عوارض جنگ جهانی دوم در کرمان
با اشغال ایران بوسیله قوای روس و انگلیس و بهم خوردن وضع ارتش و آزادی زندانیان علاوه بر قحطی و سختی معیشت، همه جا خصوصاً در راهها آثار ناامنی ظاهر شده بود.در تعقیب و گریز(2)
سرگه بارسقیان: «از ابتدای امسال تا پنجم آبان ماه در زندان قصر بودیم. از هفتم آبان ماه تا هفدهم دی ماه در دژ برازجان بودم. از نوزدهم به بعد در زندان یزد بودم و هستم.» این آخرین یادداشت روزانه دکتر سیدمحمدمهدی جعفری در سررسید سالانه بانک ملیاش در 29 اسفند سال 1344 بود؛سر بر آسمان خدا
هر لحظه، خبرى مدحوش فرا مىرسد؛ رنجى و شکنجهاى بر قلب محرومم؛ فشارى بر پاى خونینم؛ اشکى در گوشه دیدگانم؛ سوزى و جوشى بر همه اعصابم. به درگاه خدا دعا مىکنم.درک تاریخ
من یک سفر بیشتر با مرحوم ایرج افشار نبودم، چند روزی در لیدن در هلند با هم بودیم و خاطرهای از ایشان دارم که با موضوع صحبتم تناسب دارد. ما در سمیناری شرکت داشتیم و برای ناهار به رستورانی رفته بودیم.در تعقیب و گریز(1)
آرمن و آوانسیان: کنگره انجمنهای اسلامی دانشجویان و معلمان کشور در شهریور 1340 در کرج، 4 میهمان روحانی داشت، آیتالله جزایری به نمایندگی از آیتالله میلانی، آیتالله طالقانی، علامه طباطبایی و آیتآلله مطهری، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی به دلیل برگزاری مراسم سالگرد شهدای 30 تیر 1331 در ابنبابویه زندانی شده بودند و ...جنت آباد خرمشهر
آن روز آخرین شهیدى را که آوردند فکر مىکنم بیژن نورى بود. خواهرش خانم نورى معلم من در مدرسه سالور بود. خانواده شهید نورى خصوصا خواهرهایش در جنت آباد غوغایى به پا کردند...دیدهبان خرمشهر
آن چه مىخوانید ، بریدهاى است از خاطرات سرگرد جانباز، رحمان میرزاییان. مجموعه خاطرات او اخیرا در کتابى با عنوان «رستاخیز عاشقان»- و از ناحیه هیات معارف جنگ- که پایهگذار آن شهید سپهبد على صیاد شیرازى بود- منتشر شده است.خواستم از مادر بنویسم اما...
امسال روز مادر، سوم خرداد ، روز آزاد سازی خرمشهر است... برای کسی که سالها در ایران دبیر ادبیات بوده و انشاهای دانش آموزانش را خوانده و نمره داده، چه سخت است نوشتن، آن هم از مادر!...چند برگ از یادداشت های روزانه دیدهبان شهید حسین کهتری
پریروز صبح روی دکل جلو ـ شهید فخّاری ـ بودم که «بیشهای» آمد و گفت: «تعدادی از دیدهبانان تیپ قمر بنیهاشم (ع) شهید و مجروح شدهاند. برو، ببین وضعیت آنها چطور است.»سگهای جزیره
از بازی فوتبال با هم آشنا شدیم. در زمین گِلی و با پوتینهای پلاستیکی میدویدیم. آنها در یک تیم بودند و ما در تیم مقابل؛ بچههای اطلاعات عملیات در برابر دیدهبان توپخانه....
46
...
آخرین مطالب
پربازدیدها
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 76
چند ماه از جنگ گذشته بود و من در منطقه دیوانیه عراق نگهبان کارخانه و اسلحهسازی بودم. بعد از 9 ماه به جبهه فرستاده شدم. شش روز بود به جبهه طاهری آمده بودم که نیروهای شما حملهای با رمز ولایت فقیه در جبهه دارخوئین کردند. افراد جیشالشعبی در جبهه زیاد بودند. آنها همه اهل استان رملادی بودند. در این منطقه قریههایی بود که ویران شده و تنها چند دیوار کوتاه و تپههایی از آنها به جای مانده بود. افراد جیشالشعبی که اکثراً بعثی و بسیار وحشی هستند در این منطقه خیلی اسباب اذیت دیگران را فراهم میکردند.






