معرفی کتاب «دو انگشت روی یک ماشه»
روایت سیروس شهبازی از خاطرات جنگ
کمکم شعلههای انقلاب داشت کوچهها و خیابانهای شهرشان را روشن میکرد و سروصداها از دل همان کوچهپسکوچهها بلند میشد. دیری نگذشته بود که صفهای تظاهرات و راهپیماییها در شهر راه افتاد. آنها هم به تظاهرات پیوستند. حالا دیگر همه بیقرار و خواستار یک تغییر و تحول بزرگ بودند... تا اینکه سرانجام، روز بیست و دوم بهمن، پیروزی محقق شد و انقلاب به ثمر نشست.مروری بر کتاب «حجرۀ شمارۀ دو»
خاطرات ابوالقاسم اقبالیان
در پشت جلد کتاب میخوانیم: «از در شرقی فیضیه که وارد میشدیم، دومین حجرۀ سمت راست حجرۀ شمارۀ دو بود؛ حجرهای که خاطراتم را بهتر از من یادش هست. آن حجره رفتهرفته پاتوق طلبههایی شد که سرشان فقط به درس و بحث گرم نبود؛ طلبههایی که نمیتوانستند آرام بنشینند و مثل بچۀ آدم فقط درسشان را بخوانند. اگر کسی میخواست از وضعیت مملکت خبر تازهای بگیرد، به حجرۀ شمارۀ دو میآمد...»مروری بر کتاب «بازیدار»
جنگ به روایت یک شهروند عراقی، سید عباس موسوی
«بازیدار» آن کبوتری است که میان نیلی بیکران آسمان در پرواز زیبا و هنرمندانۀ خویش چنان در لحظه چرخ میزند و معلق میخورد که چشم و زبان و دل هر تماشاگری را به حیرت و تحسین وامیدارد. صحنۀ زندگی کم دارد از این کبوترچرخها، از این آدمها... این شرح مختصری از عنوان کتاب است که پیش از متنِ نسبتاً حجیم خاطرات سید عباس موسوی با آن مواجه میشویم. «بازیدار» که به قلم محبوبهسادات رضوینیا به نگارش درآمده، چاپ اول آن در 1400 توسط شرکت انتشارات سورۀ مهر در 472 صفحه و شمارگان 1250 نسخه با قیمت 110000 تومان در جلد معمولی و قطع رقعی منتشر و راهی بازار کتاب شده است.مروری اجمالی بر کتاب «بهشت تخریب»
خاطرات مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب لشکر 32 انصارالحسین
«بهشت تخریب» با دستنوشتۀ کوتاهی از راوی آغاز میشود و پس از فهرست، نگارنده در یادداشت خود به اشتیاق دل یا وسوسۀ قلمش و نیز به دو سال مصاحبه، تدوین و نگارش برای به سامان رسیدن این کار اشاره میکند. متن کتاب از نظر موضوعی، تاریخ شفاهی مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب لشکر 32 انصارالحسین است که طی ده فصل خاطرات خویش را روایت میکند. همچنین در این کتاب از تصاویر بسیاری استفاده شده که به صورت دستهبندی و مرتب با شرح کامل در انتهای هر فصل آمده است.معرفی کتاب «ستارههای بلوچ»
خاطرات روحانی مدافع حرم، عباس نارویی از حضور نَبویون در نبرد سوریه
از خودم بدم میآمد که شیخ آن قافله بودم و حالا زنده روی آن تخت نفس میکشیدم. عبدالنبی انگار ذهنم را خواند که شروع کرد به موعظه و از تکلیفی گفت که خداوند برای بعد از این حادثه بر دوش من گذاشته است. تکلیف روایت شهامت و حریت و رادمردی ستارههای بلوچستان را اول بار باجناق سرطایفه، بر سر راهم قرار داد؛ کاری سخت و دشوار که از همۀ رنجهای زندگی سختتر مینمود. از همانجا دیگر ذهن و خیالم درگیر این شد که افرادی را از زندههای آن حادثه ببینم و شرح آن قتلگاه را تمام و کمال بپرسم..مروری کوتاه بر کتاب «فراتر از ستارههایم»
خاطرات سرهنگ محمدولی محمودی هرسینی
«تقدیم به یادگاران نخلهای سوخته! لحظههای ایثار؛ انفجار بمب و مینهای عمل کرده! پیشکش به جانبازان گمنام؛ شما که غمتان نامحدود است!» «فراتر از ستارههایم» با این تقدیمنامه که حس و تصویر را به هم میآمیزد شروع میشود. بعد از صفحۀ فهرست، دستخط کوتاه تأییدیۀ سرهنگ محمدولی محمودی هرسینی و سپس مقدمۀ سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و در ادامه، پیشگفتار مؤلف (گردآورندۀ اثر) میآید. کتاب ده فصل دارد. بعد از متن اصلی کتاب که بر اساس پرسش و پاسخ تنظیم شده، نقشهها و تصاویر سیاه و سفید با کیفیت نسبتاً خوب و سپس نمایه و سرانجام کتابنامه درج شدهاند.نگاهی به کتاب «برای صلح جنگیدم»
تاریخ شفاهی اصغر احمدی
کتاب با دستخط تأیید متن توسط راوی آغاز میشود. برگ بعدی به تقدیمنامه اختصاص دارد. آنگاه نوبت به فهرست میرسد و به دنبال آن، به ترتیب پیشگفتار مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خوزستان، مقدمۀ سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و سخنی با خوانندگان به قلم تدوینکنندۀ کتاب میآید. متن کتاب شامل چهارده فصل است و ضمائم پایانی نیز عکسهای رنگی و با کیفیت مقبول همراه با شرحی مختصر و مفید را در بر میگیرد.مروری اجمالی بر کتاب «از آلاچیق تا سنگر»
خاطرات عباسعلی درگاهی
روی جلد «از آلاچیق تا سنگر» تصویر تأملبرانگیز رزمندهای نقش بسته که بیرون از سنگر در پناه خدایش سر به سجده برده و در پشت جلد کتاب، روایتی چندخطی از فتحی عظیم درج شده است: «نیروهای رزمنده با مشاهدۀ انهدام تانکهای عراقی با فریادهای اللهاکبر از خاکریز به سمت عراقیها سرازیر شدند و ساعت چهار صبح بود که با بیسیم به ما خبر دادند، پیشروی نیروهای گردان علیاکبر و گردان میثم و گردانهای دیگر که در محاصرۀ نیروهای عراقی بودند، آزاد شدند و آتش توپخانهها و تانکهای دشمن هم کمتر شد...»معرفی کتاب «آسمان به بهشت نزدیک است»
خاطرات خلبان حسین بهزادفر
روی جلد «آسمان به بهشت نزدیک است» با استفاده از عکسی مناسب از خلبان و چینش پلکانی کلمات عنوان کتاب رو به بالا کار شده که اوج گرفتن و پرواز را تداعی میکند. کتاب، نخست با تقدیمنامۀ کوتاه خلبان حسین بهزادفر به همسرش و بعد دستخط تشکر وی از کسانی که در جمعآوری خاطرات رزمندگان و ایثارگران تلاش میکنند، شروع میشود. آنگاه مقدمۀ سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس و به دنبال آن، پیشگفتار تحقیقات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان شمالی میآید؛مروری بر کتاب «چادر گُلگُلی»
برگی از تاریخ شفاهی انقلاب و جنگ به روایت صدیقه اردکانی
روایت از زمانی شروع میشود که راوی (صدیقه اردکانی) از جد مادریاش و ایستادگی او در برابر رضاخان میگوید که قانونِ لباس متحدالشکل و کشف حجاب را در کشور اجرا کرده بود: «پدربزرگم، سید محمد حسینی سرابی، از خادمان مسجد گوهرشاد بود. ایشان با کارهای رضاخان مخالفت میکرد. رژیم میخواست با این قانون، روحانیان و همۀ کسانی را که لباس سنتی داشتند، خلعلباس کند. برای همۀ مردها لباس متحدالشکلی تعیین شده بود. پدربزرگم میگفت: ما لباس آباواجدادیمان را کنار نمیگذاریم که کلاه شاپو بپوشیم و اوسار به گردنمان بیندازیم.» اوسار همان افسار در لهجۀ محلی و کنایه از کراوات بود....
8
...