سادات خانم

...کفشهایمان را پوشیدیم و جانمازهایمان را مرتب کردیم تا کسی جایمان را نگیرد و بلند شدیم نیم‌خیز بودیم و هنوز راست نشده بودیم که به ناگاه صدای بسیار بسیار مهیبی همه چیز را درهم کوبید.

نیمه شعبان 1341 در خاطرات آیت الله دکتر محمد صادقی

از گذشته یکی از خصوصیات مذهب تشیع اثنی عشری بزرگداشت مقام امامان و رهبران دینی خود بوده و این سنت تا کنون نیز به قوت خود باقی است. یکی از مناسبت هایی که پیروان این مذهب پایبندی خاصی نسبت به آن نشان می دهند بر پایه اعیاد ماه شعبان به ویژه ولادت آخرین امام در نیمه (15 شعبان) هر سال قمری است.

شهید بروجردی در گفت و گو با سعید عابدینی

اولین بار در زمستان 1355 یکی از دوستان به نام سعید کاظمی قراری بین من و آقای بروجردی گذاشت؛ نزدیک میدان خراسان که آن‌جا او را دیدم. وقتی با هم آشنا شدیم قرار بعدی را گذاشتیم و با هم به قم رفتیم. قرار بعدی نیز دو سه ماه بعد بود که شد اوایل سال 1356 درست خاطرم نیست ولی احتمالاً ما دو بار در آن زمستان همدیگر را دیدیم.

در تعقیب و گریز(5)

رها امینی: سیدمحمدمهدی جعفری عضو کمیته استقبال از امام خمینی بود که پس از انقلاب به عضویت کمیته تبلیغات رادیو و تلویزیون درآمد و حتی پیام امام درباره بازگشایی مدارس را خودش از رادیو خواند،

خاطراتی از حسین شهیدزاده

در خلال مطالبی که دوستان درباره تجلیل از شادروان حسین شهیدزاده منتشر ساخته‌اند، از کتاب‌هائی که او نوشته یا ترجمه نموده ذکری رفته اما به داستان‌های کوتاه او که هنوز انتشار پیدا نکرده اشاره‌ای نشده است.

درگذشت و تدفین دکتر شریعتی در خاطرات دکتر محمد صادقی تهرانی

آیت الله العظمی‌دکتر محمد صادقی تهرانی در سال 1305 در تهران متولد شد. پس از تحصیل دبیرستان به درس آیت الله شاه آبادی و امام خمینی راه یافت و همزمان با بهره گیری از دروس فلسفی استادان میرزا مهدی و میرزا احمد آشتیانی دروس مقدماتی حوزه را نیز گذراند و طی سه سال دروس حوزه را تمام کرد. سال 1320 به قم رفت.

در تعقیب و گریز(4)

آرمن و آوانسیان: سیدمحمدمهدی جعفری که بارها از شریعتی شنیده بود: «تنها امید ما به مهندس بازرگان است» و می‌گوید بازرگان، شریعتی را فرزند خود می‌دانست، در جلد کتاب خاطراتش، «همگام با آزادی» فصلی را به طور مجزا به شریعتی اختصاص داده و در آن شرح اختلافاتی را بازگو می‌کند که شهید مطهری و مهندس بازرگان با شریعتی داشتند.

تنگنای آبادان از زبان یک افسر عراقی

پس از عملیات عبور نیروهای ما از رود کارون و مشخصا پس از عبور نیروهای ما و شکست ابتدایی آنها در اشغال خرمشهر، عملیات حصر آبادان به اجرا در آمد. در واقع نیروهای ما در پی شکست اشغال خرمشهر، ناگزیر شدند آبادان را به محاصره درآورند

خاطره‌ای از یک شهید زرتشتی

ز نماز نخواندنش، آن هم در اول وقت که همه‌ى بچه‌ها به امامت روحانى گروهان مشغول اداى آن بودند باید حدس مى‌زدم که مسلمان نیست، ولى هیچ وقت چنین برداشتى به ذهنم خطور نکرد.

خاطرات هفت رفیق

آن سوی خاطره‌ها،محصول هم‌نشینی‌های حسین شاه حسینی است با هفت تن از رفقا و همرزمان سیاسی دوران نهضت ملی و اکنون در حالی که برخی از آن رفقا نیز از این دنیا عزیمت کرده‌اند،
...
49
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97

یک ربع یا نیم ساعت به حمله نیروهای شما مانده بود. به اتفاق سرباز وظیفه عزیز زهیر، اهل بغداد، در سنگر نشسته بودیم. چند شب بود آماده‌باش کامل داده بودند و ما می‌ترسیدیم استراحت کنیم. شبها با ترس و دلهره زیادی صبح می‌شد. داخل سنگر مسلح نشسته بودیم و از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. گاهی چرت می‌زدیم،‌ گاهی یکدیگر را نگاه می‌کردیم، گاهی سرمان پایین بود و به حمله نیروهای شما فکر می‌کردیم و از خود می‌پرسیدیم «چه خواهد شد؟ آیا امشب آخرین زندگی است؟ آیا زخمی خواهیم شد؟ فرار خواهیم کرد؟