راوی خاطرات جمع‌گرایانه و بدور از تنش‌های سیاسی بی‌فایده

سید محمود دعایی چهره آرام و متین و متواضعِ عرصه رسانه، در 81 سالگی بعد از چند دهه فعالیت فرهنگی و سیاسی از دنیا رفت. او از سال‌های جوانی و تحصیل در حوزه علمیه قم به نهضت روحانیت پیوست و از میانه‌های دهه 1340 شمسی با هجرت به شهر نجف در زمره نزدیکان امام خمینی قرار گرفت.

بهاریه

فکر، آن باشد که بگشاید رهـی

طبیعت در مسیر کمال و نوجویی، به بهار رسید و آدمی را غرق در امید و نشاط نمود. اهل معنا که چشم بر اغیار می‌بندند و بر معشوق می‌گشایند؛ نظر به حقیقت هستی دارند و جان را از فکرِ تن خالی می‌کنند تا شایستۀ رزق اجــلالی شوند و جهان را فرصتی برای نزدیکی به مطلق وجود می‌بینند. اکنون تلاقی شعبان‌المعظم و رمضان‌المبارک با آغاز سال نو، بهار جسم و جان و ماده و معنا را با هم محقق ساخته است، پس باید از این فرصت نهایت بهره را جست.

روش تاریخ شفاهی چه تأثیری در «تغییر روایت» از جنگ دارد؟

موضوع روایت از جنگ، وقایع و رخدادهای جنگ است، زیرا درون‌مایه روایت، واقعه است که موجب شکل‌گیری طرح کلی از آغاز، ادامه و پایان آن می‌شود. وقایع تاریخی، در آثار پژوهشی بر پایه اسناد و با استفاده از استدلال مورد بررسی قرار می‌گیرد، در حالی‌که در تاریخ شفاهی، وقایع بر اساس حافظه تاریخی، یا دست‌نوشته‌های مکتوب روایت می‌شود؛ با این تفاوت مهم که راوی واقعه، مشاهدات یا نقش خود را در واقعه، محور قرار داده...

بهاریه

مرید بهار مرده نماند

با رسیدن بهار و آغاز ماه فروردین، سال گذشته با همۀ شادی‌ها و تلخ‌کامی‌ها به خاطره‌ها پیوست و بخشی از تاریخ شد. تأمل درباره بهار، یادآور حقایقی از هستی است که وجود انسان بسترِ دریافت آن است. گویی آفریدگار جهان، انسان را آفرید تا همین حقایق را درک کند. اکنون این ما هستیم و بهاری دیگر که در قرابتی لطیف با ماه شعبان- ماه بخشش و مهربانی- فرصتی برای پاکیزگی دل و دوری از هواهای بدسرشت فراهم آورده است.

نقدی بر تاریخ شفاهی جنگ؛ بازبینی تجربه یک گفت‌وگو

در منابع فارسی، تاریخ شفاهی بیشتر به اعتبار روش شفاهی و تمایز آن با تاریخ مکتوب، مورد توجه و تأکید قرار گرفته و در بیشتر موارد با روش مصاحبه، یکسان تصوّر شده است. در منابع خارجی، متأثر از نظرات فلسفی که در این زمینه وجود دارد، از نظر روش‌شناختی نظرات دیگری وجود دارد که در تاریخ شفاهی جنگ، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. در این یادداشت، تجربه تاریخ شفاهی با سردار غلامعلی رشید را بازبینی خواهم کرد.

دل‌نوشته همکاران

«خنجرِ خاطره خط می‌اندازد روی همه چیز زندگی»

اتاق ۳۱۹ طبقه سوم حوزه هنری خیابان سمیه پذیرای رفت و آمدها و نشست و خاست‌های همکاران سختکوش و دلسوز مرکز مطالعات بوده است. این اتاق، «وامدار خاطرات» احد گودرزیانی و مهدی خانبانپور متعهد، خوش‌رو و صبوری بود که بی‌ادعا به کار مشغول بودند.

ظرفیت‌های تاریخ شفاهی

در چند دهه اخیر تاریخ شفاهی تنها به‌عنوان «خاطره‌گیری» از افراد حاضر در یک واقعه و رویداد به کار رفته است؛ بدین‌گونه که به‌سوی شاهدان یک رخداد خاص می‌رویم. خاطرات آنان را جمع می‌کنیم و سپس با تدوینی خاص منتشر می‌کنیم. در این میان ظرفیت‌های دیگر تاریخ شفاهی به حاشیه رفته‌اند.

خاطراتی که دیده نمی‌شود

هدف از خاطره‌نگاری و تاریخ شفاهی، صرفاً انتشار داشته‌های ذهنی یک راوی نیست؛ بلکه هدف، افزودن برگی جدید و البته معتبر به صفحات کتاب تاریخ با هدف کمک به ثبت یا کشف حقیقت است.

بازاری شدنِ آثار تاریخ شفاهی؛ فرصت یا تهدید

با پیشرفت فناوری‌ها در حوزه‌های مختلف و افزایش آثار فرهنگی، شعار ضرورت «بازاری» شدن کالاها و از جمله آثار تاریخ شفاهی بیش از هر زمان دیگر به گوش می‌رسد. این بازاری‌بودن و تجاری شدن، موجب شده که بعضی‌ها، انواع مصاحبه سؤال و جوابی‌ را با یک بازخوانی ساده و ویرایش مختصر، منتشر و روانه بازار کنند که در موارد متعدد شاهد آثاری ضعیف هستیم. باید توجه داشت که جرأت و جسارتِ نوشتن، یک مسئله است و کوشش برای تولید اثری فاخر، مسئله‌ای دیگر.

هفته وحدت در پاکستان

در کراچی برادران اهل سنت، در روز ۱۲ ربیع‌الاول جشن عید میلادالنبی برگزار می‌کنند. بعضی روزه می‌گیرند، لباس نو می‌پوشند، غذاهای خوشمزه درست می‌کنند و شیرینی و شربت برای همسایه‌ها می‌فرستند تا آنها هم در این شادی سهیم باشند. در این روز، در شهر کراچی، مراسمی با قدمت ۲۵۰ سال از منطقه‌ای به نام‌ تاور آغاز می‌شود.
3
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 108

وقتی به موضع رسیدم رفتم داخل سنگر. سربازها گفتند: «آن سرباز انتظامات، یعنی یعقوب احمد،‌ که عصام را دستگیر کرده بود دیروز بر اثر اصابت ترکش گلوله ایرانیها کشته شد. خدا را شکر کردم. بعد شنیدم سرهنگ میسر به ستوان یکم عباس اهل بصره گفته بود: «تفاوت کشته شدن عصام و یعقوب تفاوت بهشت و جهنم است.» چند روز گذشت. حمله شما شروع شد. تقریباً تا ساعت پنج‌ونیم صبح ما هنوز در مواضع خودمان بودیم. در شبِ حمله، آسمان را ابرهای سیاه پوشانده بود. افراد ما همه ترسیده بودند و حالت عجیبی داشتند. خستگی مفرط و یأس در تک‌تک افراد به چشم می‌خورد. رخوت و ترس موقعی بیشتر شد که ستوان یکم احمد جمیل و سرهنگ میسر با داد و فریاد ز افراد می‌پرسیدند «پل کجاست؟ پل کارون کجاست؟»