مروری اجمالی بر کتاب «جُولِه»

خاطرات سرهنگ پاسدار علی فرمانی

طرح روی جلد «جُولِه» سادگی منحصربه‌فردی دارد؛ عنوان خون‌رنگ کتاب بر زمینه‌ای سیاه و سفید در ترکیبی از طراحی و عکس، به‌خوبی باعث جلب توجه می‌شود. علاوه بر این، صفحه‌بندی زیبای کتاب نیز شایستۀ تحسین است. بعد از صفحۀ عنوان، فهرستی از بخش‌های متعدد کتاب (مشتمل بر76 بخش) درج شده و بعد از آن، مقدمۀ کوتاه نویسنده جای گرفته. در ادامه، متن خاطرات به شیوۀ اول شخص مفرد و به روایت سرهنگ پاسدار علی فرمانی می‌آید. پایان کتاب به تصاویر سیاه و سفید با کیفیت مقبول و صفحۀ آخر نیز به معرفی چندخطی از نویسنده و آثار چاپ شده‌اش اختصاص دارد.

معرفی کتاب «تو باید زنده بمانی»

اوایل اسفند 1366 به بهانۀ دیگری متوسل می‌شود: به اتفاق یکی از دوستانش تصمیم می‌گیرند سری به بروبچه‌های جبهه در مناطق عملیاتی حلبچه بزنند. زمانی که می‌رسند، روز قبلش صدام شهرها و روستاهای حلبچه را بمباران کرده بود. وقتی وارد شهر قدیمی و مخروبه حلبچه شدند، مردم با کمک نیروهای نظامی در حال جمع‌آوری جنازه‌ها بودند تا توی وانت‌ها و کامیون‌ها بگذارند و به سمت قبرستان ببرند... آن روز یکی از بدترین روزهای زندگی‌اش بود که هرگز تلخی‌اش را فراموش نکرد.

مروری بر کتاب «سه شیفته پای کار»

خاطرات حمید کامران‌زاده

وقتی راوی (حمید کامران‌زاده) نوجوان بود، به‌طور تمام‌وقت همراه با پدر در خواربارفروشی‌اش کار می‌کرد، اما پس از گذشت ایامی چند، احساس کرد توانش فراتر از این کار است. نمی‌خواست تنها به همان شغل پدرش محدود بماند، تا اینکه بالاخره در بیست‌ودوسالگی از شهر زادگاهش- فومن- خود را به رشت رساند و با اندک سرمایه‌ای که اندوخته بود، وارد کار بسازوبفروشی شد.

بار انقلاب را روی دوشم بگذارید تا به مقصد برسانم

روایت مستند داستانی زندگانی فاطمه همایون‌مقدم براساس تاریخ شفاهی

مدتی بود در جلسات آیت‌الله بهشتی شرکت می‌کرد. توی این رفت و آمدها کم‌کم سخنرانی‌های‌ خودش هم، رنگ و بوی دیگری گرفت. یک روز هم چند کتاب ممنوعه با خودش به خانه آورد که یکی از آنها رساله آیت‌الله خمینی بود. از طریق همین جلسات، فاطمه از حال آیت‌الله خمینی که به ایشان آقا می‌گفت، باخبر می‌شد و سخنرانی‌های ایشان را از نجف دنبال می‌کرد. یک روز وقتی از سخنرانی به خانه برمی‌گشت، احساس کرد چند نفر در تعقیب او هستند. بدون این‌که به روی خودش بیاورد وارد خانه شد و در را بست.

معرفی کتاب چشمان عقاب

به بهانه روز نیروی هوایی(19 بهمن)

تعداد کم خلبانان، کمبود تجهیزات پروازی اعم از هواپیما، دوربین و تحریم‌های تسلیحاتی، هیچ‌گاه مانع از انجام پروازهای شناسایی نشد. خلبانان شجاع و با دانش آر. اِف-4 بارها جان خود را به خطر انداختند تا ضمن انجام موفق عملیات عکس‌برداری، سالم هواپیما و عکس‌های آن را به پایگاه برگردانند. این روند تا پایان جنگ ادامه داشت و با موفقیت همراه بود. البته در این راه تعدادی از این خلبانان نیز به شهادت رسیدند. در این فصل نویسنده سعی کرده با اتکا به اسناد مکتوب و همچنین گفت‌وگو با خلبانان و متخصصان گردان 11 شناسایی به شرح فداکاری‌ها و نقش این یگان در عملیات مختلف در طول 8 سال دفاع مقدس بپردازد.

معرفی کتاب «دو انگشت روی یک ماشه»

روایت سیروس شهبازی از خاطرات جنگ

کم‌کم شعله‌های انقلاب داشت کوچه‌ها و خیابان‌های شهرشان را روشن می‌کرد و سروصداها از دل همان کوچه‌پس‌کوچه‌ها بلند می‌شد. دیری نگذشته بود که صف‌های تظاهرات و راهپیمایی‌ها در شهر راه افتاد. آن‌ها هم به تظاهرات پیوستند. حالا دیگر همه بی‌قرار و خواستار یک تغییر و تحول بزرگ بودند... تا اینکه سرانجام، روز بیست و دوم بهمن، پیروزی محقق شد و انقلاب به ثمر نشست.

مروری بر کتاب «حجرۀ شمارۀ دو»

خاطرات ابوالقاسم اقبالیان

در پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «از در شرقی فیضیه که وارد می‌شدیم، دومین حجرۀ سمت راست حجرۀ شمارۀ دو بود؛ حجره‌ای که خاطراتم را بهتر از من یادش هست. آن حجره رفته‌رفته پاتوق طلبه‌هایی شد که سرشان فقط به درس و بحث گرم نبود؛ طلبه‌هایی که نمی‌توانستند آرام بنشینند و مثل بچۀ آدم فقط درسشان را بخوانند. اگر کسی می‌خواست از وضعیت مملکت خبر تازه‌ای بگیرد، به حجرۀ شمارۀ دو می‌آمد...»

مروری بر کتاب «بازیدار»

جنگ به روایت یک شهروند عراقی، سید عباس موسوی

«بازیدار» آن کبوتری است که میان نیلی بی‌کران آسمان در پرواز زیبا و هنرمندانۀ خویش چنان در لحظه چرخ می‌زند و معلق می‌خورد که چشم و زبان و دل هر تماشاگری را به حیرت و تحسین وامی‌دارد. صحنۀ زندگی کم دارد از این کبوترچرخ‌ها، از این آدم‌ها... این شرح مختصری از عنوان کتاب است که پیش از متنِ نسبتاً حجیم خاطرات سید عباس موسوی با آن مواجه می‌شویم. «بازیدار» که به قلم محبوبه‌سادات رضوی‌نیا به نگارش درآمده، چاپ اول آن در 1400 توسط شرکت انتشارات سورۀ مهر در 472 صفحه و شمارگان 1250 نسخه با قیمت 110000 تومان در جلد معمولی و قطع رقعی منتشر و راهی بازار کتاب شده است.

مروری اجمالی بر کتاب «بهشت تخریب»

خاطرات مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب لشکر 32 انصارالحسین

«بهشت تخریب» با دست‌نوشتۀ کوتاهی از راوی آغاز می‌شود و پس از فهرست، نگارنده در یادداشت خود به اشتیاق دل یا وسوسۀ قلمش و نیز به دو سال مصاحبه، تدوین و نگارش برای به سامان رسیدن این کار اشاره می‌کند. متن کتاب از نظر موضوعی، تاریخ شفاهی مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب لشکر 32 انصارالحسین است که طی ده فصل خاطرات خویش را روایت می‌کند. همچنین در این کتاب از تصاویر بسیاری استفاده شده که به صورت دسته‌بندی و مرتب با شرح کامل در انتهای هر فصل آمده است.

معرفی کتاب «ستاره‌های بلوچ»

خاطرات روحانی مدافع حرم، عباس نارویی از حضور نَبویون در نبرد سوریه

از خودم بدم می‌آمد که شیخ آن قافله بودم و حالا زنده روی آن تخت نفس می‌کشیدم. عبدالنبی انگار ذهنم را خواند که شروع کرد به موعظه و از تکلیفی گفت که خداوند برای بعد از این حادثه بر دوش من گذاشته است. تکلیف روایت شهامت و حریت و رادمردی ستاره‌های بلوچستان را اول بار باجناق سرطایفه، بر سر راهم قرار داد؛ کاری سخت و دشوار که از همۀ رنج‌های زندگی سخت‌‎تر می‌نمود. از همانجا دیگر ذهن و خیالم درگیر این شد که افرادی را از زنده‌های آن حادثه ببینم و شرح آن قتلگاه را تمام و کمال بپرسم..
...
8
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 108

وقتی به موضع رسیدم رفتم داخل سنگر. سربازها گفتند: «آن سرباز انتظامات، یعنی یعقوب احمد،‌ که عصام را دستگیر کرده بود دیروز بر اثر اصابت ترکش گلوله ایرانیها کشته شد. خدا را شکر کردم. بعد شنیدم سرهنگ میسر به ستوان یکم عباس اهل بصره گفته بود: «تفاوت کشته شدن عصام و یعقوب تفاوت بهشت و جهنم است.» چند روز گذشت. حمله شما شروع شد. تقریباً تا ساعت پنج‌ونیم صبح ما هنوز در مواضع خودمان بودیم. در شبِ حمله، آسمان را ابرهای سیاه پوشانده بود. افراد ما همه ترسیده بودند و حالت عجیبی داشتند. خستگی مفرط و یأس در تک‌تک افراد به چشم می‌خورد. رخوت و ترس موقعی بیشتر شد که ستوان یکم احمد جمیل و سرهنگ میسر با داد و فریاد ز افراد می‌پرسیدند «پل کجاست؟ پل کارون کجاست؟»