خاطرات هفت رفیق
آن سوی خاطرهها،محصول همنشینیهای حسین شاه حسینی است با هفت تن از رفقا و همرزمان سیاسی دوران نهضت ملی و اکنون در حالی که برخی از آن رفقا نیز از این دنیا عزیمت کردهاند،خاطرهای از شهدای 7تیر
شهید حجت الاسلام محمد حسن طیبی نماینده مردم اسفراین در خراسان (جنوبی) بود که در فاجعه بمبگذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.شهید بروجردی در گفت و گو با سردار احمد موسوی
محمد بروجردی، مسیح کردستان از جمله فرماندهان جنگ بود که نبوغ نظامیاش کنترل این خطه را به ایران بازگرداند. او از معدود اسطورههای جنگ است که دیگر تکرار نشدند. اول خرداد بیست و هشتمین سالگرد پرواز او به اوج آسمان بود.نگاهی به ماجرای جدایی نویسندگان و هنرمندان از حوزه هنری در سال 66
خواستهاید در مورد قیصر، مسائل سال 66 حوزه هنری و سروش نوجوان بنویسم. در مورد حوزه هنری فقط اشارهای میکنم چون در آن مورد، خود قیصر صحبتهای خوبی کرده است. من سعی میکنم به صورت گذرا و پراکنده به بعضی از مواردی که سروش نوجوان با آن درگیر بود که البته بیارتباط با مسائل حوزه هم نبود، بپردازم.در تعقیب و گریز(3)
سرگه بارسقیان: سیدمحمدمهدی جعفری اردیبهشت سال 1346 از زندان قصر آزاد شد و تصمیم گرفت در تهران بماند؛ فروردین سال بعد با تماس تراب (مرتضی) حقشناس با سازمان مجاهدین خلق ارتباط پیدا کرد؛دکتر شریعتی؛ آن طور که ما شناختیم
آن سالهایی که در مشهد زندگی میکردیم و کارمان را هم شروع کرده بودیم، دکتر علی شریعتی هم در دانشگاه فردوسی مشهد تاریخ و جامعهشناسی درس میداد و چون پدر دکتر، یعنی مرحوم محمدتقی شریعتی از قبیل جلسههای هفتگی و ماهانه کانون نشر حقایق اسلام را داشت، وقتی دکتر از پاریس برگشت، طیفی از مذهبیهای روشنفکر سخنرانیهای او را گوش کردند و طرفدارش شدند.عوارض جنگ جهانی دوم در کرمان
با اشغال ایران بوسیله قوای روس و انگلیس و بهم خوردن وضع ارتش و آزادی زندانیان علاوه بر قحطی و سختی معیشت، همه جا خصوصاً در راهها آثار ناامنی ظاهر شده بود.در تعقیب و گریز(2)
سرگه بارسقیان: «از ابتدای امسال تا پنجم آبان ماه در زندان قصر بودیم. از هفتم آبان ماه تا هفدهم دی ماه در دژ برازجان بودم. از نوزدهم به بعد در زندان یزد بودم و هستم.» این آخرین یادداشت روزانه دکتر سیدمحمدمهدی جعفری در سررسید سالانه بانک ملیاش در 29 اسفند سال 1344 بود؛سر بر آسمان خدا
هر لحظه، خبرى مدحوش فرا مىرسد؛ رنجى و شکنجهاى بر قلب محرومم؛ فشارى بر پاى خونینم؛ اشکى در گوشه دیدگانم؛ سوزى و جوشى بر همه اعصابم. به درگاه خدا دعا مىکنم.درک تاریخ
من یک سفر بیشتر با مرحوم ایرج افشار نبودم، چند روزی در لیدن در هلند با هم بودیم و خاطرهای از ایشان دارم که با موضوع صحبتم تناسب دارد. ما در سمیناری شرکت داشتیم و برای ناهار به رستورانی رفته بودیم....
50
...
آخرین مطالب
- ما منتظر صدای تاریخ شفاهی از دانشگاهها هستیم
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -2
- خاطرات محمد زقوت
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -1
پربازدیدها
- بایکوت
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96
- از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متن
- خاطرات روحالله رضوی
- سیصدوپنجاهویکمین شب خاطره -1
- مرجعیت علمی و صنفی؛ چشمانداز انجمن تاریخ شفاهی ایران
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 97
- تلاش گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، برای تأسیس رشته تاریخ شفاهی