سیصدوپنجاه‌وسومین شب خاطره -2

راوی دوم برنامه؛ وحید مرندی بود که در ابتدای سخنانش گفت: سال 1361 در عملیات فتح‌المبین مسئولیت پشتیبانی، ارسال مایحتاج رزمندگان و حمل آن را بر عهده گرفتم. پس از بازگشت از جبهه با دوستان خود قرار گذاشتم که برای دفاع اسلحه‌ به دست بگیرم و وارد خط مقدم شوم؛ اما خانواده‌ام با من مخالفت کردند. چون دو برادرم در کودکی فوت کرده بودند و تک پسر خانواده بودم. بالاخره با طرح مسئله کمک‌رسانی به جبهه، موافقت خانواده را گرفتم. آنها فکر می‌کردند که دوباره بابت پشتیبانی به جبهه می‌روم؛ اما می‌خواستم در عملیات شرکت کنم. با دوستانم به مسجد شهید رجایی کرج رفتم و از آنجا به پادگان اعزام شدم.

خاطره‌ سید ناصر حسینی درباره زندان الرشید

از میانِ پنج مجروحی که از زندان شماره یک الرشید آورده بودند، وضعیت یکی‌شان وخیم بود. با ترکش خمپاره، روده‌هایش پاره شده بود، مثل احمد سعیدی. سینه و سرش هم آسیب دیده بود. لهجه‌ مازندرانی داشت. به نظر می‌آمد 45 سالی داشته باشد. از بچه‌های لشکر ۲۵ کربلا بود. محاسن زرد رنگ و بوری داشت. وقتی او را می‌دیدم یاد برادرم سیدقدرت‌الله می‌افتادم. شلوارش کره‌ای بود. عراقی‌ها پیراهن فرم پاسداری‌اش را پاره کرده بودند.

سیصدوپنجاه‌وسومین شب خاطره -1

سیصدوپنجاه‌وسومین برنامه شب خاطره، در 7 دی 1402 با روایت غواصان خط‌شکن گردان حضرت زینب(س) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) در عملیات‌های کربلای 4 و 5، در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه حاج احمد قاسمی، وحید مرندی و وحید مصدری به بیان خاطرات خود پرداختند. همچنین کتاب «بالاتر از ارتفاع» نوشته زهرا زمانی معرفی شد.

برشی از خاطرات حجت‌الاسلام شیخ اسماعیل دیانی

حمله آل‌سعود به زوار ایرانی

خاطره‌انگیزترین سفرم در سال 1366 ش بود که اتفاقاً من رئیس کاروان بودم. در آن سفر کشتار بی‌رحمانه حجاج ایرانی به دست عُمال سعودی صورت گرفت. آن فاجعه هولناک در روز جمعه بود و به همین جهت آن روز به «جمعه سیاه» معروف شد... روز «اعلام برائت از مشرکین» تقریباً همگی برای شرکت در راهپیمایی آماده شده بودیم. حدود چهل نفر از اهل کاروان ما بانوان و نزدیک به هفتاد نفر آقایان بودند که غالباً برای شرکت در راهپیمایی برائت از مشرکین قبلاً اعلام آمادگی کرده بودند.

نویسنده کتاب «مسکوی کوچک افغانستان»:

لزومِ روایت خاطرات شهدای فاطمیون از زبان خانواده‌ها

به گزارش سایت تاریخ شفاهی، «شب خاطره رزمندگان و شهدای فاطمیون در اصفهان» و آیین رونمایی از کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» شامل زندگی‌نامه مادر شهید احمدشکیب احمدی، شهید مدافع حرم از لشکر فاطمیون، عصر روز جمعه، 18 خرداد 1403، به همت حوزه هنری استان اصفهان، در عمارت تاریخی سعدی برگزار شد.

سیصدوپنجاه‌ودومین شب خاطره -3

راوی سوم برنامه حاج محمد طالبی در ابتدای سخنانش گفت: خداوند برای سرباز معطل نمی‌ماند. خداوند برای کاری، گیر نمی‌کند که نیازش به بندگانش باشد؛ ولی توفیقات را تقسیم می‌کند که چطور طرف بتواند کاسه گدایی‌اش را قشنگ پر کند. چطور بتواند از این توفیقات استفاده کند و بهره ببرد. ما با رفقا، شهید زمانی و شهید مصطفوی زندگی کردیم. شهید زمانی با گریه به من گفت: «من چطور زنده بمانم وقتی می‌گویند قطعنامه پذیرفته شده و جنگ تمام شده!» رفت مشهد، بعد از چهار روز از پذیرش قطعنامه بچه‌‌ها تماس گرفتند که شهید زمانی را پیدا کنید.

سیصدوپنجاه‌ودومین شب خاطره -2

راوی دوم شب خاطره دکتر موسی زارع، متولد تیر 1350 و اهل اسلام‌آباد غرب بود. او بچۀ جنگ است؛ یعنی از اولین بمبارانی که در غرب کشور اتفاق افتاد درگیر جنگ شد. خودش می‌گوید مثل خیلی از نوجوان‌های آن دوره عاشق رفتن به جبهه بوده، اما باید صبر می‌کرد تا به سنی برسد که بتواند اسلحه به دست بگیرد. او 30 ماه از عمرش را در جبهه‌ها بوده و مفتخر به جانبازی است. راوی در ابتدای سخنانش گفت: در شلمچه مجروح شده بودم.‌ چند ماهی در حال استراحت بودم که یک روز شهید جلال نصرتی به منزل ما در اسلام‌آباد آمد...

روایتِ حاج ابراهیم علی‌جانی؛ از بازماندگان حماسه 15 خرداد دشت ورامین

سید را گذاشتیم رو زمین و فرار کردیم

پانزده خرداد 1342 هئیت از بازار حرکت کرد که بیاییم به صحن. سر چهارراه، عده‌ای چهارپایه گذاشتند و سینه‌زنی کردند. باز حرکت کردیم به سمت صحن. آن روز از شاه‌عبدالعظیم مهمان داشتیم. گفتم بروم ناهار این‌ها را بدهم برگردم تو صحن. وقتی رفتم دیدم صدا از داخل صحن بلند شد که: «آقایانی که گفتید اگر ما در زمین کربلا بودیم به یاری امام حسین(ع) می‌رفتیم، دیشب آیت‌الله خمینی را دستگیر کردند.»

خاطره حسن سلیمانی؛ از خادمان و پاسداران امام خمینی(ره)

انتخاب مصلی برای وداع مردم با امام

لحظاتی که پیکر مطهر امام شست‌وشو داده می‌شد حاج احمد آقا به آقای انصاری گفتند که ما می‌خواهیم یک جایی یا مرکزی پیدا کنیم که یکی دو روز پیکر حضرت امام را آنجا بگذاریم تا مردم بیایند و با امام وداع کنند. آقای انصاری رفت و مصلی را مناسب دانست. ایشان با مهندسین شرکت زاگرس صحبت کرد و طرحی داد و آنها یک یخچال مناسبی را تهیه کرده بودند که دیوارهای شیشه‌ای و حالت سردخانه‌ای داشت. یخچال را روی یک کانتینر گذاشته بودند. آقای انصاری هم آمد و گفت که مکان مورد نظر آماده است و فردا امام را به آنجا انتقال می‌دهیم.

سیصدوپنجاه‌ودومین شب خاطره- 1

سیصدوپنجاه‌ودومین برنامه شب خاطره، 2 آذر 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. این قسمت از برنامه به روایت پهلوان رزمنده، حاج محمد طالبی اختصاص داشت. در این برنامه که با عنوان و رونمایی از کتاب «میاندار» نوشته احمد مصطفایی برگزار شد، سردار اسدالله ناصح، دکتر موسی زارع و حاج محمد طالبی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.
3
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 118

بعد از شهید شدن آن پاسدار، ما به طرف نیروهای شما آمدیم ولی در همین راه میدان مین قرار داشت که فرمانده گروهان؛ سرگرد عبدالوهاب و فرمانده گردان سرهنگ ستاد علی اسماعیل عواد روی مین رفتند و به همراه چند نفر دیگر کشته شدند. به هر زحمت و مشقتی بود خودمان را به نیروهای شما رساندیم. فرمانده دسته ما ستوان بدری و معاون فرمانده گردان سرگرد عبدالکریم حمادی زنده ماندند و همراه ما اسیر شدند. در موضع شما نیروهای زیادی از شما دیدم همه ادوات و تانکهای آنها سالم بود.