجه یک مسیر کوتاه را بدون همراه نمی‌رفتم. حتی صبح‌ها با پدر از منزل خارج می‌شدیم و اصرار داشتم حتماً با او به محل کار بروم. پدرم همراهی می‌کرد و اجازه نمی‌داد این ترس بیشتر از این اذیتم کند. البته محل کار او هم چندان خوشایند نبود.

سیصدوپنجاه‌وچهارمین شب خاطره -1

سیصدوپنجاه‌وچهارمین برنامه شب خاطره، 5 بهمن 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی با عنوان «خانواده ابدی» برگزار شد. راویان این برنامه معصومه اسکندری، منصوره اسکندری، جواد اسکندری، محسن اسکندری و فاطمه عربی بودند که به مشاهدات و حوادث تلخ روز ترور خانواده اسکندری توسط منافقین و ماجراهای پس از آن پرداختند. همچنین کتاب «خانواده ابدی» به کوشش معصومه رامهرمزی با موضوع ترور این خانواده، معرفی شد. اجرای این شب خاطره را مونا اورعی برعهده داشت.

خاطره مهرداد اورنگ درباره عملیات مرصاد

عملیات مرصاد، سوم مرداد 1367 با نام عملیات فروغ جاویدان شروع شد. یعنی آغاز حرکت منافقین و عبور از مرز جمهوری اسلامی ایران. حضور ذهن دارم در این تاریخ برای انجام کاری به سپاه اراک رفته بودم. آقای نورمحمدی رئیس ستاد ناحیه مرکزی بود. من را در محوطه سپاه دید و گفت: «برادر اورنگ، لشکر 71 روح‌الله درخواست نیرو کرده و قرار است ما گردان امام حسین(ع) را به منطقه اعزام کنیم. شما مسئولیت گردان امام حسین(ع) را می‌پذیری؟» برادر عزیز حاج اسماعیل نادری که فرمانده گردان امام حسین(ع) بود در عملیات‌های کربلای 4و5 به درجه جانبازی نائل شد و هر دو پای خودش را از دست داد.

عزاداری در اسارت

راوی: سید احمد رسولی

عزاداری در اسارت، مطابق قوانین حزب بعث عراق، ممنوع بود. هر سال در ایام محرم و صفر به‌خصوص روز تاسوعا، عاشورا و بیست‌و‌هشت صفر، اسرا مخفیانه عزاداری بر پا می‌کردند و سینه می‌زدند. گاه و بی‌گاه دیده می‌شد که سربازان عراقی هم متوجه این موضوع می‌شدند؛ ولی چندان اهمیت و حساسیت نشان نمی‌دادند و گاهی هم دیده شده بود سربازان شیعه عراقی نیز در گوشه و کنار اردوگاه می‌نشستند، گریه می‌کردند و حتی معلوم بود که بقیه سربازان عراقی هم متاثر بودند.

خاطره محمدرضا کائینی درباره‌ محرم 1367

آمپول ضدعاشورا

اردوگاه در انتظار درک تجربه‌ای تازه است؛ حس جدیدی است که قبلاً هرگز به خود ندیده است. صدای حزن و اندوه محرم از دور شنیده می‌شود؛ همان روزهایی که برای هر ایرانی بوی غم به همراه دارد و البته برای هر عراقی غیر شیعه، شروع یک سال قمری جدید را. حمید قربانی و چند نفر از ارشد آسایشگاه‌ها با گروهبان ‌صاحب، در حال صحبت هستند. تمام اصرار آن‌ها بر این است که اجازه‌ برقراری یک مجلس مختصر و ساده برای امامشان را داشته باشند اما گویی نتیجه بحث، ناامیدکننده است.

خاطره محمدنبی رودکی درباره‌ عملیات قدس 3

عملیات قدس 3 که در نوزدهم تیر 1364 انجام شد، گردان امام مهدی(عج) به فرماندهی برادرانمان جعفر علی‌کار، ولی نوری و گردان قاسم‌بن‌الحسن(ع) به فرماندهی آقای مسعود فتوت در عمق و گردان امام علی(ع) به فرماندهی برادران ماندنی سیدی، عبدالحسین ولی‌پور و عنایت‌الله بازگیر در قسمت جلو، روی ارتفاعات 194 و 208 و 214 و 172 و 128 و 137 عمل کردند. قرار شد پس از تصرف این ارتفاعات و انهدام مواضع دشمن، در حد توان، بخشی از اسرا و غنائم را با خودشان بیاورند.

سیصدوپنجاه‌وسومین شب خاطره -3

راوی سوم شب خاطره وحید مصدری در ابتدای خاطرات خود گفت: شب اول عملیات کربلای5 دو نفر از دوستان ما که در گردان الحدید بودند برای گرفتن توکل‌ها رفتند. دو گروهان غواص بودیم؛ الحدید و القدر. قرار بود ما پشت سر گروهان الحدید برویم. الحدیدی‌ها هم زودتر توکل‌ها و جزایر را بگیرند و ما که گروهان القدر بودیم عبور کنیم. ابتدا دژ و سپس نونی‌ها را در پشت دژ بگیریم. روبه‌روی آب‌گرفتگی شلمچه، 11 کیلومتر دژ به شکل شمالی جنوبی بود.
2
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 118

بعد از شهید شدن آن پاسدار، ما به طرف نیروهای شما آمدیم ولی در همین راه میدان مین قرار داشت که فرمانده گروهان؛ سرگرد عبدالوهاب و فرمانده گردان سرهنگ ستاد علی اسماعیل عواد روی مین رفتند و به همراه چند نفر دیگر کشته شدند. به هر زحمت و مشقتی بود خودمان را به نیروهای شما رساندیم. فرمانده دسته ما ستوان بدری و معاون فرمانده گردان سرگرد عبدالکریم حمادی زنده ماندند و همراه ما اسیر شدند. در موضع شما نیروهای زیادی از شما دیدم همه ادوات و تانکهای آنها سالم بود.