خاطرات نصرت‌الله محمودزاده

نصرت‌الله محمودزاده، نویسنده و رزمنده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌ و ششمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره عملیات خیبر و جزیره مجنون خاطره گفت؛ گردانی که در جنوبی‌ترین قسمت جزیره مجنون بود ساعت‌ها مقاومت کردند. عراق اگر این پل را می‌گرفت، کل جزیره را می‌گرفت. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمد جوزی

سیدمحمد جوزی، رزمنده بسیجی دوران دفاع مقدس، مهمان دویست‌ و ششمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره خاطرات والدین شهدا و قطعه گلزار شهدا خاطره گفت؛ ...من هر جمعه ساعت 6 صبح با دوربین فیلمبرداری در گلزار شهدا هستم. شهدا زنده هستند. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمد نجف‌پور

سرتیپ محمد نجف‌پور، مهمان دویست‌ و چهارمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره چگونگی اسیر شدنش و دیدار با سرهنگ احمد حیدری خاطره گفت؛ ...ما حلوای سرهنگ حیدری را هم خوردیم؛ اما وقتی اسیر شدم، او را دیدم و خوشحال شدم. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات احمد حیدری

سرهنگ احمد حیدری، مهمان دویست‌ و چهارمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره عید فطر در دوران اسارت خاطره گفت؛ عید فطر بود و افسر ارشد عراقی برای ما 600 نفر سخنرانی کرد. هر چه می‌گفت، همه گفتیم انشاءلله اما برای یک جمله هیچ کس نفس نزد... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات احمد مهرنیا

خلبان سرتیپ احمد مهرنیا، مهمان دویست‌ و چهارمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره شهدای نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس خاطره گفت؛ نیروی هوایی به عنوان یک نیروی واکنشِ سریع در جنگ، از روزی که متولد شد وزن مهمی در اداره جنگ دارد؛ یعنی می‌تواند به جنگ سرعت دهد، می‌تواند میزان تلفات را کم کند و... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات خانم شعاعی

خانم شعاعی، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره(هفتم مرداد 1389) بود. او درباره جانبازی حمید بهمنی، تصویربردار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، خاطره گفت؛ او در یازدهم فروردین 1382 برای مأموریت به بصره رفت؛ در حال تصویربرداری با بمب اورانیوم از ناحیه چشم و ریه جانباز شد. در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات حمید بهمنی

حمید بهمنی، جانباز و تصویربردار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره (هفتم مرداد 1389) بود. او درباره تصویربرداری‌های خود و چگونگی مجروحیت چشم در بصره خاطره گفت. در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی، دشت عباس و... حضور داشتم. در عملیات میمک از ناحیه پای سمت چپ ترکش خوردم؛ اما دوباره به جبهه بازگشتم.

خاطرات حبیب‌الله جان‌نثاری

سردار حبیب‌الله جان‌نثاری، معاون تربیت و آموزش نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره(هفتم مرداد 1389) بود. او درباره کمیته انقلاب اسلامی خاطره گفت. اولین تیپ به نام امام موسی‌بن جعفر(ع) در سال 1362 سازماندهی شد. تا پایان دفاع مقدس خدمت می‌کرد. هسته اولیه یگان ویژه نیروی انتظامی، لشکر 28 روح‌الله کمیته انقلاب اسلامی است... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات محمد بنیادی

محمد بنیادی، قاری و معلم قرآن، مهمان صد و نود و پنجمین برنامه شب خاطره(هفتم مرداد 1389) بود. او درباره ورود خود به جبهه غرب خاطره گفت. بنا بود گروه ویژه‌ای عملیات انجام بدهند. بزنند و برگردند؛ دشمن را گیج کنند. موقع برگشت، بلدچی راه را اشتباه کرد. "24 نفر بودیم. سعی کردیم جدا نشویم. زیر نور مهتاب متوجه ناهمواری زمین شدیم... " در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.

خاطرات هادی منافی

دکتر هادی منافی، وزیر بهداشت اوایل انقلاب، مهمان صد و نود و چهارمین برنامه شب خاطره بود. او درباره مقام معظم رهبری و سال 1360 خاطره گفت. ششم تیر 1360 برای جلسه به مجلس رفته بودیم. اطلاع دادند که در ضبط صوت بمب گذاشته‌اند و مقام معظم رهبری به بیمارستان منتقل شده‌اند... در ادامه این روایت‌‌ را ببینیم.
5
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 91

شما نمی‌دانید آن پسرک چه کرد و در مقابل آن ده نفر کماندوی ما چه حرکتی کرد ـ با اینکه تنها و غریب بود. برایتان گفتم که آن سرباز بیچاره به طرف پسرک نشانه رفت. پسرک دیگر گریه نمی‌کرد. او مردانه ایستاده بود و با چشمان باز به لوله تفنگی که به طرفش نشانه رفته بود نگاه می‌کرد. پس از لحظه‌ای سکوت صدای رگبار در بیابان طنین انداخت و گرد و خاک زیادی در اطراف پسرک به هوا برخاست. من به دقت ناظر این صحنه بودم. وقتی گرد و غبار فرو نشست پسرک هنوز سرپا ایستاده، خیره نگاه می‌کرد. از تعجب و حیرت کم مانده بود قلبم از کار بایستد. چطور چنین چیزی ممکن بود. پسرک ایستاده بود و با چشمان روشن و درشتش نگاه می‌کرد.