تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سید یحیی صفوی

از شرق بصره تا مهران

جلد دوم

موضوع اصلی جلسۀ بیست‌ونهم (که این جلد کتاب با آن آغاز می‌شود) ادامۀ جنگ پس از فتح خرمشهر است. به‌زعم راوی، مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی در آن زمان معتقد بودند که لازمۀ دفاع از خوزستان و جلوگیری از حملۀ مجدد ارتش عراق به ایران، ورود به خاک عراق با هدف رسیدن به خط پدافندی مناسب و تحمیل ارادۀ سیاسی جمهوری اسلامی به رژیم بعث، برای استیفای حقوق ملت ایران است.

مروری اجمالی بر کتاب «عشق هرگز نمی میرد...»

زندگی‌نامۀ پروین سلگی، همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی

وقتی کتاب را ورق می‌زنیم، پس از تقدیم نامه، با مقدمۀ نویسنده مواجه می‌شویم که در شش پرده تنظیم شده و به طور مفصّل از چگونگی شکل‌گیری کتاب از ایدۀ اولیۀ تهیه و تنظیم مطالب آن گرفته تا زمان اتمام کتاب در بهمن‌ 1398 اشاره می‌کند. نویسنده حتی در تکمله‌ای که مدتی بعد بر این مقدمه می‌نویسد و در ادامۀ آن درج شده، این نکته را نیز روشن می‌سازد که چگونه عنوان کتاب را انتخاب کرده است.

نگاهی به کتاب «ماه و پروین»

خاطرات همسر سردار شهید جلال ذوالقدر

روی جلد کتاب با طرحی از ماه و گُل‌و‌بُته در زمینه‌ای به رنگ سبز مزیّن شده و در پشت جلد نیز بندی منتخب از متن این خاطرات دلالت بر اندیشۀ شهادت‌طلبانه دارد: «عصرهنگام حجت‌الله کوله‌بارش را برداشت و در میان سلام و صلوات و بوی اسپند و بوسیدن قرآن خداحافظی کرد و رفت. وقتی همسر و مادرش اصرار کردند بیشتر بماند گفت که می‌خواهد شیرینی بخرد و قدم نورسیده‌اش را با رزمنده‌ها جشن بگیرد. همه می‌دانستند که شیرینی و جشن بهانه است و او دارد خودش را به ادامۀ عملیات بدر می‌رساند.»

نگاهی به کتاب«یاد یاران، تبار شناسی ایل خراسانی»

تبارشناسی و ضرورت‌ آن، با اتکا به تاریخ شفاهی

تبارشناسی، همان‌گونه که از نام آن بر می‌آید، کوششی روشمند و جست‌وجوگرانه به منظور دریافت و ارائه تصویری روشن از پیشینه افراد یا یک نسل در دوره‌ای خاص یا ادوار مختلف تاریخ است. امروزه با دگرگونی‌ جوامع، به‌ویژه پس از انقلاب صنعتی و جابه‌جایی گروه‌های انسانی و دگرگونی در وضعیت و موقعیت خانواده‌ها، بر اهمیت این گونۀ پژوهشی افزوده شده ‌است.

معرفی کتاب «آیت خدا»

زندگی آیت‌الله حاج شیخ علی بدری دشتی

در روایت اول، آیت‌الله حاج شیخ علی بدری دشتی نخست از روستای زادگاهش کُردَوان علیا (از توابع بخش کاکی شهرستان دشتی در استان بوشهر) می‌گوید: «روستای ما مهد فرهنگ و اخلاق اسلامی بود. ماه محرم روضه‌های سنتی می‌خواندند؛ یک نفر می‌آوردند وقایع محرم از اول تا روز عاشورا را می‌خواند. کوچک که بودم اسبی را می‌آوردند شبیه ذوالجناح؛ نگاه به چشمش کردم دیدم همان‌طور که مردم سینه می‌زدند آن هم داشت اشک می‌ریخت. کُردَوان علیا مهد علما بود. به برکت جد بزرگ من و شاگردانی که تربیت کرد مهد علما شد.»

نگاهی به کتاب «سکان‌دار»

خاطرات محمدرضا حسنی

بهمن 1363 دیگر طاقتش طاق شده بود. خود را به آب و آتش می‌زد تا اعزامش کنند، اما به خاطر همان سن کم نمی شد. تصمیم گرفت هرطور شده حتی بدون اجازۀ والدین و مدیران کارخانه، به صورت قاچاقی، خود را به جبهه برساند. تا اینکه در پایگاه بسیج کارخانه وقتی شور و اشتیاقش را برای رفتن دیدند، به او گفتند: «تو در پشت خط توانایی ارائۀ خدمات را داری و به نسبت سن و سالی که داری می‌توانی کار خدماتی بکنی. می‌توانی از طریق ستاد پشتیبانی جنگ و جهاد سازندگی به جبهه اعزام شوی...»

مروری اجمالی بر کتاب «دستنامۀ تاریخ شفاهی»

یک بررسی تازه از مسیر پرپیچ‌وخم تاریخ شفاهی

پیش از هرچیز، شاید اشاره به این نکته ضروری باشد که این‌بار معرفی کتاب در زمینۀ تاریخ شفاهی قدری با روال معمول متفاوت است. زیرا در سایت تاریخ شفاهی قاعده بر این بوده و هست که هر بار کتابی از سری خاطرات و سرگذشت‌نامه مرتبط با جنگ و دفاع مقدس انتخاب و در اینجا معرفی شود. اما این‌دفعه استثنائاً مجموعه مقالاتی برای معرفی برگزیده شده که دربارۀ تاریخ شفاهی بوده و هریک از این مقالات توسط نویسنده‌ای که متخصص در زمینۀ خاصی از مباحث مربوط به تاریخ شفاهی است، نگاشته شده.

مروری بر کتاب «رقص روی یک پا»

خاطرات اسماعیل یکتایی

پدر اسماعیل دکان بقالی داشت و هر چه که مردم به آن احتیاج داشتند در آن پیدا می‌شد؛ از انواع خوراکی گرفته تا لوازم خرازی. بعد از ورود تلویزیون، دکان عملاً قهوه‌خانه شد. گاهی پیش می‌آمد که هنگام پخش فیلم یا سریال، همسایه‌ها حتی غذایشان را هم می‌آوردند و داخل دکان می‌خوردند. فضای صمیمی و دوست‌داشتنی‌ای بود و اسماعیل می‌دید که کاروبار پدرش رونق گرفته و خود پدر نیز از این بابت بسیار خوشحال بود. اسماعیل اغلب به دکان پدرش می‌رفت و در کارها به او کمک می‌کرد.

نگاهی به کتاب «من می‌آیم»

کلاس چهارم را که تمام کرد چهارده سال داشت. چون پنجم ابتدایی مهم‌تر و با آزمون نهایی همراه بود، می‌بایست به روستای هولار که مدرسۀ بزرگ‌تری داشت، می‌رفت. اما راهش دور بود. آن زمان در خانواده‌های روستایی، دخترها بدون همراهی بزرگ‌تر به روستای دیگر رفت‌وآمد نمی‌کردند. به این ترتیب، سیده زهرا مجبور شد ترک تحصیل کند. اما هرچه زمان می‌گذشت، دلتنگی‌اش برای مدرسه و درس خواندن بیشتر می‌شد. با این حال، سال بعد وقتی که دید نمی‌تواند به مدرسه برود، تصمیم گرفت خیاطی یاد بگیرد.

مروری اجمالی بر کتاب «رزمندۀ کتانی‌پوش»

خاطرات حشمت‌الله هدایتی از دفاع مقدس تا مقاومت سوریه

کتاب با یادداشتی از حوزۀ هنری گیلان شروع می‌شود، با پیش‌گفتار نویسنده ادامه پیدا می‌کند و می‌رسد به مقدمۀ راوی. سپس متن خاطرات می‌آید که روایت آن در 42 فصل انجام می‌گیرد. به دنبال آن، بخش تصاویر سیاه و سفید با کیفیت نسبتا‌ً خوب و قابل قبول و در انتها نیز نمایه گنجانده شده است. راوی کتاب (حشمت‌الله هدایتی) سال 1346 در املش، از شهرهای شرق استان گیلان، به دنیا آمد.
...
8
...
 

شانه‌های زخمی خاکریز - 6

کلبه‌ای در اختیارمان گذاشتند. اینجا دیگر همه کاری می‌کردیم. حتی حدود 15 روز مشغول سوله‌زنی بودیم ضمن کار سوله‌زنی وقتی مسئول گروه ـ نصرتی ـ آمد و گفت که زود آب و گل درست کنید و روی پلیت‌ها بریزید که برق نزنند، تازه فهمیدیم که اطرافمان پر از دمکرات است. کار زیاد بود و هیچکس بیکار نمی‌ماند. همه در کنار هم با تلاش کار می‌کردند و این در گرمای 30 ـ 40 درجه بود با پشه‌های فراوانی که دائم نیش می‌زدند.