مروری اجمالی بر کتاب «دو ماشال»
خاطرات ماشاءالله حرمتی
راوی قبل از شروع خاطرات جنگ، ابتدا از شنبهشبی میگوید که مثل بیشتر شنبهشبها در مسجد پیروادی همدان کنار دوستان قدیمی نشسته است. یکی از دوستان دوران دفاع مقدس با فهرستی در دست جلو میآید و به او خبر میدهد: «میخواهیم برویم بازدید مناطق جنگی.» و همان دم جرقهای دل راوی را روشن میکند: «با خودم میگویم هی پسر؛ بعد از بیست و چند سال دوری و یک جا ماندن و دور خود بیهوده چرخیدن، رفتن چه حالی دارد؟! و میگویم اسمم را بنویس.مروری اجمالی بر کتاب «معبر گم شده»
گردان پشت سر ما معطل بود. هول و هراس همه را گرفته بود. صدای تیراندازیها و توپخانه در منطقه لحظهبهلحظه بیشر میشد. تا صادر شدن فرمان عملیات فرصت چندانی نداشتیم. اولین مین را که منور بود، خنثی کردم. دومی را خواستم خنثی کنم، تیربار دشمن از روبهرو شروع به تیراندازی کرد. دشت صاف بود و هیچ جانپناهی نداشتیم...»معرفی کتاب «امیرخورهه»
زندگینامۀ امیر سرتیپ دوم ستاد غلامعلی امیری
در شب نوزدهم رمضان برابر با یازدهم خرداد سال 1332 در دهستان خورهه از توابع محلات در استان مرکزی به دنیا آمد. نامش را غلامعلی گذاشتند و گوشش را به نشانۀ غلامی حضرت علی(ع) سوراخ کردند و حلقهای در آن انداختند و نذر کردند که وقتی هفت ساله شد، این حلقه را در صحن حرم امام رضا(ع) از گوش او خارج کنند. ارادت به ائمۀ اطهار(ع) در خانوادۀ حاج خلیلخان امیری خورهه ریشه و سابقۀ کهن داشت.نگاهی به کتاب « پزشکان عملیاتی 2»
زندگینامه، خاطرات و دیدگاه دکتر محمدعلی عطاری، استاد و متخصص بیهوشی و مراقبتهای ویژه و درد
در کتاب « پزشکان عملیاتی 2»، پس از تقدیمنامه، نخست به متن کوتاهی با دستخط دکتر محمدعلی عطاری و در صفحۀ مقابل آن به عکسی که به شرح زیر آن، به اتفاق پروفسور مجید سمیعی در اتاق عمل (هانوفر، آلمان) گرفته شده، برمیخوریم. آنگاه فهرست، مقدمۀ گردآورنده و در ادامه «زندگینامه در یک نگاه» میآید که خلاصهای شش صفحهای از متن کتاب است. متن متشکل از یازده فصل است و هر فصل با پیشگفتار کوتاهی شروع میشود و با سؤال و جواب ادامه پیدا میکند. علاوه بر این، عنوان فصلها نیز از دو بخش تشکیل شده که بخش اول به شکل کلی به دوره یا وضعیتی مشخص از زندگی دکتر عطاری و بخش دوم به مهمترین ویژگی یا عملکرد وی اشاره دارد.نگاهی به کتاب «شکارچی»
شرح حالی از شیرمرد زیلایی، شکارچی تانک؛ عزیزقلی کافیانینژاد
ده روز قبل از عملیات کربلای4، از هر گردان تعدادی را تعیین تا به منطقۀ جزیرۀ مینو اعزام کردند تا به احداث سنگرهای اجتماعی نیروهای گردان برای نزدیک شدن به محور عملیاتی اقدام کنند. ساختمانهای مخروبهای در جزیره بود که باید ضد انفجار (ضد ضربه) میشدند تا از آتش خمپارهها و توپهای دشمن در امان باشند. اولین نفر داوطلب از گردان برای احداث سنگر، عزیزقلی کافیانینژاد بود.مروری اجمالی بر کتاب «جُولِه»
خاطرات سرهنگ پاسدار علی فرمانی
طرح روی جلد «جُولِه» سادگی منحصربهفردی دارد؛ عنوان خونرنگ کتاب بر زمینهای سیاه و سفید در ترکیبی از طراحی و عکس، بهخوبی باعث جلب توجه میشود. علاوه بر این، صفحهبندی زیبای کتاب نیز شایستۀ تحسین است. بعد از صفحۀ عنوان، فهرستی از بخشهای متعدد کتاب (مشتمل بر76 بخش) درج شده و بعد از آن، مقدمۀ کوتاه نویسنده جای گرفته. در ادامه، متن خاطرات به شیوۀ اول شخص مفرد و به روایت سرهنگ پاسدار علی فرمانی میآید. پایان کتاب به تصاویر سیاه و سفید با کیفیت مقبول و صفحۀ آخر نیز به معرفی چندخطی از نویسنده و آثار چاپ شدهاش اختصاص دارد.معرفی کتاب «تو باید زنده بمانی»
اوایل اسفند 1366 به بهانۀ دیگری متوسل میشود: به اتفاق یکی از دوستانش تصمیم میگیرند سری به بروبچههای جبهه در مناطق عملیاتی حلبچه بزنند. زمانی که میرسند، روز قبلش صدام شهرها و روستاهای حلبچه را بمباران کرده بود. وقتی وارد شهر قدیمی و مخروبه حلبچه شدند، مردم با کمک نیروهای نظامی در حال جمعآوری جنازهها بودند تا توی وانتها و کامیونها بگذارند و به سمت قبرستان ببرند... آن روز یکی از بدترین روزهای زندگیاش بود که هرگز تلخیاش را فراموش نکرد.مروری بر کتاب «سه شیفته پای کار»
خاطرات حمید کامرانزاده
وقتی راوی (حمید کامرانزاده) نوجوان بود، بهطور تماموقت همراه با پدر در خواربارفروشیاش کار میکرد، اما پس از گذشت ایامی چند، احساس کرد توانش فراتر از این کار است. نمیخواست تنها به همان شغل پدرش محدود بماند، تا اینکه بالاخره در بیستودوسالگی از شهر زادگاهش- فومن- خود را به رشت رساند و با اندک سرمایهای که اندوخته بود، وارد کار بسازوبفروشی شد.بار انقلاب را روی دوشم بگذارید تا به مقصد برسانم
روایت مستند داستانی زندگانی فاطمه همایونمقدم براساس تاریخ شفاهی
مدتی بود در جلسات آیتالله بهشتی شرکت میکرد. توی این رفت و آمدها کمکم سخنرانیهای خودش هم، رنگ و بوی دیگری گرفت. یک روز هم چند کتاب ممنوعه با خودش به خانه آورد که یکی از آنها رساله آیتالله خمینی بود. از طریق همین جلسات، فاطمه از حال آیتالله خمینی که به ایشان آقا میگفت، باخبر میشد و سخنرانیهای ایشان را از نجف دنبال میکرد. یک روز وقتی از سخنرانی به خانه برمیگشت، احساس کرد چند نفر در تعقیب او هستند. بدون اینکه به روی خودش بیاورد وارد خانه شد و در را بست.معرفی کتاب چشمان عقاب
به بهانه روز نیروی هوایی(19 بهمن)
تعداد کم خلبانان، کمبود تجهیزات پروازی اعم از هواپیما، دوربین و تحریمهای تسلیحاتی، هیچگاه مانع از انجام پروازهای شناسایی نشد. خلبانان شجاع و با دانش آر. اِف-4 بارها جان خود را به خطر انداختند تا ضمن انجام موفق عملیات عکسبرداری، سالم هواپیما و عکسهای آن را به پایگاه برگردانند. این روند تا پایان جنگ ادامه داشت و با موفقیت همراه بود. البته در این راه تعدادی از این خلبانان نیز به شهادت رسیدند. در این فصل نویسنده سعی کرده با اتکا به اسناد مکتوب و همچنین گفتوگو با خلبانان و متخصصان گردان 11 شناسایی به شرح فداکاریها و نقش این یگان در عملیات مختلف در طول 8 سال دفاع مقدس بپردازد.5
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-49
دو ساعت از زخمی شدنم گذشته بود. هوا کمکم روشن میشد. همچنان مشغول خواندن قرآن بودم. تنهایی و زخم را فراموش کرده بودم. ناگهان متوجه شدم دو نفر از سربازان شما در فاصله نسبتاً زیادی به طرفم میآیند. خوشحال شدم. جان تازهای گرفتم و با تمام قوا فریاد زدم. هر چه فریاد میکردم آنها نمیشنیدند. بالاخره هم مسیرشان را تغییر دادند و به طرف دیگر رفتند.






