سیصدوچهل‌وچهارمین برنامه شب خاطره-2

راوی دوم برنامه سیصد‌وچهل‌وچهارم شب خاطره، سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی بود. وی که در ابتدا به دلیل علاقه به پزشکی دانش‌آموز رشته طبیعی بود، روزی با دیدن عبور هواپیمایی که در حال ریختن اعلامیه‌‌های فراخوان سربازی به پایین بود، مسیر زندگی‌اش تغییر ‌کرد. او برای این‌که خلبان‌ شود، رشته‌‌اش را به ریاضی تغییر داد. وی در سال 1340 وارد نیروی هوایی ارتش و در سال 1345 خلبان شد. جزو اولین نفرات دوره‌دیده خلبانی بود که بعدها استاد درجه یک خلبانی شد. او همچنین جزو اولین نفراتی است که با هواپیمای مافوق صوت پرواز کرده است. وی در آغاز جنگ تحمیلی جانشین فرمانده پایگاه بوشهر و افسر عملیات پایگاه شکاری بوده است.

خاطرات افسر اطلاعاتی از حکومت نظامی شاه

شروع جنگ و باز هم سردشت

یگانه سرافراز با کمترین تلفات وارد شیراز شد. مردم و همکاران استقبال خوبی از ما کردند و پس‌از چند روز مرخصی و استراحت، به بازسازی و تجدیدقوای نیروها پرداختیم. در آخر شهریور 1359 جنگ تحمیلی عراق علیه ایران درگرفت و تهاجم ارتش بعث از زمین و هوا و دریا به کشور عزیزمان شروع شد. همه فکر می‌کردیم به جنوب اعزام می‌شویم؛ ولی اوایل مهر 1359 به واحد ما ابلاغ شد که آماده‌ی حرکت به‌طرف آذربایجان غربی و شهر سردشت باشیم. دستور ابلاغ شد و گردان 158 هوابرد از طریق زمین عازم مراغه شد.

سیصدوچهل‌وچهارمین برنامه شب خاطره-1

سیصدوچهل‌وچهارمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 4 اسفند 1401 با حضور دلاورمردان نیروی هوایی ارتش در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه، امیر علیرضا رودباری،‌ سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی، امیر محمدحسن لقمانی‌نژاد و آزاده خلبان امیر سرتیپ محمد صدیق‌قادری به بیان خاطرات خود پرداختند. همچنین از کتاب «خلبان صدیق» با حضور حجت‌الاسلام سید محمدحسن ابوترابی‌فرد رونمایی شد. داوود صالحی اجرای این شب خاطره را برعهده داشت.

برشی از خاطرات سید محمد صدر

اگر بخواهیم قضاوتی منصفانه داشته باشیم تنها دوره‌ای که دولت جمهوری اسلامی به صورت جدی تلاش کرد تا وضعیت امام موسی صدر را روشن نماید، در دولت آقای خاتمی و در دوره اصلاحات بود. در قدم نخست، وقتی آقای خاتمی تصمیم گرفت که به صورت جدی اقدام کند موضوع را با من مطرح کرد و گفت: «غربیها وقتی یکی از اتباعشان در کشوری زندانی می‌شود تا آنجا که بتوانند تلاش و سرمایه‌گذاری می‌کنند تا بالاخره تبعه کشورشان را آزاد کرده، بازگردانند؛ و حال یکی از روحانیان بزرگ شیعه چون امام موسی صدر که در ایران و لبنان منشاء اثر بوده، ربوده شده و معلوم نیست چه بلایی بر سرش آورده‌اند..

سیصدوچهل‌وسومین برنامه شب خاطره -4

راوی سوم برنامه، سردار نصرت‌الله اکبری در ادامه سخنانش گفت: آن شب عملیات شروع شد. بنده سر ستون بودم که کارور آمد. گفتم: یک فرمانده خوب آن است که یا وسط ستون باشد یا ته ستون. اگر من را قبول نداری من بروم. بنده خدا کارور خیلی خجالتی بود، رفت وسط ستون. دوباره بعد از ده دقیقه‌ای سر ستون آمد. گفتم: چرا آمدی؟! گفت: من دلهره دارم باید سر ستون باشم تا ببینم چه اتفاقی می‌افتد تا تصمیم بگیرم. گفتم: من هستم تو برو خیالت راحت باشد. درگیری دشمن به اوج رسیده بود. عراقی‌ها روبه‌روی ما بودند و درگیری به حدی بود که با عراقی‌ها تن به تن شدیم. سمت راستمان گروهان دیگری بود که موفق نشد بیاید، اما ما موفق شدیم هدفمان را بگیریم.

برشی از خاطرات آیت‌الله خلخالی

در ساعت سه‌وپنج دقیقه بعدازظهر روز 60/6/8 صدای مهیبی در اطراف مجلس پیچید. بعداً معلوم شد که این صدا از نخست‌وزیری بوده است. نمایندگان مجلس که عصر همان روز جلسه داشتند و جلسه هنوز شروع نشده بود، با شنیدن صدا، بیرون ریختند و من، خود، شاهد زبانه کشیدن شعله‌های آتش از پنجره‌ها و در قسمت شمالی ساختمان نخست‌وزیری بودم. آقای بهزاد نبوی را که سراسیمه بود، به دفتر آقای هاشمی آوردند و من هم به آنجا رفتم. او حرفی نزد، ولی آقای هاشمی گفت: ممکن است زخمی شده باشند و یا ممکن است مرده باشند.

سیصدوچهل‌وسومین برنامه شب خاطره -3

راوی سوم برنامه، سردار نصرت‌الله اکبری متولد تهران در سال 1336 بود. زمانی وارد سپاه شد که هنوز لشکر و تیپ در سازمان‌های رزم سپاه تشکیل نشده و گردان‌ها از 1 تا 9 نامگذاری شده بودند. ورود جدی‌ترش به دفاع مقدس با عملیات «بیت‌المقدس» و به‌عنوان رزمنده‌ای ساده شروع شد. وی از سال 1362 به بعد فرماندهی گردان مالک اشتر از لشکر محمد رسو‌ل‌الله(ص) در عملیات‌های بدر، والفجر8 و کربلای1 به عهده‌اش بود. راوی در شروع خاطرات خود گفت: سال 1359 در پادگان دوره آموزشی می‌دیدیم که در 31 شهریور جنگ آغاز شد. از آنجا به ما گفتند باید به جبهه بروید و یک روز فرصت دادند تا برای خداحافظی به منزل برویم.

کربلا با پای پیاده

خاطرات حجت‌الاسلام سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور

معمولاً کاروانهای نجف اشرف مسیر فرعی و راه کنار آب را انتخاب می‌کردند. من به جز دو سه مرتبه که به صورت شخصی سفر کردم، بقیه اوقات همراه کاروان آقای حلیمی به کربلا می‌رفتم. حرکت و سیر انفرادی و یا همراه با کاروان، هر یک ویژگی خاصی دارد. خوبی حرکت با کاروان خدمات جنبی بود که از حیث آذوقه و خوراک و حمل بار انجام می‌شد. کسانی که به صورت فردی حرکت می‌کردند مجبور بودند راحله و توشه سفر را همراه خود بردارند و در هوای گرم و سوزان عراق راه رفتن با یک کوله‌پشتی و بار بسیار دشوار بود،

سیصدوچهل‌وسومین برنامه شب خاطره -2

سعید طاحونه گفت: قرار شد از اردوگاه شهید مطهری که پوشیده از برف بود وارد منطقه عملیاتی شویم. ابتدا یک ماشین آمد و بچه‌ها را تا پل امام زمان برد؛ ولی ماشین از این پل به سمت بالا حرکت نمی‌کرد. راه‌پیمایی بر روی ارتفاع صعب‌العبور، سخت و با شیب بسیار تند «گرده‌رش» و رسیدن به قله آن بود که توان بسیار زیادی را از تمام نیروها گرفت. ساعت یازده - دوازده شب، در سرمای زیر صفر و با کمترین امکانات و شاید بدون امکانات به بالا رسیدیم. نه چادری، نه پتویی و نه امکانی بود که بتوانیم محفوظ باشیم و گرم شویم. کیسه‌خواب‌هایی که داشتیم باز کردیم، اما...

سیصدوچهل‌وسومین برنامه شب خاطره -1

سیصدوچهل‌وسومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 6 بهمن 1401 در سالن سوره حوزه هنری با حضور جمعی از رزمندگان و خانواده‌های گردان مالک اشتر از لشکر محمد رسول‌الله(ص) و با گرامی‌داشت یاد و خاطره شهدای این گردان به‌خصوص شهید محمدرضا کارور برگزار شد. در این برنامه که اجرای آن را داوود صالحی برعهده داشت، برادران جانباز و آزاده محمد رستمی‌فر، سعید طاحونه و نصرت‌الله اکبری خاطرات خود را بیان کردند.
...
7
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 95

توپخانه ما پشتیبان دو گردان تانک البعث و خضیران بود. ما در منطقه دزفول مستقر بودیم. روز عملیات فتح‌المبین شاهد بودم چگونه سازمان ارتش عراق مانند خشتی که در آب انداخته باشند از هم گسیخت و رفته‎‌رفته از هر سو فرو ریخت. ساعتی بعد از حمله نیروهای شما بود که تازه ما پی بردیم چه حمله وسیعی آغاز شده است. ساعت 12 شب دستور رسید به طرف نیروهای شما گلوله پرتاب کنیم. هر چه گلوله می‌انداختیم می‌گفتند «کم است، بیشتر.»