خـاطـرات احمـد احمـد (21)

خـاطـرات احمـد احمـد (۲۱)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى زندان شماره 2، بند شماره 4ضرب‏الاجل تعيين شده رو به پايان بود و ما خود را براى اعتصاب غذا آماده مى‏كرديم كه سرگرد تيمورى آمد و گفت كه فكر نكنيد ما از ضرب الاجل و تهديد شما ترسيديم، بلكه به خاطر جا و فضايى كه ايجاد شده، شما را از اينجا به زندان شماره 3 مى‏بريم؛ ولى بايد سه نفر به بند 4 زندان شماره 2 بروند. به اين ترتيب من به همراه دو نفر ديگر از دوستان به بند 4 زندان...

خـاطـرات احمـد احمـد (20)

خـاطـرات احمـد احمـد (۲۰)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى زندان قصرروز پنجشنبه، پس از پايان محاكمه، ما را به زندان قصر(1)  منتقل كردند. در آنجا ما را از پانزده نفر كه به اعدام و حبس ابد و طويل المدت محكوم شده بودند، جدا كرده و ابتدا به مدرسه نوسازى بردند و بعد در اتاق بزرگ و كثيفى كه در آن مقدارى زغال سنگ بود جاى دادند. اين اتاق، اتاق ملاقات قديم زندان بند 1 بود. برنامه آنها اين بود كه در روزهاى بعد ما را به زندان شماره 1...

خـاطـرات احمـد احمـد (19)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۹)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى         محاكمه اعضاى حزب ملل‏اسلامى در اوايل بهمن ماه پس از صد روز سكوت مطبوعاتى، رژيم با جار و جنجال زياد و در سطحى وسيع، اخبار كشف حزب ملل اسلامى را منتشر كرد. و عكس من هم در صفحه اول روزنامه اطلاعات و كيهان چاپ شد.(اسناد شماره 2 و 1) با غوغا سالارى در مطبوعات، بچه‏ها دريافتند به زودى دادگاه تشكيل خواهد شد. از اين رو بچه‏ها دور هم جمع شده درباره نحوه...

خـاطـرات احمـد احمـد (18)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۸)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى زندان جمشيديهاواسط دى ماه، تمام اعضاى حزب ملل اسلامى به زندان پادگان جمشيديه منتقل شدند. اين زندان از امكانات و فضاى بهترى چون: سالن بزرگ، تختهاى دو يا سه طبقه، پتو و بخارى برخوردار بود.جمشيديه داراى دو زندان يكى مخصوص افسرها و ديگرى براى سربازها بود. ما را به زندان سربازها برده و محبوس كردند. البته اعضاى كادر مركزى را به اتاق جداگانه‏اى بردند. زمستان آن سال در...

خـاطـرات احمـد احمـد (17)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۷)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى زندان موقت شهربانىزندان شهربانى داراى يك حياط گرد و ساختمانى سه طبقه در اطراف حياط بود. با اينكه هرچند نفر را در يك اتاق زندانى مى‏كردند، اما چند نفرى را كه مقاومت و سرسختى كرده بودند ازجمله من، در اتاقى به صورت انفرادى محبوس كردند. اتاق من پنجره‏اى مشرف به حياط زندان داشت. پاسبانهاى زندان بسيار بدخلق و بدزبان بودند. چنان با ما برخورد مى‏كردند كه گويى با حيوان...

خـاطـرات احمـد احمـد (16)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۶)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى كشف حزب ملل‏اسلامىدر روزهاى اول بازداشت، ما نتوانستيم به وضوح علت كشف حزب ملل اسلامى را دريابيم، تا اينكه بعدها در زندان پى به اصل ماجرا برديم.آقاى محمد باقر صنوبرى، كه مدت كوتاهى از عضويت او در حزب مى‏گذشت، شور و حرارت خاصى داشت و دنبال گسترش حزب بود و از خود فعاليت چشمگيرى نشان مى‏داد. او در مأموريتى كه به شهررى رفته بود تا فردى را به حزب دعوت كند و مراسم...

خـاطـرات احمـد احمـد (15)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۵)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى هاله‏هاى ابهاموقتى به شهربانى رسيديم، ديگر مرا نزد برادرم نبردند و به اين ترتيب از او جدا شدم. گويا برادرم در اين مدت با آنها وارد مذاكره شده و فهميده بود كه مشكل از طرف من است. ساعتى بعد به برادرم مى‏گويند كه آزاد است برود و او مى‏پرسد: «داداشم چه مى‏شود؟» به او مى‏گويند: «او حالا حالاها اينجا مهمان است، شما برويد.» حاج مهدى با قيافه حق به جانب مى‏گويد: «او...

خـاطـرات احمـد احمـد (14)

 خـاطـرات احمـد احمـد (۱۴)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى ازدواج «نه» دستگيرى «آرى» شغل معلمى و حضور بين بچه‏ها، از علايق شخصى من بود. از اين رو حضور و فعاليت در عرصه‏هاى سياسى، مانعى براى حفظ اين علاقه نبود.من در چند مدرسه به تعليم ورزش مشغول بودم و با معلمين و دانش‏آموزان زيادى ارتباط داشتم. لازم بود كه در اين مناسبات به عنوان يك فرد مسلمان و معتقد، شعائر و ظواهر اسلامى را حفظ كنم. اين امر نوعى تبليغ مثبت براى...

خـاطـرات احمـد احمـد (13)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۳)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى همگام و همراه با حزب ملل‏اسلامى بعد از پذيرش رسمى من در تشكيلات حزب ملل‏اسلامى(1)، در جلساتى مخفى حضور پيدا كردم. سه جلسه اول فقط در حضور آقاى ميرمحمد صادقى و در منزل يا مسجد برگزار مى‏شد. او در اين نشستها درباره، ارتباطات تشكيلاتى و جايگاه من در اين تشكيلات صحبت كرد. در همين جا بود كه فهميدم فقط مى‏توانم با يك نفر بالادست خود آشنا باشم و نيز بايد در كلاسهاى...

خـاطـرات احمـد احمـد (12)

خـاطـرات احمـد احمـد (۱۲)به کوشش: محسن کاظمیانتشارات سوره مهردفتر ادبيات انقلاب اسلامى عرصه‏هاى جديددعوتى آشنا ولى پنهان پس از ديدار با حضرت امام و اطلاع از نظر ايشان نسبت به فعاليتهاى انجمن حجتيه، به طور عملى از آن كناره‏گيرى كردم. با اين حال در اين انجمن با افرادى مانند آقاى سيدمحمد ميرمحمد صادقى، جواد منصورى، حسين صادقى، هادى شمس حايرى و... آشنا شدم كه هر يك بعدها به گونه‏اى در مسير مبارزه قرار گرفتند. برخى از آنها افراد نخبه، نابغه، خالص و...
...
54
...
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 93

یک‌بار از دور یک جیپ ارتشی آواره در جاده اهواز ـ آبادان نمایان شد آن را متوقف کردیم. سرنشینان آن سه نفر سرباز و سه نفر شخصی بودند. دو نفر از سربازها پایین آمدند و از ما پرسیدند «شما کی هستید و چرا جلوی ما را گرفته‌اید؟» وقتی متوجه شدند که ما عراقی هستیم و تا اینجا آمده‌ایم بهت‌زده به هم نگاه کردند. به آنها دستور دادیم به آن طرف جاده بروند تا ماشین بیاید و آنها را به بصره ببرد.