خاطرات آیت‌الله غلام‌علی نعیم‌آبادی از چند ماه سال 1353

سلولم این‌گونه بود!

قبل از من دو نفر دیگر هم در آن سلول بودند. یکی مارکسیست بود و یک نفر بازاری تند و تیز. آن دو نفر هم‌‏نفس من در آن فضای تنگ و تاریک بودند. فضای خفقانی بود، خود هم‌سلولی‏‌ها به هم اعتماد نداشتند...

گفت‌وگو با زهرا سبزه‌علی درباره کتاب «دلداده»

خاطره‌نگاری، برای تأثیر اجتماعی

پاییز سال 1385 در یکی از واگن‌های قسمت بانوان در مترو نشسته بودم که دیدم یک کاغذ زیر پا افتاده و عده‌ای زیر پاهای خود آن را جا‌به‌جا می‌کنند. من با این نیت که کاغذ را بردارم و توی سطل بیندازم، آن را برداشتم. دیدم...

خطرات مشارکت در طرح‌های تاریخ شفاهی

پیش از این، ارین جسی، فهرستی از سؤالات مهم در زمینه کاهش ریسک و خطر در کارهای میدانی تاریخ شفاهی ارائه کرد. اکنون قرار است درباره مقاله اخیر او با عنوان «مدیریت خطر در حوزه مطالعات تاریخ شفاهی» و در مورد علائم ضربات روحی در مصاحبه‌ها و برخورد با ماهیت حساس تاریخ شفاهی توضیحات بیشتری ارائه کند.

با خاطرات امیر سرتیپ علی صدیق‌زاده از نخستین عملیات گسترده

راه‌کار سوم و اصل غافل‌گیری در زمان

به همراه فرمانده لشکر و گروه برای بازدید به طرف پل خرمشهر رفتیم. قسمتی از پل در اختیار ما بود و یک گروهان ما هم زیر آن مستقر بود. تا رسیدیم به زیر پل، شلیک خمپاره دشمن امان ما را برید. سرهنگ اوضاع را که دید...

ثبت خاطرات برای مستندسازی سیر تحول

طرح‌هایی که به تاریخ شفاهی دانشگاه‌ها می‌پردازند

یکی از برنامه‌ها این بود که نامه‌ای به وزارت علوم نوشتیم و از آنها خواستیم که پیشنهاد ثبت تاریخ شفاهی را به همه دانشگاه‌ها ابلاغ کنند. این خاطرات برای آیندگان، همکاران، دانشجویان و اساتید جوان ثبت می‌شود تا از تاریخ، فرهنگ و علم زمان خودشان بهره ببرند.

در گفت‌وگو با طاهره طاهری بیان شد

خاطراتی از جهاد سازندگی، امدادگری و مدرسه‌های سنندج

وقتی تهران را زدند، ما داشتیم از پله‌های ساختمان جهاد پایین می‌آمدیم که به ورامین برویم. بچه‌ها به من گفتند: «تهران را زدند!» برای این که جو متشنج نشود گفتم: «نه بابا، چیزی نیست، بی‌خودی تنبل‌بازی در نیاورید! برویم.» با جیپ به سمت ورامین راه افتادیم...

گفت‌وگو با توران قربانی صادق درباره کتاب‌هایش

باید راوی را خوب شناخت و به خاطره وفادار ماند

خاطره‌نویسی کار سختی است. باید به خاطره وفادار ماند و باید راوی را خوب شناخت. برای نوشتن تاریخ شفاهی و خاطره نمی‌شود کتاب‌سازی کرد. برای مجموعه‌ای که به تازگی نوشته‌ام با اعضای خانواده‌ شهدا صحبت کردم و حتی با آنها اشک ریختم و بعد خاطرات‌شان را نوشتم.

گفت‌وگو با اعظم پشت‌مشهدی درباره تازه‌ترین کتاب‌هایش

آدم‌ها می‌روند و خاطرات‌شان را می‌برند

اگر خاطره‌نگار خودش را فقط به روایت راوی محدود کند، پس نسبت به این موضوع که گذر زمان فراموشی می‌آورد بی‌توجه است. تاریخ، بزرگ‎ترین وقایع را دقیق و با جزئیات ثبت می‌کند و خاطره‌نگار باید این را جست‌وجو کند. در واقع اثر من، من را معرفی می‌کند که با تحقیق و پژوهش کار کرده‌ام یا فقط براساس گفته‌ها و شنیده‌های راوی متن را نوشته‌ام.

خدیجه عابدی از نخستین ماه‌های جنگ تحمیلی گفت

سفر فراموش‌نشدنی دختران خرمشهر

مکتب قرآن خرمشهر، اولین مرکز فرهنگی تأسیس شده برای بانوان در خرمشهر است و سابقه فعالیت آن به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمی‌گردد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بانوان این مکتب، در روزهای اول جنگ نقش مهمی در پشتیبانی از نیروهای مدافع و خدمت‌رسانی به آنها داشته‌اند. برای آشنایی بیشتر با فعالیت‌های این مکتب در آن دوران با خانم خدیجه عابدی، مؤسس و مدیر سابق مکتب به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

به زبان خودشان؛ تاریخ شفاهی کارگران مزرعه

تامپسون در کتاب جدید خود، به نام «به دنبال خرمن: کارگران مهاجر در کشاورزی کالیفرنیا» تاریخ شفاهی 17 تن از کارگران مزرعه را از زبان خودشان و از زمان تولد تا به ‌امروز روایت کرده است. این که آنها چگونه به ایالات متحده آمده‌اند و این که زندگی آنها از آن زمان تاکنون چگونه گذشته است. با تامپسون در مورد کتاب جدیدش، ترسی که در میان کارگران مزرعه در دولت ترامپ وجود دارد و آنچه او را امیدوار می‌سازد، صحبت کردیم.
...
10
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 98

آن روز صبح که از سنگر بیرون آمدم جنازه آن افسر و گروهبان راکه به خاطر نماز خواندن گزارش کرده بودند دیدم: ستوان یکم عبدالرضا و گروهبان حسن. این گروهبان خبرچین بود که خبرها را به ستوان عبدالرضا می‌داد. من واقعه آن شب را نتوانستم برای کسی بیان کنم. خیلی دلم می‌خواست به آن پاسدار موتورسوار بگویم ولی فارسی نمی‌دانستم. متأسفانه نام آن پاسدار را نمی‌دانم اما می‌توانم هر دو پاسدار را از صورتشان بشناسم. آنها واقعاً انسان بودند. برای همین رفتار آنها خیلی به دلم نشست.